eitaa logo
واجب فراموش شده 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
124 فایل
💕 #خُداونـدا #بی_نگــاهِ لُطفــــِ #تــــُ هیچ ڪاری #بـــــِ سامان نمیرِسَــد 😍 نگــاهَـــت را از مــا نَــگـــیـر 🌸 ارتباط با مدیر کانال ↶ ↶ @man_yek_basiji_hastam 🌸 تبادلات ↶ ↶ @Sarbazeemam110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸موانع ارتباطی زوجین ♦️۱- "حق با منه" زوجین به حرف های هم گوش نمی دهند و بر موضع خود پافشاری میکنند. ♦️۲-" مشکل خودته" زوجین در کمک به یکدیگر پیش قدم نمی شوند و تمایلی به حل مسائل ندارند. ♦️۳- "تو باید خواسته ها و احساساتم را حدس بزنی" زوجین صادقانه با هم درباره نیازهایشان صحبت نمی کنند اما انتظار دارند همسرشان نیازهای آنها را برآورده کرده و احساسات شان را درک کند. ♦️" اگر واقعا عاشق یکدیگر هستیم نباید مشکلی پیش بیایید" زوجین بر این باور هستند که عشق بر همه چیز پیروز می شود و هر مشکل و حرف ناراحت کننده از جانب همسر را نشانه ای از بی توجهی و عشق ناکافی می دانند @Vajebefaramushshode
🎀 🎀 نیمی از گلایه ها زمانی تمام می شود که فقط به او بگویی : با توست ... حق با توست : یعنی کردن، یعنی اینکه دوستت دارم ...❤️👌 باور کن برای آدم هایِ با ارزش در زندگیتان، جمله ی " حق با توست " زیباترین جمله ی آتش بس است ... مهربان باشیم باور کنید هیچ چیزی قشنگتر از محبت و عشق به عزیزانمون نیست اونا رو با عشق نگاه کنید و عشق بورزید... بهشون بگذارید و همدیگر را دوست داشته باشید @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌همسرتان را در موقعیت دشوار قرار ندهید...!" ✖️ یکی از بزرگترین اشتباهات خانمها این است که باور دارند اگر مرا دوست داشته باشد، هر کاری می‌کند. درست است که عشق قدرت می‌آورد، اما قرار نیست که از مرد زندگی‌تان، به گناه عاشق شدن، یک فرد ضعیف و زیردست بسازید. 👈 بسیاری از زن‌ها گمان می‌کنند اگر مردی عاشق‌شان باشد، به خاطر آنها همه پل‌های پشت سرش را خراب می‌کند و به هیچ چیز دیگری جز فرد مورد علاقه‌اش توجه نمی‌کند. 👈 بیشتر زن‌ها با چنین تفکری، همسرشان را در معرض آزمایش‌های سخت قرار می‌دهند و به او می‌گویند؛ اگر مرا دوست داری، باید هرچه را که می‌خواهم، انجام دهی، اما واقعیت این است که چنین مردی، یک مرد عاشق نیست؛ بلکه فردی ضعیف، بی‌پناه و منفعل است. ❤یک عاشق واقعی هرگز به خاطر حسش از اصول و منطقش نمی‌گذرد، بلکه سعی می‌کند حسش را با عقلانیت همراه کند و از این راه به پیشرفت بهتر آن کمک می‌کند. @Vajebefaramushshode
توجه به همسر ✍یکی از نیازهای همسر توجه به اوست؛ توجهی همه جانبه و در همه شرایط اعم از خانه، مهمانی، سفر و... به ویژه در مناسبت های خاص مثل سالگرد ازدواج، روز زن، روز تولد سعی کنید برای همسرتان شرایط متفاوت با روزهای قبل به وجود آورید تا در زندگی تنوع لازم پدید آید و همسرتان توجه شما را احساس کند. اگر به همسرتان توجه کنید، بسیاری از تنش ها و ناراحتی های روحی او برطرف می شود.👌 ✨پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: نشستن مرد نزد همسر و عیالش در پیشگاه خداوند از اعتکاف در مسجد من محبوب تر است... @Vajebefaramushshode
🌱 🌾در زندگی،آدمی تر است که دربرابر عصبانیت دیگران باشد و کار بی منطق انجام ندهد..💥 🌷 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
#کلام_شهید🌱 🌾در زندگی،آدمی #موفق تر است که دربرابر عصبانیت دیگران #صبور باشد و کار بی منطق انجام ند
2⃣ 🌴 باید باهاش حرف بزنیم❗️ حکم از خدمت را که دستم دید پرسید: «جریان چیه؟» گفتم: «از نیروهای تربیت بدنی رسیده که رئیس یکی از فدراسیون‌ها با قیافه‌ی زننده سرِ کار میاد؛ با کارمندهای خانم🧕 برخوردهای داره، 🌾مواضعش مخالف و خانمش ! الان هم دارم حکم انفصال از خدمتش رو رد می‌کنم شورای انقلاب». با اصرارِ رفتیم برای تحقیق. همه چیز طبق گزارش‌ها بود، ولی ابراهیم نظر دیگری داشت؛ گفت: 🌴«باید باهاش حرف بزنیم». رفتیم درِ خانه‌اش🏠 و ابراهیم شروع به صحبت کرد. از برخوردهای نامناسب با خانم‌ها گفت و از همسرش، از خونِ گفت و از اهداف . آن‌قدر زیبا حرف می‌زد که من هم متأثر شدم. ابراهیم همان‌جا حکم انفصال از خدمت را پاره کرد تا مطمئن شوم با امر به معروف و نهی از منکر، می‌شه🌾 افراد رو اصلاح کرد. یکی دو ماه نگذشته بود که از فدراسیون خبر رسید: «جناب بسیار تغییر کرده، اخلاق و رفتارش در اداره خیلی عوض شده، حتی خانمش با حجاب به محل کار مراجعه می‌کنه». 🌷 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 1⃣2⃣#قسمت_بیست ویکم 💠 در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و
❣﷽❣ 📚 💥 2⃣2⃣ 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند. پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت و خونریزی خودش از هوش رفت. 💢 دختربچه‌ای در حمله ، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این چه کند، جان داد. 💠صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. 💢 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد :«سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمی‌بینی وضعیت رو؟ رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!» 💠و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :« واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!» 💢یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«می‌خوان بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!» 💠پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته مردم رو تماشا می‌کنه!» 💢 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد. حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم. 💠 به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید. 💢 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم. می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم. 💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد. عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد. 💢 انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد. دلم می‌خواست ببینم حیدرم هنوز نفس می‌کشد و می‌دانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید. 💠 انگشتم دیگر بی‌تاب شده بود، بی‌اختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد. پلک می‌زدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند. 💢 لب‌هایش را به هم فشار می‌داد تا ناله‌اش بلند نشود، پاهای به هم بسته‌اش را روی خاک می‌کشید و من نمی‌دانستم از کدام زخمش درد می‌کشد که لباسش همه رنگ بود و جای سالم به تنش نمانده بود. فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمی‌ام به‌جای اشک، خون فواره زد. 💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ می‌زدم و به التماس می‌کردم تا کند. دیگر به حال خودم نبودم که این گریه‌ها با اهل خانه چه می‌کند، بی‌پروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا می‌زدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپاره‌های شهر را به هم ریخت. 💢 از قداره‌کشی‌های عدنان می‌فهمیدم داعش چقدر به اشغال امیدوار شده و آتش‌بازی این شب‌ها تفریح‌شان شده بود. خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت... @Vajebefaramushshode
4_5780554603460297866.mp3
5.86M
🔊 ✨ خوش به حال شهدا🕊 ... 🎤با نوای کربلایی 👌👌 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
💜💥💜💥💜💥💜 گفتم : قلبم❤ شوق ندارد ! گفت : مراقب باش ... اَلعَین بَریدُ القَلب ؛ چشم رسان دل است . 🌙 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا