eitaa logo
واجب فراموش شده 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
4هزار ویدیو
124 فایل
💕 #خُداونـدا #بی_نگــاهِ لُطفــــِ #تــــُ هیچ ڪاری #بـــــِ سامان نمیرِسَــد 😍 نگــاهَـــت را از مــا نَــگـــیـر 🌸 ارتباط با مدیر کانال ↶ ↶ @man_yek_basiji_hastam 🌸 تبادلات ↶ ↶ @Sarbazeemam110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در یک خانواده خوشبخت و در بین اعضای خانواده، جمله «به من چه!!!» یا «به تو چه!!!» رد و بدل نمی‌شود. چرا كه اعضا به گفتگو و مشورت منطقی اعتقاد دارند و احساس مسئولیت می‌كنند. @Vajebefaramushshode
""درک مـتقابل چـیست؟!!!"" 🍃 درک متقابل یعنی اینکه وقتی شب از سر کار میام خونه، متوجه باشم و درک کنم که خانومم تو خونه بیکار نبوده، آشپزی کردن، تمیز کردن خونه، شستن لباس ها و ظروف و ...، سر و کله زدن با بچه ها و ... فوق العاده کارهای سختی هستن و اگه من جای زنم باشم، نمی تونم از پس نصف این کارها بر بیام، پس برخورد لایق با این زحمات با همسرم می کنم. 👈 درک متقابل یعنی اینکه وقتی شب شوهرم از سر کار میاد خونه، متوجه باشم و درک کنم که از صبح تا شب کلی درگیری با این مشتری و اون ارباب رجوع و اون مغازه دار داشته، تو ترافیک بوده، بدهی ها و فشارهای مالی و تلاش برای کسب روزی و کارهای بانکی و کلی حرف های مثبت و منفی شنیدن از این و اون داشته و اگه من جای شوهرم بودم، نصف این کارها رو نمی تونستم تحمل کنم، پس برخورد لایق با این تلاش ها و خستگی رو با شوهرم می کنم. @Vajebefaramushshode
"والدین موفق چه ویژگی‌هایی دارند؟!" 🔹 خانواده اولین جامعه‌ای است که فرزندان مهارتهای لازم را در آن یاد می‌گیرند، در واقع اولین الگوهایی که آنها به چشم می‌‌بینند، پدر و مادر هستند. 🔸 از این رو رفتارهای والدین در موفقیت و عدم موفقیت فرزندان بیشترین تاثیر را دارد. اگر می‌خواهید که با ویژگی‌های والدین موفق آشنا شوید، در ادامه مطلب همراهمان باشید. ادامه دارد... @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 7⃣3⃣ #قسمت_سی_وهفتم از تاڪسے 🚕پیادہ شدم همونطور ڪہ بہ سمت خونہ مے
❣﷽❣ 📚 •← ... 8⃣3⃣ صداے گریہ ے 😭👶هستے اومد، خالہ سریع ازم جدا شد و با گفتن بلند جانم جانم☺️ بہ سمت اتاق امین رفت! چند لحظہ بعد درحالے ڪہ هستے بغلش بود و لب هاش رو غنچہ ڪردہ بود برگشت بہ پذیرایے! مادرم با دیدن هستے گفت: _اے جانم خدا نگاش ڪن،روز بہ روز شبیہ امین میشہ!😊 صداے باز و بستہ شدن در اومد، مادرم سریع روسریش رو سر ڪرد،امین یااللہ گویان وارد شد! سریع چادرم رو سر ڪردم! سلام ڪرد و رفت بہ سمت خالہ فاطمہ، با لبخند😊 هستے رو از بغل خالہ فاطمہ گرفت و چندبار گونہ و پیشونیش😘😘 رو بوسید! هستے هم با دیدن امین میخندید و بہ زبون خودش حرف میزد! امین نشست روے مبل و هستے رو گرفت بالا،هستے غش غش میخندید! دلم براش رفت،رو بہ مادرم گفتم: _اگہ جاے شهریار یہ دختر بدنیا میاوردے الان منم خالہ شدہ بودم با بچہ هاش بازے میڪردم!🙁😃 عاطفہ با اخم مصنوعے گفت: _ببینم این شوهر منو ازم میگیرے!😄 همہ شروع ڪردن بہ خندیدن،😄😄😄امین از روے مبل بلند شد و اومد بہ سمتم! روے مبل ڪمے خودم رو جا بہ ڪردم! هستے رو گرفت رو بہ رم و در گوشش گفت: _میرے بغل خالہ؟😊 هستے بهم زل زد و محڪم بہ پدرش چسبید. امین زل زد توے چشم هام،سریع از روے مبل بلند شدم و همونطور ڪہ بہ سمت در میرفتم گفتم: _من برم یہ دوش بگیرم،احساس میڪنم بوے بیمارستانو گرفتم! امین صاف ایستاد و با لبخند عجیبے نگاهم ڪرد!اشتباہ ڪردم،هنوز هم میتونست خطرناڪ باشہ! خواستم برم ڪہ امین گفت: _عاطفہ زنگ بزن بہ شهریار بریم پارڪ!⛲️🌳 خالہ فاطمہ گفت: _میخوایم عصرونہ بخوریم!😕 امین نگاهے بہ خالہ انداخت و گفت: _شام بذار،میریم یڪم هواخورے،زود میایم!😊 عاطفہ با خوشحالے اومد ڪنارم و گفت: _هانے بعدا دوش میگیرے!?😍 آرومتر اضافہ ڪرد: _امروز امینم حالش خوبہ تو رو خدا بیا بریم!😉 نگاهے بہ جمع انداختم و بالاجبار برگشتم سرجام! عاطفہ با خوشحالے بدو بدو بہ سمت اتاقش رفت،امین با صداے بلند گفت: _عاطفہ لباس مشڪے نپوشیا!✋ من و مادرم و خالہ فاطمہ نگاهے بهم انداختیم و چیزے نگفتیم! امین هم رفت سمت اتاقش! خالہ فاطمہ با تعجب گفت: _یهو چقدر عوض شد،خدایا خودت ختم بہ خیر ڪن!😟 چند دقیقہ بعد امین از اتاق اومد بیرون، شلوار ورزشے و بلوز مشڪے رنگ پوشیدہ بود! خالہ فاطہ با تردید گفت: _پس چرا بہ عاطفہ میگے مشڪے نپوش؟!🙁 همونطور ڪہ لباس هستے رو درست مے ڪرد گفت: _من با عاطفہ فرق دارم!😊 عاطفہ اومد ڪنارمون و گفت: _شهریار الان میرسہ بدویید حاضر شید!☺️ خالہ فاطمہ نگاهے بہ مادرم انداخت: _میرے ناهید؟ مادرم با خستگے گفت: _نہ خیلے خستہ ام،بچہ ها برن،یہ روز دیگہ همگے میریم!😊 خالہ فاطمہ سرش رو تڪون داد و چیزے نگفت، عاطفہ اومد بہ سمت من و گفت: _خب تو پاشو دیگہ! بہ زور لبخند زدم و گفتم: _شما برید خوش بگذرہ،جمع بہ من نمیخورہ!😐 عاطفہ دهنش رو برام ڪج ڪرد: _لوس نشو!😕 بازوم رو ڪشید، مادرم معنادار نگاهم ڪرد و با مهربونے رو بہ عاطفہ گفت: _عاطفہ جون تو با شهریارے،امینم ڪہ با هستے،هانیہ این وسط تنهاس!😊 دوبارہ نگاهے بهم انداخت و ادامہ داد: _بذار متاهل بشہ هرچقدر دوست داشتید برید بیرون،حالام دخترمو بدہ بہ خودم میبرید دل بچہ مو آب میڪنید! با لبخند مادرم رو نگاہ ڪردم😊😍 و چشم هام رو باز و بستہ ڪردم،یعنے ممنون! عاطفہ اصرار ڪرد: _مامان ناهید،نمیشہ ڪہ!امین و شهریار باهم منو هانیہ ام باهم! هستے رو از امین گرفت همونطور ڪہ لپش رو میبوسید گفت: _جیگر عمہ هم نخودے!😊 خالہ فاطمہ بہ مادرم گفت: _بذار برہ،فڪر ڪردے عاطفہ و هانیہ بزرگ شدن؟😄 من و عاطفہ هم زمان گفتیم: _عہ! مادرم و خالہ خندیدن، 😄😄مادرم شونہ هاش رو انداخت بالا: _خودش میدونہ!😕 .... 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
❣﷽❣ 📚 •← ... 9⃣3⃣ خواستم حرف بزنم ڪہ عاطفہ انگشت اشارہ ش رو گرفت سمتم:😌 _پاشو،ناز نڪن دیدے ڪہ نازت خریدار دارہ! نفسے ڪشیدم و بلند شدم،رفتم سمت حیاط. _مامان منم میرم!😊 🌳⛲️🌳⛲️🌳⛲️ پارڪ خلوت بود،هانیہ روے یڪے از تاب ها نشست،با خجالت گفت: _شهریار هلم میدے؟☺️ شهریار با لبخند رفت سمتش و گفت: _عزیزم اینجا خوب نیست!😍 عاطفہ با ناز گفت: _ڪسے نیست ڪہ! یہ ڪوچولو!😌 بہ تاب خالے ڪنارش اشارہ ڪرد و رو بہ من ادامہ داد: _بیا دیگہ چرا وایسادے؟😍 بہ امین اشارہ ڪردم و گفتم: _تو تاب بازے ڪن زن داداش! براش دست تڪون دادم😊👋 و روے نیمڪتے نشستم،هوا خنڪ بود و همہ جا ساڪت! دستم رو گذاشتم زیر چونہ م و بہ منظرہ پارڪ🌳 خیرہ شدم! شهریار عاطفہ رو آروم هل میداد، میدونستم از امین خجالت میڪشہ ڪہ شیطنت نمیڪنہ!😇 وگرنہ مگہ مے شد شهریاروعاطفہ آروم باشن؟!😊 امین هم هستے رو میذاشت روے سرسرہ و آروم میاورد پایین!😊👶باهاش حرف میزد و هستے مے خندید! دلم گرفت، 😒 نمیدونم چرا، شاید بخاطرہ جاے خالے مریم، شاید هم بخاطرہ خودم! امین همونطور ڪہ هستے رو،روے سرسرہ مے ڪشید پایین نگاهش افتاد بہ من!👀 نگاهم رو ازشون گرفتم و خیرہ شدم بہ درخت هاے لخت! صداے قدم هاش اومد،توجهے نڪردم!😕 هستے رو بہ سمتم گرفت و گفت: _میخوام بدوام مراقبش هستے؟ خواستم بگم راضے نیستم😐 از این فعل هاے مفرد اما بدون اینڪہ نگاهش ڪنم زل زدم بہ صورت هستے و دست هام رو بہ سمتش دراز ڪردم و گفتم: _بیا بیینم جیگرخانم!😊 امین هستے رو داد تو بغلم، محڪم نگهش داشتم. منتظر بودم برہ تا با هستے بازے ڪنم اما همونطور ایستادہ بود!😟 چند لحظہ بعد با فاصلہ از من روے نیمڪت نشست! _از ڪے روے نیمڪت مے دویدن؟!😏 همونطور ڪہ زل زدہ بود بہ رو بہ روش گفت: _یہ لحظہ فڪر ڪردم اگہ چندسال پیش یہ تصمیم دیگہ میگرفتم همہ چیز چقدر فرق مے ڪرد!😔 ڪنجڪاو شدم، اما چیزے نگفتم،با ذهنم تشویقش مے ڪردم! بگو چرا؟!بگو دلیل رفتارهات چے بود!🙁 تو وجودم غوغا بود و ظاهرم آروم! وقتے دید چیزے نمیگم ادامہ داد: _اگہ یہ تصمیم دیگہ میگرفتم شاید مریم الان زندہ بود، تو داشتے یڪے از بهترین دانشگاہ هاے تهران مهندسے میخوندے،اوضاع من فرق میڪرد!😒 سرش رو برگردوند بہ سمت هستے و با لبخند زل زد بهش: _هستے هم نبود!شاید دوسہ سال دیگہ وارد زندگیمون مے شد!😔 قلبم وحشیانہ 💓مے طپید مثل سہ سال پیش! حق نداشت باهام بازے ڪنہ!😒 آروم از روے نیمڪت بلند شدم بدون توجہ بہ امین بہ هستے گفتم: _بریم بازے ڪنیم! اما نتونستم طاقت بیارم همونطور ڪہ پشتم بهش بود گفتم: _دست بردار از اگہ و اما و چرا!😒 بگو چرا نخواستیم؟! انقدر رویاهاے دخترونہ م شیرین بود ڪہ تو واقعیتم مے دیدم؟😔 صداش باعث شد خون تو رگ هام یخ ببندہ و قلبم از سینہ م 💓بزنہ بیرون! _همیشہ دوستت داشتم!😔 نگاهم رو دوختم👀 بہ هستے ڪہ داشت با ولع دستش رو میخورد، برنگشتم سمت امین چون میدونستم از صورتم حالم رو میفهمہ! نفسم رو دادم بیرون: _فقط دلیلشو بگو،این چراها نمیذارہ گذشتہ رو فراموش ڪنم!😒 شهریار سرش رو بلند ڪرد، نگاهے بهم انداخت👀😠 و اخم ڪرد! در گوش عاطفہ چیزے گفت،عاطفہ از روے تاب بلند شد! با حرص دندون هام رو،روے هم فشار دادم، چرا حرف نمیزد اومدن! با غم گفت:😞 _بذار با خودم ڪنار بیام همہ چیزو میگم سر موقعش! خواستم بگم موقعش ڪیہ ڪہ شهریار و عاطفہ نزدیڪمون شدن. امین گفت: _من میرم یڪم بدوام،شهریار نمیاے؟ شهریار نگاہ😠 اخم آلودے بهش انداخت و سرش رو بہ نشونہ منفے تڪون داد! دوبارہ نشستم روے نیمڪت،خیرہ شدم بہ امین👀 خیلے سریع مے دوید! 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
🌸🌸🍃🌟🍃🌸🌸 🌷 🌹با بودن سخت نیست❌ 🍀با شهدا سخته 🌹مثل شهدا🌷 بودن سخت نیست 🍀مثل ماندن سخته..... 🌹 یعنی 🍀نگه داشتن ‌آتش🔥 در دستانت..... 🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
1_148877566.mp3
15.12M
کجایی مهربونم، کجایی باباجونم...؟! 🎤 👈تقدیم به فرزندان شهدا 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
🦋🌼🦋🌺🦋🌼🦋 یک نفر هست👤 كه خود ولي خاطره اش مرا سخت بغل💞 مي گيرد برگرد و تنها یه بغل باش 🍁نازدانه ی 🌙 🌹🍃 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا