eitaa logo
واعظین 313 🕊
1.7هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
24 فایل
سخنرانی های کوتاه #مذهبی_اخلاقی_ادبی از سخنرانان معروف کشور اساتید : پناهیان،رفیعی،ماندگاری،فاطمی نیا، عالی،قرائتی وسایر بزرگواران کپی مطالب با ذکر منبع جایز است✅
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🔴دنیای آرام در گرو پاکسازی ذهن ✍خیاطی می‌گفت: اگر شب‌ها جیب‌های لباس‌ها را خالی کنید، لباس‌ها زیباتر به نظر می‌رسند و بیشتر عمر خواهند کرد. بنابراین، من قبل از خواب اشیایی مانند خودکار، پول خرد و دستمال را از جیبم درمی‌آورم و آنها را مرتب روی میز می‌گذارم و چیزهای زائد را به درون سطل زباله می‌ریزم. یک شب وقتی که مشغول این کار بودم، به نظرم رسید که ممکن است خالی کردن ذهن نیز مانند خالی کردن جیب باشد ... همه ما طی روز مجموعه‌ای از آزردگی، پشیمانی و اضطراب را جمع‌آوری می‌کنیم. اگر اجازه دهیم که این افکار انباشته شوند، ذهن را سنگین می‌کنند؛ پس ذهنمان را پاک کنیم تا دنیای زیباتری بسازیم ... 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ ◾️ در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم. 🔹اول: امام حسین (علیه‌ السلام) حاضر نیست تسلیم حرفِ زور شود، برای رضای خدا تا آخر می‌‌ایستد، خودش و فرزندانش شهید می‌شوند و به چیزی که حق نیست تن‌ نمی‌‌دهد، از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌... 🔹دوم: یزید همه را تسلیم می‌خواهد، مخالف را تحمل نمی‌‌کند، برای امیال‌ نفسانی خود نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌برد، بی‌‌آبرویی را به جان می‌خرد تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد. 🔹سوم: عمرِ سعد گفته می‌شود تا روزهای آخر نیز مردد بود، هم خدا را می‌خواهد هم خرما را، هم دنیا را می‌خواهد هم آخرت را، هم می‌خواهد حسین (علیه‌ السلام) را راضی‌ کند هم یزید را، هم عمارتِ ری را می‌خواهد، هم احترامِ مردم را، نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد، نه‌ از خوشنامی، هم آب می‌خواهد هم آبرو، دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ است که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد، نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ خوشنامی. 🔺 راستش را بخواهید ما آدم‌هایِ معمولی‌ عموما نه معصومیت، ایمان، جرات و اراده امام حسین (علیه‌ السلام) شدن را داریم، نه قدرت و قساوت و ابزارِ یزید شدن را؛ اما در درونِ همه ما یک عُمرِ سَعد هست! ⚠️بیش از همه از عمر سعد شدن باید ترسید... ‌🤲💐🌺🤲💐🌺 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🔻حکایتی زیبا درباره حق الناس ✍ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی می‌کرد. ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ از ﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ دستشان کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ. ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم کند. ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ می‌کنم که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده‌اند، ﺑﺨﻮﺍبد! ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ. ﺗﺎ ﺍینکه ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ که ﺩﺭ اﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد، آن هم فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود. ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه‌ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدن ﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ.ﺗﺎ ﺍینکه ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ به خواب ﺭﻓﺖ؛ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ نکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ و ﺳﻮﺍﻝ می‌پرسند ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ می‌گوید ﺗﺎ اینکه ﭘﺮﺳﯿﺪند: ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ: ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏(ﺧﺮ) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر هیچ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ. ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭا ندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭ فلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و ... ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ به خاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید. ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می‌شود. ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ می‌گیرد ﺗﺎ ﺻﺒﺢ می‌شود ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪﺷﺎﻥ می‌آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ می‌کنند، ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ می‌گذارد ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ! ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ می‌گوید: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍینقدر ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ... ای بشر! از چه گمان کردی که دنیا مال توست ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست ▫️هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور ▫️هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست... ای کاش این حکایت به گوش همگان مخصوصا کسانی که برای رسیدن به مسئولیت (ریاست جمهوری) سر و دست می‌شکنند، برسد و بدانند که با یک تصمیم اشتباه حق بیش از ۸۰ میلیون نفر بر گردنشان است.حق‌الناس تنها موضوعیست که در قیامت با شفاعت هم حل نمی‌شود. ‌🤲💐🤲💐🤲 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🌼داشتن ذهن پاک، نعمتی است بس بزرگ ✍شخصی تنها کفشی را که داشت برای تعمیر نزد پینه‌دوز برد ... از آنجا که پینه‌دوز در صدد تعطیل کردن دکانش بود، به او گفت: فردا برای تحویل کفش‌هایت بیا... با ناراحتی گفت: اما من کفش دیگری ندارم که تا فردا بپوشم! پینه‌دوز شانه بالا انداخت و گفت: به من ربطی ندارد اما می توانم یک جفت کفش مستعمل تا فردا به تو قرض بدهم. فریاد کشید: چی؟! تو از من می‌خواهی کفشی را بپوشم که قبلا پای کس دیگری بوده؟! پینه دوز با خونسردی جواب داد: حمل افکار و باورهای دیگران تو را ناراحت نمی‌کند ولی پوشیدن یک جفت کفش دیگری تو را می‌آزارد؟! ‌ 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ ✍می‌گویند ملا نصرالدین از همسایه‌اش دیگی قرض گرفت. پس از چند روز دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت: دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد. چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش‌خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود. تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه او رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد. همسایه گفت: مگر دیگ هم می‌میرد؟ چرا مزخرف می‌گویی!!!جواب شنید: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی‌زاید. دیگی که می‌زاید حتما مردن هم دارد. 🔻این حکایت برخی از ماست که هر جا به نفعمان باشد عجیب‌ترین دروغ‌ها و داستان‌ها را باور می‌کنیم اما کوچکترین ضرر را بر نخواهیم تابید. 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🌼داشتن ذهن پاک، نعمتی است بس بزرگ ✍شخصی تنها کفشی را که داشت برای تعمیر نزد پینه‌دوز برد ... از آنجا که پینه‌دوز در صدد تعطیل کردن دکانش بود، به او گفت: فردا برای تحویل کفش‌هایت بیا... با ناراحتی گفت: اما من کفش دیگری ندارم که تا فردا بپوشم! پینه‌دوز شانه بالا انداخت و گفت: به من ربطی ندارد اما می توانم یک جفت کفش مستعمل تا فردا به تو قرض بدهم. فریاد کشید: چی؟! تو از من می‌خواهی کفشی را بپوشم که قبلا پای کس دیگری بوده؟! پینه دوز با خونسردی جواب داد: حمل افکار و باورهای دیگران تو را ناراحت نمی‌کند ولی پوشیدن یک جفت کفش دیگری تو را می‌آزارد؟! ‌ 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🔴آزمون انتخاب ✍زندگانی آزمون انتخاب است؛ بین بهشت و جهنم، در هر لحظه، هر قدم، گاهی در هر نَفَس حتی ... گندم ری پنهان شده است. که هر کجا آزمون انتخاب بین نیکی و بدی در کار باشد، یکی از آن دو گندم ری است. تا حلول عمر سعد، در روح آدمی به قدر یک انتخاب فاصله است. زندگانی هر آدمی راهی است که از درون او می‌گذرد و با هر قدم شکل می‌گیرد! انسان صراط است، خود، نامهٔ عمل است، خود، بهشت و جهنم است، هر آدمی، آخرت خود را به دوش می‌کشد... 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ ✍مردی گوسفندی ذبح و آن را کباب کرد؛ به برادرش گفت برو و دوستان و نزدیکان را بگو که بیایند تا با هم این گوسفند را بخوریم. برادرش رفت و در بین دهکده صدا کرد: آی مردم کمک کنید، خانه ما آتش گرفته است. تعداد اندکی برای نجات دادن آنها آمدند، وقتی به خانه رسیدند با کباب گوسفند و نوشیدنی‌های رنگارنگ پذیرایی شدند. برادرش آمد و دید که کسانی دیگر آمده و گوسفند کباب شده را خورده‌اند.از برادرش پرسید:‌ چرا دوستان و نزدیکان را صدا نکردی؟برادرش گفت: اینها دوستان ما و شما هستند. کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند می‌پنداشتید، حتی حاضر نشدند یک سطل آب روی خانه شما که آتش گرفته بود، بیاندازند. خیلی‌ها هنگام کباب و گوسفند دوستان آدم هستند، وقتی خانه آتش گرفت، حتی یک سطل آب هم روی خاکسترتان نخواهند ریخت. 🔺قدر دوستان واقعیمان را بدانیم ... 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🌼حکایت زندگی ✍راننده گفت: این چراغ لعنتی چقدر دیر سبز می‌شه! در همین زمان… دخترک گل‌فروش به دوستش گفت: سارا بیا الان سبز می‌شه. سارا نگاهی به چراغ انداخت و گفت: اَه این چراغ چرا اینقدر زود سبز می‌شه، نمی‌ذاره دوزار کاسبی کنیم. این حکایت زندگی ماست... وقتی به خاطر سختی رانندگی از هوای بارانی شاکی هستیم، کشاورزی در دوردست به خاطر همین باران لبخند می‌زند. یادمان باشد… خداوند؛ فقط خدای ما نیست. ‌ 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🌼 هرکس چیزی را به دیگران هدیه می‌دهد که در قلبش دارد! ✍روزی مردی برای خود خانه‌ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه‌ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت و همیشه سعی می‌کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه‌اش و ریختن آشغال آزارش می‌داد. یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه‌های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد. همسایه صدای در زدن او را شنید، خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است. وقتی در را باز کرد، مرد به او یک سطل پر از میوه‌های تازه و رسیده داد و گفت: 👈 «هرکس آن چیزی را با دیگری قسمت می‌کند که از آن بیشتر دارد.» ‌ 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ ✍ چه انتظاری از مردم داری؟ آنها حتی پشت سرخدا هم حرف می‌زنند ...! مادرم همیشه می‌گوید از هر کسی به اندازه خودش توقع داشته باش! از عقرب توقع ماچ، بوسه و بغل نداشته باش، الاغ کارش جفتک انداختن است، سگ گاهی گاز می‌گیرد گاهی دمی تکان می‌دهد! گربه هم که تکلیفش مشخص است. حالا تو بیا هی دستت را تا مچ توی کوزه عسل کن و بگذار دهن آدم نانجیب ... راست می‌گوید! توقعت را که از آدم‌ها کم کنی، غصه‌هایت هم کم می‌شوند و راحت‌تر زندگی می‌کنی، من زندگی خودم را می‌کنم و برایم مهم نیست چگونه قضاوت می‌شوم! چاق یا لاغرم، قد بلندم، قد کوتاهم، سفیدم، سبزه‌ام و یا ... همه به خودم مربوط است! مهم بودن یا نبودن را فراموش کن، روزنامه روز شنبه، زباله‌ روز یکشنبه است. زندگی کن به شیوه خودت و با قوانینِ خودت، با باورها و ایمانِ قلبی خودت چراکه برخی مردم دلشان می‌خواهد فقط موضوعی برای گفتگو داشته باشند و برایشان فرقی نمی‌کند چگونه هستی، هرجور که باشی حرفی برا گفتن دارند، شاد باش و از زندگی‌ات لذت ببر. 🤲💐🤲🌹💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🔴مراقب امضاهایمان باشیم ✍جوانی روستایی ظرفی عسل برای فروش به سمرقند آورد. مامور تفتیش دروازه شهر، بار او را گشت و چون از جوان خوشش نیامد، حس کرد چیزی برای رشوه ندارد، به عمد درب ظرف عسل او را باز نگه داشت تا مگس‌ها بر آن بنشینند. جوان هرچه اصرار کرد که او را رها کند، مامور رهایش نکرد. پس از آنکه مگس‌ها در داخل ظرف عسل گرفتار شدند، مامور درب عسل را بست و اجازه ورود به شهر را به جوان داد.عسل به قدری به مگس آلوده شده بود که کسی در شهر آن را نخرید. جوان خشمگین شد و شکایت به قاضی سمرقند برد. قاضی گفت: مقصر مگس‌ها هستند، مامور به مگس‌ها امر نکرده که در عسل بنشینند و وقتی می‌نشستند قدرت مقابله را نداشته است. برو و هر جا مگس دیدی بکش.جوان روستایی وقتی فهمید که قاضی، با مامور در اخذ رشوه هم‌دست است، گفت: آقای قاضی لطف کنید یک نوشته بدهید تا من هر جا مگس دیدم، انتقام خود را بگیرم. قاضی نوشته‌ای داد. روز بعد جوان روستایی در خیابان، دید مگسی روی صورت قاضی نشسته است. نزدیک شد و با سیلی محکمی مگس را کشت. قاضی از ترس از جا پرید و همه به او خندیدند. قاضی دستور داد او را زندانی کنند. جوان بی‌درنگ نوشته را از جیب خود درآورد و به قاضی نشان داد و گفت: حکمی است که خودتان امضا فرمودید. 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🔴گاهی برای یادگیری کافیست روش آموزش را تغییر داد ✍خانم معلمی پس از چند بار آموزش درس، از شاگردانش پرسید: چه کسی متوجه نشده است؟ سه نفر از شاگردان دستشان را بالا بردند.معلم گفت: بیایید جلوی تخته. سپس چوب تنبیه خود را از کیفش بیرون آورد. تمام دانش‌آموزان جا خوردند و متعجب و ترسان به خانم معلم نگاه می‌کردند. معلم به یکی از سه دانش‌آموز گفت: پسرم! این چوب را بگیر و محکم به کف دست من بزن!دانش‌آموز متعجب پرسید: به کف دست شما بزنم؟ به چه دلیل؟ معلم گفت: پسرم مطمئنا من در تدریسم موفق نبودم که شما متوجه درس نشدید! به همین دلیل باید تنبیه شوم!دانش‌آموز اول چند بار به دست معلم زد و معلم از درد سوزش دستش، آهی کشید و چهره‌اش برافروخته شد. نوبت نفر دوم شد. دانش آموز دوم که گریه‌اش گرفته بود، به معلم گفت:خانم معلم! به خدا من خودم دقت نکردم و یاد نگرفتم. من دوست ندارم با چوب به دست شما بزنم. از معلم اصرار و از دانش‌آموز انکار!تمامی دانش‌آموزان کلاس به گریه افتاده و از بازیگوشی‌های گاه و بی‌گاه داخل کلاس، هنگام درس دادن معلم شرمسار بودند.از آن روز دانش‌آموزان کلاس از ترس تنبیه شدن معلمشان جرأت درس نخواندن نداشتند. ‌‌‌‌🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
🔴حکمت همیشه رحمت است ✍ ‌وقتی کاری انجام نمی‌شه، حتماً خیری توش هست. وقتی مشکل پیش بیاد، حتماً حکمتی داره. وقتی تو زندگیت، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری. وقتی بیمار می‌شی، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده. وقتی دیگران بهت بدی می‌کنند، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی. وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش میاد، حتماً داری امتحان پس می‌دی. وقتی دلت تنگ می‌شه، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
🔴هر روزت را خوب زندگی کن ✍️شخصی از عالمی پرسید: برای خوب بودن کدام روز بهتر است؟ عالم فرمود: یک روز قبل از مرگ. شخص حیران شد و گفت: ولی مرگ را هیچ‌کس نمی‌داند! عالم فرمود: پس هر روز زندگی را روزِ آخر فکر کن و خوب باش شاید فردایی نباشد. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🔴سعادت ما در گروی سعادت دیگران ✍دوستی می‌گفت:سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود، به هر یک از دعوت‌شدگان بادکنکی دادند. ‌ سخنران بعد خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند خواست که با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آن را در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند.سپس از آن‌ها خواست که در پنج دقیقه به اتاق بادکنک‌ها رفته و بادکنک نام خود را بیاورند.من به همراه سایرین دیوانه‌وار به جست‌وجو پرداختیم، همدیگر را هل می‌دادیم و زمین می‌خوردیم، هرج و مرجی به راه افتاده بود. مهلت پنج دقیقه‌ای با پنج دقیقه اضافه هم به پایان رسید اما هیچ‌کس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند.این بار سخنران همه را به آرامش دعوت کرد و پیشنهاد داد که هرکس بادکنکی را بردارد و آن را به صاحبش بدهد.بدین ترتیب کمتر از پنج دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند. سخنران ادامه داد:این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما می‌افتد.دیوانه‌وار در جست‌وجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ می‌زنیم و نمی‌دانیم که سعادت ما در گروی سعادت و خوشبختی دیگران است.با یک دست سعادت آن‌ها را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید. ‌‌‌‌🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🔴 اصل قورباغه‌ای ✍اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و ببینید که ۲۰ کیلو چاق شده‌اید، نگران نمی‌شوید؟البته که می‌شوید! سراسیمه به بیمارستان تلفن می‌زنید و می‌گویید: الوو، اورژانس؟ کمک، کمک، من چاق شده‌ام‌! اما اگر همین اتفاق به تدریج رخ بدهد، یک کیلو این ماه، یک کیلو ماه آینده و… آیا باز هم همین عکس‌العمل را نشان می‌دهید؟ نه! با بی‌خیالی از کنارش می‌گذرید.برای کسانی که ورشکسته می‌شوند، اضافه‌وزن می‌آورند، طلاق می‌گیرند یا آخر ترم مشروط می‌شوند، این حوادث دفعتاً اتفاق نمی‌افتد. یک ذره امروز، یک ذره فردا و سرانجام یک روز هم انفجار و سپس می‌پرسیم: چرا این اتفاق افتاد؟زندگی ماهیّت انبار شوندگی دارد. هر اتفاقی به اتفاق دیگر افزوده می‌شود، مثل قطره‌های آب که صخره‌های سنگی را می‌فرساید.اصل قورباغه‌ای به ما هشدار می‌دهد که مراقب شرایطی که به آن عادت می‌کنید، باشید! ما باید هر روز این پرسش را برای خود مطرح کنیم: به کجا دارم می‌روم؟ آیا من سالم‌تر، فهیم‌تر، با فرهنگ‌تر و عاقل‌تر از سال گذشته‌ام هستم؟ و اگر پاسخ منفی است بی‌درنگ باید در کارهای خود تجدیدنظر کنیم. ‌‌‌‌ 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🔴عابد و ارزش نماز ✍مردی نزد عابدی رفت و گفت: ای عابد سوالی دارم. عابد گفت: بگو. مرد گفت: نماز خودم را شکستم. عابد گفت: دلیلش چه بود؟ مرد گفت: هنگام اقامه نماز دیدم دزدی کفش‌هایم را ربود و فرار کرد. بر آن شدم که نماز بشکنم و کفشم را از دزد بگیرم و حال می‌خواهم بدانم که کارم درست است یا نادرست؟ عابد گفت: کفش تو چند درهم قیمت داشت؟ مرد گفت: پنج درهم. عابد گفت: اى مرد کار بجا و پسندیده‌ای کرده‌ای زیرا نمازی که تو می‌خواندی دو درهم هم نمی‌ارزید. 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🔴 اصل قورباغه‌ای ✍اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و ببینید که ۲۰ کیلو چاق شده‌اید، نگران نمی‌شوید؟البته که می‌شوید! سراسیمه به بیمارستان تلفن می‌زنید و می‌گویید: الوو، اورژانس؟ کمک، کمک، من چاق شده‌ام‌! اما اگر همین اتفاق به تدریج رخ بدهد، یک کیلو این ماه، یک کیلو ماه آینده و… آیا باز هم همین عکس‌العمل را نشان می‌دهید؟ نه! با بی‌خیالی از کنارش می‌گذرید.برای کسانی که ورشکسته می‌شوند، اضافه‌وزن می‌آورند، طلاق می‌گیرند یا آخر ترم مشروط می‌شوند، این حوادث دفعتاً اتفاق نمی‌افتد. یک ذره امروز، یک ذره فردا و سرانجام یک روز هم انفجار و سپس می‌پرسیم: چرا این اتفاق افتاد؟زندگی ماهیّت انبار شوندگی دارد. هر اتفاقی به اتفاق دیگر افزوده می‌شود، مثل قطره‌های آب که صخره‌های سنگی را می‌فرساید.اصل قورباغه‌ای به ما هشدار می‌دهد که مراقب شرایطی که به آن عادت می‌کنید، باشید! ما باید هر روز این پرسش را برای خود مطرح کنیم: به کجا دارم می‌روم؟ آیا من سالم‌تر، فهیم‌تر، با فرهنگ‌تر و عاقل‌تر از سال گذشته‌ام هستم؟ و اگر پاسخ منفی است بی‌درنگ باید در کارهای خود تجدیدنظر کنیم. ‌‌‌‌ 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🔴سخت‌ترین آزمون قضاوت ✍یکی از دوستان قدیمی که در ارتش با درجه تیمساری خدمت می‌کرد روزی مطلبی را برای من تعریف کرد که فوق‌العاده زیبا بود: در سال 135٠ هنگامی که با درجه سرهنگی در ارتش خدمت می‌کردم، آزمونی در ارتش برگزار شد تا افراد برگزیده در رشته حقوق عهده‌دار پست‌های مهم قضائی در دادگاه‌های نظامی ارتش شوند. در این آزمون، من و 25 نفر دیگر رتبه‌های بالای آزمون را کسب کرده و به دانشگاه حقوق قضائی راه یافتیم. دوره تحصیلی، یک ساله بود و همه با جدیت دروس را می‌خواندیم. یک هفته مانده به پایان دوره، روزی از درب دژبانی در حال رفتن به سر کلاس بودم که ناگهان دیدم دو نفر دژبان با یک نفر لباس شخصی منتظر من هستند و به محض ورود من فرد لباس شخصی که با ارائه مدرک شناسایی خود را از پرسنل سازمان امنیت معرفی می‌کرد مرا البته با احترام، دستگیر و با خود به نقطه نامعلومی برده و به داخل سلول انفرادی انداختند. هرچه از آن لباس شخصی علت بازداشتم را می‌پرسیدم، چیزی نمی‌گفت و فقط می‌گفت: من مأمورم و معذور و چیز بیشتری نمی‌دانم! اول خیلی ترسیده بودم. وقتی داخل سلول انفرادی رفتم و تنها شدم، افکار مختلفی ذهنم را آزار می‌داد. از زندانبان خواستم تلفنی به خانه‌ام بزند و حداقل خانواده‌ام را از نگرانی خلاص کند که ترتیب اثری نداد و مرا با نهایت غم و اندوه در گوشه بازداشتگاه به حال خود رها کرد. آن روز، شب شد و روزهای دیگر هم به همان ترتیب گذشت و گذشت، تا اینکه روز نهم، در حالی که انگار صد سال گذشته بود، رسید. صبح روز نهم مجددا دیدم همان دو نفر دژبان به همراه همان لباس شخصی به دنبال من آمده و مرا با خود برده و یک‌راست به اتاق رئیس دانشگاه که درجه سرلشکری داشت، بردند. افکار مختلف و آزاردهنده لحظه‌ای مرا رها نمی‌کرد و شدیدا در فشار روحی بودم. وقتی به اتاق رئیس دانشگاه رسیدم، در کمال تعجب دیدم تمام هم‌کلاسی‌های من هم با حال و روزی مشابه من در اتاق هستند و البته همگی هراسان و بسیار نگران بودند. ناگهان همهمه‌ای بپا شد که ناگهان در اتاق باز شد و سرلشکر رئیس دانشگاه وارد اتاق شده و ما همگی بلند شده و ادای احترام کردیم. رئیس دانشگاه با خوش‌رویی تمام با یکایک ما دست داده و در حالی که معلوم بود از حال و روز همه ما کاملا آگاه بود، اینچنین به ما پاسخ داد: هرکدام از شما که افسران لایقی هم هستید، پس از فارغ‌التحصیلی، ریاست دادگاهی را در سطح کشور به عهده خواهید گرفت و حالا این بازداشتی شما، آخرین واحد درسی شما بود که بایستی پاس می‌کردید. و در مقابل اعتراض ما گفت: این کار را کردیم تا هنگامی که شما در مسند قضاوت نشستید، قدرتمند شدید و قلم در دستتان بود از آن سوءاستفاده نکنید و از عمق وجودتان حال و روز کسی را که محکوم می‌کنید، درک کرده و بی‌جهت و از سر عصبانیت یا مسائل دیگر کسی را بیش از حد جرمش، به زندان محکوم نکنید! در خاتمه نیز از همه ما عذرخواهی شد و همه نفس راحتی کشیدیم. به قول سعدی شیرازی: زیر پایت چون ندانی، حال مور همچو حال توست، زیر پای فیل 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🔻 برای انتقاد از نوجوان اینگونه عمل کنید: 1️⃣ به کمترین مقدار بسنده کنید؛ همانطور که امام علی (ع) فرمودند: زیاده‌روی در سرزنش، آتش لجاجت را شعله‌ور می‌سازد. 2️⃣ پیش از انتقاد، از او اجازه بگیرید و در صورتی که اجازه دهد، مقاومت روانیش از بین خواهد رفت و سخن شما را می‌پذیرد و اگر اجازه ندهد، خود درباره رفتارهایش فکر می‌کند و متوجه اشتباهش خواهد شد. 3️⃣ ابتدا نقاط مثبت او را بگویید. 4️⃣ به جای پیام «تو»، از پیام «من» استفاده کنید. در پیام «تو» ( مثلاً تو آدم بی‌نظمی هستی)، اِشکال را متوجه فرزند می‌کنید اما در پیام «من» (مثلاً وقتی می‌بینم لباسهایت را میریزی، ناراحت می‌شوم) احساس خودتان را بیان می‌کنید که تأثیر بیشتری دارد. 5️⃣ از « رفتار» فرزندتان انتقاد کنید و «خودش» را به باد انتقاد نگیرید. ‌‌‌‌🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🔴برای هرکاری با خدا معامله کن ✍من مریض بودم، فلانی عیادتم نیومد! من زنگ زدم احوالش رو پرسیدم، اما اون نه! ارزش کادوشون خیلی کمتر از کادویی بود که من براشون گرفته بودم! پدرم به رحمت خدا رفت، یه زنگ نزدن، لااقل یه تسلیت خشک و خالی بگن! و... همه‌ اینا یعنی شما در حالِ معامله‌ مهربانی هستید و طرف معامله‌ شما هم، انسان‌های دیگرند! به همین دلیل توقع جبران دارید و اگر این توقع برآورده نشه، معامله‌تون رو قطع می‌کنید! بهتره بدونید؛ مهربانی با توقع جبران، نه تنها به شخصیت شما اعتبار نمی‌ده بلکه مانعِ بزرگی در خودسازی شما و حرکتتون به‌سمت کمالات انسانی می‌شه. بزرگان می‌گویند: از هیچ‌کس توقع نداشته باش. ‌‌‌‌🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✍بزرگ‌ترین اشتباهی که ما آدم‌ها در رابطه‌هامون می‌کنیم، این است که: نصفه می‌شنویم؛ یک‌چهارم می‌فهمیم؛ و هیچی فکر نمی‌کنیم؛ اما دو برابر واکنش نشان می‌دهیم . . . 🔺این نسبت‌ها رو تغییر بدیم که بدون تنش زندگی کنیم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🔴تحقیر ، زمینه‌ساز گناه ✍شخصیت دادن به افراد مخصوصاً به كودكان یکی از راه‌هاى مهم تربیت و هدایت است، بنابراین یكى از امورى كه در مساله تربیت فرزند قطعاً باید مورد توجه قرار گیرد، مساله تحقیر و ایجاد خودكم‌بینى است. پدر و مادر و مربیان، باید به كودک احترام بگذارند و غرور او را سركوب نکنند و به عبارت دیگر از هر موضوعى كه عقده حقارت و خودكم‌بینى در كودک ایجاد مى‌كند، دورى کنند و در بزرگسالان نیز مساله چنین است، باید احترام كافى به مردم گذاشت تا احساس كمبود و حقارت نکنند وگرنه سر از عقده حقارت بیرون آورده و منشا انحرافات و گناهان خواهد شد. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مى‌فرماید:«من كَرُمَت علیه نفسه لم یُهِینها بالمعصیة» (غرر الحكم، ج۲) «كسى كه نفس خویش را گرامى مى‌دارد با گناه خوارش نمى‌سازد.» حضرت امام هادى علیه السلام مى‌فرماید: «من هانت علیه نفسه فلا تامن شره»(تحف‌ العقول، ص۵۷۴)«كسى كه شخصیتى براى خود قائل نیست از شر او برحذر باش.» 📚 کتاب "گناه‌شناسی" ‌‌‌🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊
✨﷽✨ 🔔زنگوله‌ای بر گردن ✍می‌گویند آقامحمدخان قاجار علاقه خاصی به شکار روباه داشته. تمام روز را در پی یک روباه می‌تاخته، بعد آن بیچاره را می‌گرفته و دور گردنش، زنگوله‌ای آویزان کرده و آخر ر‌هایش می‌کرده. تا اینجا ظاهراً مشکلی نیست. البته که روباه بسیار دویده، وحشت کرده اما زنده ا‌ست؛ هم جانش را دارد، هم دُمش و هم پوستش. می‌ماند آن زنگوله. از این به بعد روباه هرجا که برود زنگوله در گردنش صدا می‌کند. دیگر نمی‌تواند شکار کند چون صدای زنگوله، شکار را فراری می‌دهد. بنابراین گرسنه می‌ماند. صدای زنگوله، جفتش را هم فراری می‌دهد پس تنها می‌ماند. از همه بد‌تر، صدای زنگوله، خود روباه را آشفته می‌کند و آرامش‌ را از او می‌گیرد. این‌‌ همان بلایی است که انسان امروزی سر ذهن پر تَنشِ خود می‌آورد و فکر و خیال رهایش نمی‌کند. زنگوله‌ای از عادت‌ها، خلقیات و افکار منفی، دور گردنش قلاده می‌کند بعد خودش را گول می‌زند و فکر می‌کند که آزاد است ولی نیست. برده افکار و رفتار خودش شده و هرجا برود آنها را با خودش می‌برد. آن هم با چه سر و صدایی، درست مثل سر و صدای یک زنگوله. ❗️راستی هر یک از ما چقدر اسیر زنگوله هایمان هستیم؟ اصلاً از وجودشان آگاهیم ؟ ‌‌‌‌🤲💐🤲💐🤲💐 eitaa.com/joinchat/505020435C02fc644174 ○واعظین313🕊