🔅 #پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله:
✍️ إنَّ الحُسَینَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّۀِ
🔴 بی گمان حسین علیه السلام دری از درهای بهشت است.
📚 بحار الأنوار جلد ۳۵ صفحه ۴۰۵
@Vajebefaramushshode
▫️
تمام کمدهایم را زیر و رو میکنم.
لباسهای بهاری، بارانیها...
خسته میشوم از این همه رنگ و مدل.
نگاهم به تو که گره میخورد آرام میشوم.
◾️ ساده بودنت به عالمی میارزد
«پیراهنِ مشکیِ نوکریام» حالمان با پیراهنِ مشکی خوش است؛ و من به عشقِ تو هر دهه این لباس مشکی را تنم میکنم شاید که بشود قدری همرنگ صاحب عزا شوم.
📖 یادم نمیرود شبی که قرار بود صبحش راهی حَرَمت شوم، قرآن را که باز کردم «کهیعص» برایم افتاد.
هر سال منتظرم در مُحرّمت قرآن باز کنم شاید که باز هم اولِ سورهی مریم تقدیرم شود...
امسال هم به مُحرّمت رسیدم اما حال و هوایش کمی فرق دارد.
🏴 نمیدانم خبری از آن هیئتها و روضههای پرشور هست؟
نمیدانم باز هم میشود به امیدِ دیدنِ صاحب عزا در مجلس، وسط روضه و هقهقهایم سرم را بالا بیاورم، چپ و راست را نگاه کنم و دلم را خوش کنم که شاید تو هم هستی؟
▫️ امسال کجا دنبالت بگردم "پسرِ فاطمه"
خیمهات کجا برپا میشود؟
کجا چشمانت خیس است؟
نکند امسال هم در عزای اباعبدالله دردت را بیشتر کنیم و باز هم شرمندهات شویم که نتوانستهایم ابوالفضلی برای تو باشیم و پای تو بایستیم...
که همچنان باری هستیم بر دوشت...
🖤
#سلام_دوستان
#صبحتون_بخیر
#فرارسیدن_محرم_حسینی_تسلیت_و_تعزیت
@Vajebefaramushshode
🦋#کوتاه_نوشت
♨️علنی کردن معروف و تعظیم شعائر دینی
🔻انجام دادن کارهای عبادی و معروف، هرچه مخفیتر باشد، امکان قصد قربت و خلوص نیّت در آنها بیشتر است؛
🔹اما برای تشویق مردم به انجام #معروف_ها لازم است برخی معروفها را #علنی انجام داد.
خدا در قرآن می فرماید:
{وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ}
و هر که شعائر الهی را بزرگ دارد این کار نشانۀ تقوای الهی دلهاست. حج، آیه 32.
🔸بزرگداشت و تلاش برای برگزاری نماز جمعه، نماز جماعت، #مجالس_عزا و #اعیاد اهلبیت(ع)، یادواره شهیدان، مراسم اعتکاف و دعا، ایّام ماه رمضان و شبهای قدر، #محرم و #صفر، مراسم #پیاده_روی_اربعین و ...فضای جامعه را معطر به رایحۀ خوش معنوی و روحانی میکند، روح را صیقل و نورانیت میبخشد، خردورزی را تقویت میکند و تقوای الهی را فزونی میبخشد، ریشه بسیاری از لغزشها را میخشکاند و #معروفها را #إحیا میکند.
⚜از جمله شیوه های زیربنایی در اقامه امر به معروف و نهی از منکر
📚فعل خوبان، ص ۱۶۶
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
💥 #روشهای امر به معروف و نهی از منكر 8⃣2⃣ روش #درخواست_عمومی هست ✅ مردم، مومنین باید بفهمانند #مط
💥 #روشهای امر به معروف و نهی از منكر
9⃣2⃣ روش #معرفی_مجرم هست
⭕️ این از نوع مرحله سوم هست عزیزان؛
(مرحله فیزیکی/عملی/اقدام یدی به قول خودمون)
⚠️ که ما، حق ورود بهش رو نداریم!!
❌ حق درگیری و دستگیری و کتک کاری و اینها رو نداریم!!
👌اما میتونیم در این عرصه، به مسئولین، به نیروی انتظامی، به قوه قضاییه و امثالهم کمک کنیم و بعضی جاها باید کمک کنیم.
👈 کمکمون هم چیه؟
🍃گزارش دادن هست.
🍃تماس میگیریم گزارش میدیم آقا فلان جا همچین مطلبی رؤیت شده!
📌خب اطلاع ندارند بعضی مسئولین
یا بعضی وقتا اطلاع دارند ولی فکر نمیکنند
خیلی قضیه جدی باشه...!
♨️مثلاً میگن حالا یه مورد جزئیست!
⏪ وقتی مردم مکرر تماس بگیرند، اطلاع بدن،
بگن پلیس، قوه قضاییه، بازرسی اداره ،حراست فلان ساختمان؛ اینجا همچین موردی هست
گزارش بدهند مردم...
✅ این گزارش، یه بخش اعظمی از امر به معروف و نهی از منکر رو پیش میبره
👈 و بعد اینکه حالا اون مسئول، بعضیا میگن آقا شاید پیگیری نکنه؛
🔹چه پیگیری بکنه، چه نکنه شما وظیفه ات رو انجام دادی
🔸اگر دیدی پیگیری نشد، دوباره گزارش....
👌گزارش از کانال ها و طرق مختلف،
به افراد و مسئولین مختلف تا در واقع اِزاله منکر.
✍ دوره آموزش عمومی امر به معروف و نهی از منکر (انسان مصلح) /استاد علی تقوی
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#شیوه_ها
@Vajebefaramushshode
هفتاد و دو 72پیشنهاد محرمی به هیئتها در بحران کرونا.pdf
672.9K
🔹 ۷۲ پیشنهاد محرّمی برای استفاده هیئتهای مردمی در بحران کرونا
🔺 اشاره: بحران کرونا و لزوم جلوگیری از شیوع این ویروس در سطح جامعه موجب شده در محرم امسال، هیئتهای مردمی با محدودیتهای فراوانی برای برپایی عزای حسینی مواجه باشند.
👈 در این نوشتار سعی کردهایم برخی راهکارها و ابتکارها را برای برپایی عزای حسینی با توجه به لزوم رعایت پروتکلهای بهداشتی مرور کنیم.
@Vajebefaramushshode
#تلنگر
⭕️ کارتان را برای خدا نکنید؛
#برای_خدا_کار_کنید
تفاوتش زیاد نیست!
فقط همین اندازه است که ممکن است امام حسین علیه السلام در کربلا و من در حال کسب علم برای رضای خدا...! (شهید آوینی)
❗️ در روز عاشورا، عده ای روزه مستحبی گرفته بودند و تنها به این دلیل به یاری امام حسین
علیه السلام نیامدند که مبادا با آمدن به کربلا، حد ترخص را بشکنند!! ❗️
🔻و این دقیقا حال این روزهای امام عصر عجل الله است! 🔺
♨️ اگر اهل کوفه نیستیم، پس اهل کجاییم؟
وصیت نامه امام را بخوانیم تا بدانیم
⁉️ کدام واجب، فراموش شده!!! 😔
#منتظران_مُصلح_خود_باید_مُصلح_باشند
@Vajebefaramushshode
🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤
تا ابدیت✨
شب های اول؛
در های روضه ی آقا باز میشوند🚪🏴
چونان فرق مسلم که از هم پاشید و باز شد😔
و دری در کوفه به روی پسر عموی مسلم که باز نشد😭
السلام علیک یا مسلم🖤
السلام علیک یا سفیر الحسین🖤
مددی رسان که بگوییم «لبیک یا حسین»🏴
@Vajebefaramushshode
#حسین_جانم...
تا یاد دارم، زخم های مانده بر دلم و #بغض های انبار شده یکسال را جمع می کردم و به آنها وعده ی #محرم می دادم تا بغض های به سکوت محکوم شده، فریاد بزنند و #اشک هایم کمی تسکین دهد این دل خسته از آدم ها را
من بودم و هیئت و خوش آمدید محفل #عاشقان_حسین.
عاشق نبودم اما ندیدم کسی را راه ندهند.
گوشه ای می نشستم.
روضه خوان، روضه می خواند و من برای درد هایم هق هق می کردم اما در #امن_یجیب ها دلم آرام شده بود...
آقاجانم، داشتم راه و رسم عاشقی را یاد می گرفتم
از ذکر #غریب_مادر های روضه خوان بغض می کردم و برای لالایی های #شش_ماهه دلم می شکست...
از #قتلگاه و خواهرت که می خواند دست و پایم می لرزید.
از رقیه سه ساله و #خرابه_شام که می خواند، دل ویران شده ام باز هم ویران می شد.
ارباب جانم دیری نپاید که هوای اتمسفر محرم درون ریههایم جا بگیرند.
دلم نگ شده برای لباس مشکی ام
برای بوی #اسفندهای روضه
دلم تنگ شده تا دست هایم را روی #کتیبه های هیئت بکشم و دلم کمی آرام شود..
دلم برای #زیارت_عاشورا، برای سلام های پرشور برای زمزمه های #یااباعبدلله تنگ شده.
دلم برای #شام_غریبان و شمع های سوزان ....
دلم برای نماز ظهر عاشورا ...آه.. اما امسال هیئت ها #مجازی است.
باید در خانه بمانم وبرای #غریبی این روزهایم گریه کنم.
دلم یک #چای_روضه می خواهد تا فرو دهم این بغض پیچک شده در گلو را
ارباب خوبم صدای پای محرمت به گوش می رسد.
دل نگرانم تاب نیاورم غریبی محرمت را و شرمنده ام از روی #حسین_زمان
خودت واسطه شو شاید این بار ما پای #عهدنامه هایمان ماندیم....
#السلام_علیک_یااباعبدالله_الحسین
🌹🍃🌹🍃
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 1⃣3⃣#قسمت_سی_ویکم 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آ
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
2⃣3⃣#قسمت_سی_ودوم
💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، #سر بریده حیدر را میدیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین میکشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد میکرد :«برو اون پشت! زود باش!»
💢 دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار #نارنجک از دستم رفته و نمیفهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمیتوانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکهها! نمیخوام تو رو با این بیپدرها تقسیم کنم!»
💠 قدمهایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار میلرزید، همهمهای را از بیرون خانه میشنیدم و از حرف تقسیم غنائم میفهمیدم #داعشیها به خانه نزدیک میشوند و عدنان این دختر زیبای #شیعه را تنها برای خود میخواهد.
💢 نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمیداد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلولهای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه #تهدیدم میکرد تا پنهان شوم.
💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار میکردم که بدن لرزانم را روی زمین میکشیدم تا پشت بشکهها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم.
💢 ساکم هنوز کنار دیوار مانده و میترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین میشد، فقط این نارنجک میتوانست نجاتم دهد.
💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفسهای #وحشتزدهام را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه میآمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن میرسن، باید عقب بکشیم!»
💢 انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکهها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی #خنجری دستش بود. عدنان اسلحهاش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش میکرد تا او را هم با خود ببرند.
💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی بهقدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط میخواست جان #جهنمیاش را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای #نجابتم از خدا میخواستم نجاتم دهد.
💢در دلم دامن #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس میلرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد.
💠 عدنان مثل حیوانی زوزه میکشید، #ذلیلانه دست و پا میزد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس میتپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگهایم نبود.
💢 موی عدنان در چنگ همپیالهاش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و #داعشیها دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند.
💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بیسر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشکشان زده و حس میکردم بشکهها از تکانهای بدنم به لرزه افتادهاند.
💢 رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به #دوزخ رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را میزد. جرأت نمیکردم از پشت این بشکهها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجهام سقف این سیاهچال را شکافت.
💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر میزد و پس از هشتاد روز #فراق دیگر از چشمانم به جای اشک، خون میبارید. میدانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمیترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر #زندگی برایم ارزش نداشت.
💢 موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا میفهمیدم نزدیک ظهر شده و میترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر #شیطانی داعشی شوم.
💠 پشت بشکهها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد میشد و عطش #عشقش با اشکم فروکش نمیکرد که هر لحظه تشنهتر میشدم.
💢 شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و اینها باید قسمت حیدرم میشد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمیرفت و فقط از درد دلتنگی زار میزدم...
#ادامه_دارد
@Vajebefaramushshode