🔸داغ اربعین🔸
تو کجایی وقتی که ما نیستیم؟
آنجایی که دلمان هست؟
پیش مایی یا دلمان؟
کنده شدن دل را شنیده بودیم
اما گویی
اربعین
روز چشیدن آن است.
دلمان دارد کنده میشود
کنده شدن دل چقدر درد دارد!
وقتی که دل جایی است که ما نیستیم
باید کنده شود از ما
حرفی نداریم
قبول.
اما ما گله داریم از دلمان
که به تنها سفر کردن
عادت کرده آقا!
هر سال به بهانهای
تنهایمان میگذارد
و خودش میرود که از نجف
عمودها را
یکی یکی بشمارد
و قدم به قدم
خودش را به آغوش کربلا نزدیکتر و نزدیکتر ببیند.
و مرا این شبها
میگذارد در خیال عمودهای نجف تا کربلا
که به جای ستارههای بشمارم
و آرام آرام بخوابم.
راستش خسته شدم
از شمردن خیالی این عمودها.
من در خیالم
بارگاهی ساختهام برای علی
و بارگاه دیگری برای حسین
و 1452 عمود هم
زدهام در میان این دو حرم.
نزدیک اربعین
صبح که آفتاب سلام میدهد به تو
راه میافتم
در امتداد این عمودها.
کولهام پر است از گِله
گِله از دلی که تنها رفت و تنهایم گذاشت.
میترسم تو هم یک روز
از دست گِلههای من خسته شوی
برای همین
عمود به عمود یکی از گِلهها را
در میآورم و میخورم.
خوردن این بغض بهتر از خسته شدن تو از من است.
گِلههایم تلخ است
کاش میشد کاری کرد که شیرین شود.
چه کار میشود کرد؟
راهی پیش پایم نمیگذاری؟
مثلاً میشود دستی بکشی روی کولهام؟
یا بگذاری روی گونهام؟
درست است که در خیالاتم
پیاده از نجف به سوی کربلا میروم
اما پایم درد میگیرد آقا؟!
تو هم قدم بگذار و بیا در خیال من
خدا قوتی بگو
تا تلخی هلاهلیِ گلههایم
به شیرینی عسل شود آقا!
اگر بیایی
پاهایم را نشانت میدهم
که از چشم تاولهایش
چه جور دارد اشک میریزد.
بس است دیگر
باور کن که من هم آدمم.
خسته شدم
از این همه سفر خیالی
من عاشق تاولهای راه اربعینم.
این تاولها
وقتی در کف پایی شکوفه میزند
قد آدم را بلند میکند
به اندازهای که میشود
آن سوی آسمان را دید.
من میخواهم
روی تاولهای پا
آن سوی آسمان را ببینم.
راستی آقا!
تو هر سال اربعین کربلایی، آری؟
میشود امسال
تو هم بمانی پیش ما؟
داغ اربعین دارد میکُشد ما را
تو که پیش ما باشی
و فقط دلت را روانه کنی
ما هم آرام میگیریم.
ما داغدیدهایم
داغدیدۀ اربعین
تسلای دل داغدیده
ثواب دارد آقا!
#بهانه_بودن
#اربعین
#محسن_عباسی_ولدی
🍃 شیرینی زندگی
عاشقان صادق تو در لحظه لحظهٔ جمعه انتظار را چنان معنا می کنند که اگر کسی هم نشین آنها شود، بی قراری را با همه وجود می چشد. جمعه برای ما روز خوشگذرانی است. هم نشینی با عاشقان تو، این روز را برایمان تلخ مي کند. برای همین هم در این روز از عاشقان تو فرار می کنیم. کاش به ما می فهماندی تلخی بی قراری جمعه ها راز شیرین شدن زندگی است.
شبت بخیر شیرینی زندگی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃امان ایمان ها
در عالمی که تو در آن غایبی
چه گردبادهای وحشتناکی میوزد!
زوزۀ این گردبادها
برای مردن از ترس، کافی است.
این گردبادها رحم ندارند
سر راهشان هر چه و هر که باشد
معلّق میان زمین و آسمان
به ناکجاآباد پرتاب میشود.
رنگ این گردبادها سیاه است.
سیاهی را با خودشان میبرند به هر جا که میوزند.
هر چراغی سر راهشان باشد
خاموش میکنند و شیشههایش را میشکنند.
قُطر این گردبادها یکی دو قدم نیست.
از طول یک روستا هم فراتر است.
یک شهر بزرگ در گوشهای از این گردباد
مثل ریگ کوچکی است در بیابان.
اصلاً سخن درست بگویم
قطر این گردباد به اندازۀ طول همۀ دنیاست.
این گردباد، نه به روز و نه هفته و نه ماهی محدود میشود
و نه فصل از فصل را میشناسد.
همیشه در حال وزیدن است.
پس هیچ کسی در هیچ کجای این دنیا و هیچ زمانی
از این گردباد در امان نیست
و قسمت ترسناک قصۀ این گرباد آن است
که کارش غارت ایمان است.
فقط یک دستهاند که هر جا که باشند، ایمانشان در امان است
آن هم دستۀ کسانی است که تو دوستشان هستی.
آقا! با من دوست میشوی؟
من از این گردباد میترسم.
شبت بخیر امان ایمانها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃چارهٔ بیچارهها
کمی از دغدغههایت برایم بگو و بگو در طول شبانه روز به چه چیزهایی فکر میکنی؟ میخواهم تلاش کنم ذهنم را به همان چیزی که تو فکر میکنی مشغول کنم.
آقا! از فکرهای بیهوده خستهام. این فکرها چقدر عالمم را تنگ و کوچک کردهاند. در زندان این عالم، نفس کم آوردهام، کمکم کن و من بیچاره را آزاد از کن از این زندان.
شبت بخیر چارهٔ بیچارهها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃راز مدارا
وقتی کسی پیش انسان محترمی به من اهانت میکند، چه خوب احساس میکنم که توانم برای خویشتنداری، بسیار است. حالا که زندگی را در مقابل نگاه تو میبینم، تحمل رفتارهای ناشایست برایم آسان شده. محترمتر از تو روی زمین، کدام انسان است؟ تو صبر و مدارای مرا میبینی و لبخند میزنی و من لبخند تو را در خیالم ترسیم میکنم و بیشتر مدارا میکنم. همین برای دریا شدن سینهام کافی است.
شبت بخیر راز مدارا!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃یار بیچارهها
برگهای برداشته و قلمی به دست گرفتهام. میخواهم فهرست کنم دغدغهها و آرزوهایم را و به صف کنم هر آنچه را که خوشحال و هر چه را که ناراحتم میکند؛ اما از روبهرو شدن با عالم کوچکم میترسم. میخواهم با خیال داشتن عالمی بزرگ، زندگی را طی کنم؛ اما میدانم این خیال، وسوسۀ شیطان برای نرسیدنم به توست.
آقا! کمکم کن تا خودم را بهتر بشناسم و عالمم را واقعا بزرگ کنم. من بیچاره به کمکت محتاجم.
شبت بخیر یار بیچارهها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃دلگشای دل گرفته ها
دلم عجیب گرفته. فاصلۀ عالم من تا عالم تو، دارد قاتل جانم میشود. من تحمل این همه دلگرفتگی را ندارم. خودت به فریادم برس آقا! یا باید دلم بزرگ شود تا تحمل این همه فاصله را پیدا کند یا باید به عالم تو نزدیکتر شوم تا تاب بیاورم دنیا را؛ ولی من به چیزی جز نزدیکتر شدن به تو فکر نمیکنم. بگذار دلم کوچک بماند تا برای نزدیک شدن به تو دست و پای بیشتری بزنم. تو هم نگاه مرحمتی کن تا زودتر به تو نزدیک شوم.
شبت بخیر دلگشای دلگرفتهها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃امام مهربان
چقدر جفا کردیم در حق یکدیگر! میشد نشست و برخاستمان عامل پروازمان شود، با هم نشستیم و برخاستیم و چسبیدیم به زمین. میشد به هم نگاه کنیم و یاد خدا بیفتیم، چشم در چشم هم دوختیم و دنیا در نگاهمان بزرگ شد. میشد یکدیگر را که میبینیم آینۀ عیبهای هم باشیم تا زودتر وجودمان پاک شود؛ اما ترسیدیم عیب کسی را به او بگوییم تا نکند او هم عیب ما را به ما بگوید.
چقدر جفا کردیم در حق یکدیگر! باید دست به دست هم میدادیم و به قله میرسیدیم، دست در دست یکدیگر رفتیم تا ته دره و حالا آمدهایم پیش تو برای توبه. دلمان خوش است تو آقای توبهپذیری!
شبت بخیر امام مهربان!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃یار شیرین سخن
باید گوشم را وقف کنم، وقف حرفهای مفید و میدانم مفیدتر از حرفهای نورانی خدا و شما، حرف دیگری نیست.
آقا! عیبی دارد اگر آرزو کنم آرزو کنم روزی دو زانو بنشینم در برابرت، دست ادب بگذارم روی پایم و چشم بدوزم به لبهای شیرینت و گوش جان بسپارم به کلامت؟! بشنوم و بشنوم و در دلم قربان صدقهات کنم و بگویم: تو با این لب شیرینت، چطور این قدر بانمک حرف میزنی محبوبم؟!
آرزو بر پیر و جوان عیب نیست. من در سایۀ این آرزوهاست که دنیا را تاب میآورم.
شبت بخیر یار شیرین سخن!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃معلم توحید
خدایی که تو میپرستی بزرگتر از آن است که به وصف بیاید و خدایی که من میپرستم، کوچک تر از آن است که بشود نام خدا بر آن نهاد.
خدایی که تو میپرستی جای خالی همه چیز را برایت پر میکند و خدایی که من میپرستم فقط به تماشای جاهای خالی زندگیام مینشیند.
خدایی که تو میپرستی نقطۀ اتکای تو در همۀ زندگی است؛ چه در خوشی و چه در ناخوشی. خدایی که من میپرستم قابل اتکا نیست حتی در حادثههای کوچک زندگی.
من با خدای کوچکم قهر کردهام و مشتاق خدای بزرگ تو شدهام. مرا با خدای خودت آشنا کن.
شبت بخیر معلم توحید!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃جان عاشقها
از جمعه تا جمعه میشود فاصلۀ از مرگ تا زندگی و از زندگی تا مرگ را چشید. غروب جمعه که میشود و نمیآیی، احساس مرگ میآید به سراغ عاشقها. شام جمعه با همین احساس دست و پنجه نرم میکنند و از صبح شنبه، باز هم به امید جمعهای که خواهد آمد، زندگی را تجربه میکنند.
کسی که طعم این زندگی تا مرگ را نمیچشد، در انتظارش باید تردید کرد.
شبت بخیر جان عاشقها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃جان و جهان من
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
کسی اگر ادعای عشق کرد و تو همه چیزش نبودی، باید از هر واژهای که عشق را با آن فریاد زده، توبه کند. تو همه چیز و همه کس عاشقی. او وقتی تو را دارد نه جان میخواهد و نه مال. سود و زیان او تنها یک ملاک دارد: کم داشتن یا زیاد داشتن تو، همین.
یک روز میآید که از صمیم دل فریاد میزنم تو دار و ندارم هستی و جز تو هیچ چیز از خدا نمیخواهم.
شبت بخیر جان و جهان من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی