❣ درپیوند ازدواج قرار نیست دو نفر فقط به هم برسند...
❣ قرار است باهم به خدا برسند...
❣همسر یعنی همسفر تا بهشت...
امام خامنه ای(مدظله العالی)
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
🌹 "چند راه ساده برای دلداری دادن به همسر!" 4⃣ اگر همسرتان خواست، با هم سکوت کنید: 🍃 مردان از حرف
🌹
"چند راه ساده برای دلداری دادن به همسر!"
6⃣ از مسئولیتهای او آگاه شوید:
🍃 گاهی مسئولیت هر کاری بر عهده مردان میافتد و خانمها با دانستن مسئولیتهای همسر، گاهی آن را فراموش میکنند و همیشه نسبت به عصبانیت و بیحوصلگی همسر شکایت میکنند.
👈 در حالی که با دانستن مسئولیتهای همسر، درک بهتری نسبت به او میرسند.
7⃣ اجازه دهید یک روز را به خودش اختصاص دهد:
🍃 همانطور که گفتیم ابراز ناراحتی مردان با زنان متفاوت است، مردان گاهی نیاز دارند، که یک روز را برای خودشان اختصاص دهند و تنها باشند، تا آرام شوند.
👈 پس اگر همسرتان در ناراحتی به سر میبرد و میخواهد یک روز را به خودش اختصاص دهد، با کمال میل قبول کنید و به هیچ وجه ناراحت نشوید.
✍ ادامــــه دارد...
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 1⃣2⃣ #قسمت_بیست_ویکم ڪیفم👜 رو انداختم روے دوشم و از روے صندلے بلن
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
2⃣2⃣ #قسمت_بیست_ودوم
ڪلید رو انداختم تو قفل و در رو باز 🔓ڪردم، از حیاط سر و صدا مے اومد، مادرم و خالہ فاطمہ نشستہ بودن روے تخت و میخندیدن!😄😄
با تعجب😳 نگاهشون ڪردم،حواسشون بہ من نبود!
خواستم سلام ڪنم ڪہ مریم با خندہ😃 از داخل خونہ دوید تو حیاط امین هم پشت سرش! 😀
با دیدن من ایستادن،امین سرش رو انداخت پایین!
بلند سلام ڪردم،مادرم و خالہ نگاهم ڪردن،با دیدنم متعجب شدن! 😳😳
با تعجب گفتم:😕
_چے شدہ؟!چرا اینطورے نگاهم میڪنید؟
مادرم سریع گفت:
_هیچے!
مریم بهم لبخند زد و احوال پرسے ڪرد، خواستم وارد خونہ بشم ڪہ صداے مادرم اومد:
_هانیہ چادر خریدے؟!😊
تازہ یادم افتاد هنوز چادرے ڪہ از خانم محمدے گرفتم روے سرمِ! برگشتم سمت مادرم و گفتم:
_اے واے! یادم رفت پسش بدم! ♀
+چادرو؟!
_آرہ براے خانم محمدے بود!رفتہ بودم حسینیہ شون💚🏴 روضہ!
چشم هاے مادرم گرد😳 شد اما چیزے نگفت!
_فردا بهش پس میدم یا میدم سهیلے بدہ بهش!
_سهیلے دیگہ ڪیہ؟!
سرم رو خاروندم و گفتم:
_سهیلے رو نگفتم بهتون؟!
_نہ!آدماے جدید رو معرفے نڪردے!
+طلبہ س مادرم طلبہ!دانشگاهمون درس میدہ!
خالہ فاطمہ و مریم بهم نگاہ ڪردن و خندیدن! معنے نگاهشون رو فهمیدم تند گفتم:
_خالہ اونطورے نگاہ نڪنا!هیچے نیست،اے بابا! 😐
بلند شدم برم داخل خونہ ڪہ با ترس گفتم:
_تو رو خدا بہ عاطفہ نگیدا!بدبخت میشم میاد دانشگاہ سهیلے رو پیدا ڪنہ!😄
شروع ڪردن بہ خندیدن!😄😃😀
وارد خونہ شدم، چادرم رو درآوردم خواست برم اتاقم ڪہ دیدم سجـ🌟ـــادہ مادرم رو بہ قبلہ بازہ! حتما خواستہ نماز بخونہ خالہ فاطمہ اینا اومدن! آروم رفتم سر سجادہ، چادر مشڪے رو درآوردم و چادر نماز مادرم رو سر ڪردم بوے عطر مشهدش پیچید!
خجالت میڪشیدم، انگار براے اولین بار بود میخواستم باهاش صحبت ڪنم، احساس میڪردم رو بہ روم نشستہ! تو دلم گفتم خب چے بگم؟! بہ خودم تشر زدم خیلے مسخرہ اے! لب باز ڪردم:اوووووم....
حس عجیبے داشتم،اون صدایے ڪہ شنیدم، حالا سر سجادہ! رفتم ســـ💫ـجدہ، 😢بغضم گرفت! آروم گفتم:
_خیلے خستہ و تنهام خودمونے بگم خدا بغلم میڪنے؟!😭
اشڪ هام شروع بہ ڪردن باریدن!😭 من بودم و خدا و حس سبڪ شدن!
احساس ڪردم آغوشش رو و نگاهش ڪہ میگفت من همیشہ ڪنارتم!
خوش اومدے!😊
#ادامه_دارد ....
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
3⃣2⃣ #قسمت_بیست_وسوم
استاد از ڪلاس بیرون رفت،سریع بہ بهار گفتم:
_پاشو بریم چادر رو پس بدم!
با خستگے بلند شد،همونطور ڪہ از ڪلاس بیرون میرفتیم گفت:
_هانے بہ نظرم باید از سهیلے هم تشڪر ڪنے! 😕
تمام ماجرا رو براش تعریف ڪردہ بودم،با شڪ گفتم:
_روم نمیشہ!تازہ این طلبہ س توقع تشڪر از نامحرم ندارہ! 😊
دستش رو بہ نشونہ خاڪ بر سرت گرفت سمت سرم! 😄 خندہ م گرفت،😄 از دانشگاہ خارج شدیم و رفتیم بہ سمت 🏴حسینیہ! بهار چشم هاش رو بست و هوا رو داد تو ریہ هاش همونطور گفت:
_آخے سال جدید میاد،هانے بے عصاب دلم برات تنگ میشہ! 😇
با حرص گفتم:
_من بے عصابم؟! 😬
چشم هاش رو باز ڪرد،نگاهے بهم انداخت و گفت:
_نہ ڪے گفتہ تو بے عصابے؟! 😥😀
با خندہ گونہ ش😘 رو بوسیدم و گفتم:
_الان ڪہ بے عصاب نیستم!خوبم ڪہ!
با تعجب گفت:
_خدایا خودت ختم بہ خیر ڪن،این یہ چیزیش شدہ!😟😀
چیزے نگفتم،رسیدیم جلوے حسینیہ خواستم در بزنم ڪہ خانم محمدے اومد بیرون با لبخند گفتم:
_سلام چقدر حلال زادہ!😊
چادر رو از ڪیفم بیرون آوردم و گرفتم سمتش.
_بفرمایید دیروز یادم رفت پس بدم ببخشید!
لبخندے زد و گفت:
_سلام عزیزم،اگہ میخواستم پس میگرفتم!😊
سریع اضافہ ڪرد:
_تازہ گرفتہ بودمشا فڪر نڪنے قدیمیہ نمیخوام،قسمت تو بود از روضہ ے خانم!☺️
_آخہ.... 😟
دستم رو گرفت و گفت:
_آخہ ندارہ!با اجازہ ت من برم عجلہ دارم!😊
ازش خداحافظے ڪردیم،بہ چادر توے دستم نگاہ ڪردم بهار گفت:
_سر ڪن ببینم چہ شڪلے میشے؟
سرم رو بلند ڪردم.
_آخہ...
نذاشت ادامہ بدم با حرص گفت:
_آخہ و درد!هے آخہ آخہ!سر ڪن ببینم!😬😤
با تعجب نگاهش ڪردم.
_بهار دڪتر لازمیا!😳
چند قدم ازش فاصلہ گرفتم یعنے ازت میترسم، نگاهے بہ آسمون انداختم و بعد بهار رو نگاہ ڪردم زیر لب گفتم:
_خدایا خودت شفاش بدہ!🙏😄
با خندہ بشگونے از بازوم گرفت.
_هانیہ خیلے بدے!😃
خندہ م گرفت،حالم تو این چند روز چقدر عوض شدہ بود!😊
چــ✨ــادر رو سر ڪردم،بهار با شوق نگاهم ڪرد و گفت:
_خیلے بهت میاد!
با لبخند گفتم:
_اتفاقا تو فڪرش بودم دوبارہ چادرے بشم!😌
دستم رو گرفت و گفت:
_خب حاج خانم الان وقت تشڪر از استادہ!
+منو بڪشے هم نمیام از سهیلے تشڪر ڪنم والسلام!😐
بازوم رو گرفت و گفت:
_نپرسیدم ڪہ میخواے یا نہ!😕
شروع ڪرد بہ راہ رفتن من رو هم دنبال خودش میڪشید، رسیدیم جلوے دانشگاہ نفس نفس زنون گفت:
_بیا برو ارواح خاڪ باغچہ تون!من دیگہ نا ندارم!😄
با حرص نگاهش ڪردم، 😤😬 از طرفے احساس میڪردم باید از سهیلے تشڪر ڪنم!
با تردید وارد دانشگاہ شدم،از چند نفر سراغش رو گرفتم،یڪے از پسرها گفت تو یڪے از ڪلاس ها با چند نفر جلسہ دارہ!
جلوے در ایستادم تا جلسہ شون تموم بشہ، همون پسر وارد ڪلاس شد،در رو ڪہ باز ڪرد سهیلے رو دیدم داشت با چندنفر صحبت میڪرد، پسر رفت بہ سمتش و چیزے گفت و با دست بہ من اشارہ ڪرد!
شروع ڪردم بہ نفرین ڪردنش!😬 مے مردے حرف نزنے آقا پسر خب ایستادم بیاد دیگہ!
سرم رو برگردوندم سمت دیگہ یعنے من حواسم نیست!
_خانم هدایتے!
صداے سهیلے بود،نفسے ڪشیدم و سرم رو برگردوندم سمتش!
در ڪلاس رو بست و چند قدم اومد🚶 بہ سمتم!
_با من ڪار داشتید؟!
هول ڪردہ بودم و خجالت مے ڪشیدم شاهد قسمت هاے بد زندگیم بود! با تردید گفتم:
_خب راستش....
بہ خودم گفتم هانیہ خدا ڪہ نیست بندہ ے خداست، اون بخشیدہ پس نگران چے هستے؟! این بیچارہ هم ڪہ بهت چیزے نگفتہ و فقط ڪمڪت ڪردہ اومدے تشڪر ڪنے همین! آروم شدم.
آروم اما محڪم گفتم:
_سلام وقتتون رو نمیگیرم بعداز جلسہ باهاتون صحبت میڪنم.
دست بہ سینہ شد و گفت:
_علیڪ سلام اگر ڪوتاهہ بفرمایید!
لحنش مثل همیشہ بود جدے اما آروم نہ با روے اخم آلود!👌
_اومدم ازتون تشڪر ڪنم،بابت تمام ڪمڪ هایے ڪہ بهم ڪردید اگه شما ڪمڪ نمے ڪردید شاید اتفاق هاے بدترے برام مے افتاد!😥😔
زل زد بہ دیوار پشت سرم و گفت:
_هرڪارے ڪردم وظیفہ بودہ!فقط التماس دعا!
تند گفتم:
_بلہ اون ڪہ حتما!خدانگهدار
خواستم برم ڪہ گفت:
_چادرتون مبارڪ!یاعلے!✋
وارد ڪلاس شد،نگاهے بهش انداختم ڪہ پشتش بہ من بود! صبر نڪرد بگم ممنون!
#ادامه_دارد ....
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
🌴جنگل و سبزی و سرخی بهار و تابستانش، رطوبت و بوی نم همه #آرامش یا خلسهای از آرامش هدیه میدهند، اما وقتی با بوی #خون مخلوط شود هیچ حسی را منتقل نمیکند فقط و فقط #بغض را آزار دهنده تر و جنگل را غیر قابل تحمل میکند😓
🌴میرزا اسلحه به دست گرفت تا نترسیم از #روس و انگلیس یا هر اجنبی دیگری، جنگید تا دولت مرکزی چمباتمه نزند روی #اعتقاد و آرمان و هدف مردم، جنگید تا #ایران مثل تکه گوشت میان کفتار پیر و #روباه تقسیم نشود و ناموسش بوی ایرانی بدهد نه اجنبی...
🌴میرزا بین #رشت و خلخال از سوز سرما سیاه شد و رفت اما وای به حال سگصفتان که پس از مرگش سر از تنش برداشتند تا پیشکش دولت و سفارت روس و #انگلیس کنند و جیبهایشان را پر😪
🌴میرزا کشتهی #نفوذ است کسانی که عزت ماست محلیشان را بر گوشت گاو بلغاری ترجیح دادند. فیه تامل.... نفوذیها هنوز بوی چرم گاو بلغاری میدهند، فقط کافیست شامه تیزی داشته باشید.
🌴هنوز هم #ترور میشوند تا کسی هوس ایستادن نکند. به انتظار باید ایستاد، نشستن کار #خوارج بود.
🕊به مناسبت سالروز شهادت #میرزا_کوچک_خان_جنگلی
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
از شام بلا شهید آوردند| حاج میثم مطیعی - aghigh.ir.mp3
8.08M
⏯ #شهدایی
🍂این گل🌷 را به رسم هدیه
🍃تقدیم #نگاهت کردیم
🍂حاشا اینکه از #راه_تو
🍃حتی لحظه ای برگردیم
#یا_زینب😔
🎤 #میثم_مطیعی
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
🌹🕊
راستی چه رازی هست که #سربند یافاطمه الزهرا سلام الله علیها برپیشانی شهدا🌷 بسته میشود
درد پهلو
یا بازوی شکسته⚡️
می دانی بوی #فاطمیه می آید
دلم هوای مادرکرده😭
امان ازدل زهرا، امان ازدل علی
یا فاطِمه اِشفِعی لَنا عِندالله💔
#شهید_محسن_فخری_زاده
✨یا زهرا سلام الله علیها✨
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
قرار نیست✘ فقط غروبهای پنجشنبه تا #غروب_جمعه سراغت را بگیریم
قرار نیست فقط جمعه ها #انتظار ظهورت را بکشیم
✅آری
شنبه هم میشود از #دوریت ناله سر داد
یکشنبه هم میشود #انتظارت را کشید
دوشنبه هم میشود دنبال #گمشده گشت
سه شنبه هم میشود با آقا #درددل کرد
چهارشنبه هم میشود به خاطر #آقا گناه نکرد🔞
#یابن_الحسن دوریت درد💔 بی درمان امان است
تورا به حق #مادرت_زهرا بیا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
💠 يَا طَبِيبَ الْقُلُوبِ
الهی این دل برای تو نتپد ، نتپد بهتر.
این دل مریض است.
این دل باند فرودگاه شده!
یکی میآید ، دیگری میرود!
اصلا بگذار بگردم ببینم تو در آن هستی؟
چقدر از این سرزمین بی آب و علف
در تصرف توست؟!
نه ، این دل واقعا بیمار شده و
طبیبش فقط تویی.
حبیب من چه طبیبی بهتر از تو
میتواند مرا درمان کند؟
دردم از دوری توست.
دردم از یار است و درمان نیز هم
خدایا خودت به دردم برس که
قلب بی حضور تو را عاقبت خوشی نیست.
@Vajebefaramushshode