eitaa logo
واجب فراموش شده 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
4هزار ویدیو
124 فایل
💕 #خُداونـدا #بی_نگــاهِ لُطفــــِ #تــــُ هیچ ڪاری #بـــــِ سامان نمیرِسَــد 😍 نگــاهَـــت را از مــا نَــگـــیـر 🌸 ارتباط با مدیر کانال ↶ ↶ @man_yek_basiji_hastam 🌸 تبادلات ↶ ↶ @Sarbazeemam110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 🔰 🔸 زنان را بر زین ننشانید. @Vajebefaramushshode
🤔سختگیری یا حرف حساب؟ تولد یکی از همکلاسی هامون بود و خونه شون دعوت بودیم. کلی خوش گذشت. گفتیم و خندیدیم و حسابی هم سربه سرش گذاشتیم🥳 دم آخر که همه حاضر شده بودیم که یواش یواش بریم یکی از بچه ها گوشی شو روشن کرد تا یه سلفی یادگاری بگیریم📷 نازنین سریع رفت و چادرشو آورد و سر کرد و اومد تو جمع بچه ها برای عکس😳 بهش گفتم: خیلی سخت میگیرا! دور همیم دیگه یه عکس که انقدر روگرفتن نداره... منم همیشه چادر سر میکنم ولی دیگه واسه عکس یادگاری...😉 -....همه بگین سییییب!... آهای مریم! نازنین! پچ پچ نداشتیماا داریم عکس می گیریم😁😆 برگشتیم طرفشون و با خنده عکس رو گرفتیم. بچه ها شروع کردن به حرف زدن و دوباره همهمه افتاد تو خونه😄 نازنین که وسایلشو جمع میکرد رو به من کرد و گفت: وقتی چادر سرمونه باید با اعتقاد باشه!... یعنی دیگه برامون مرد توی خیابون با شوهرعمه و شوهرخاله فرق نکنه... فضای مجازی عین فضای حقیقی باشه... اگه حتی احتمال داشته باشه نامحرمی عکسمون رو ببینه مثل وقتی که قراره تو کوچه و خیابون ما رو ببینه رفتار کنیم... بنظرم اسم اینکارو نمیشه گذاشت سختگیری.😊🧕🏻 بعدم چشمکی زد و رفت که از خونواده ی دوستمون تشکر و خداحافظی کنه😉 بعد از خداحافظی و تموم شدن مراسم با چندتا از بچه ها از خونه اومدیم بیرون، با شوخی و خنده های ریز از هم خداحافظی کردیم و هرکی به راه خودش رفت... نازنین هم سوار ماشین پدرش شد و دست تکون داد👋 اما من هنوز تو فکر حرفاش بودم... نمیتونستم ردشون کنم... به خودم که نمیتونستم دروغ بگم....درست میگفت...🙃 @Vajebefaramushshode
♨️مـــُــد در لغت به معنی سلیقه، روش و اسلوب بکار برده می شه و در اصطلاح شیوه ای موقتیه که براساس سلیقه افراد یه جامعه، سبک زندگی رو تنظیم می‌کنه... 🔹مد به خودی خود و در حد اعتدال، مذموم نیست ... در صورتی می تونیم اون رو ارزشگذاری کنیم که آثار مثبت و منفیش در جامعه و مطابقت اون با شرع و عرف و فرهنگ بومی جامعه رو درنظر بگیریم. 🔹درواقع مد ⬅️بازتاب و انعکاس لایه های زیرین فرهنگی جامعه ست... @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
♨️مـــُــد در لغت به معنی سلیقه، روش و اسلوب بکار برده می شه و در اصطلاح شیوه ای موقتیه که براساس سل
⚠️نبض مد ......... پیروی از مدهای بیگانه و مدگرایی، از ابعاد مختلف روان شناختی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... آسیب ها و پیامدهای منفی به دنبال دارد که به تشریح آنها خواهیم پرداخت. 🖊ضربان اول: 🔸انحراف اعتقادی🔸 🔺برخی از گروه های منحرف اعتقادی با استفاده ابزاری از ، و ، تفکرات انحرافی خود را منتشر و تبلیغ می نمایند و اگر افراد جامعه به ویژه جوانان و نوجوانان نسبت به این موضوع آگاهی لازم را نداشته باشند، جذب آنها شده و به مرور از تفکرات و باورهای آنها نیز پیروی خواهند کرد ،، 👚همچون تیشرت هایی که اشکال و نماد خاصی روی آنها نقش بسته یا مانتوهایی که نماد هایی پشت آنها چاپ شده و بسیاری از افراد فقط به خاطر پیروی از مد ، آن را انتخاب می‌کنند و مفهوم‌ آرم و حروف طراحی شده را نمی دانند ... ‼️ فقط شامل نیست و به همین دلیل فراگیری را در زندگی بیشتر کرده است. 🔰وقتی فرد مسلمان از مدهای بی پشتوانه ی عقلی ‌و فرهنگی پیروی می‌کند ، مبلغ آن کالا به عنوان یک الگو انتخاب می‌شود درصورتی که الگویی متزلزل است و پیروی از آن تبعات اخلاقی و فکری فراوانی درپی دارد ... 💠پیامبر خدا (ص) فرمود: «هر که به گروهی تشبه جوید، از آنهاست»*💠 🔰یکی دیگر از مصادیق امروزی این نوع آسیب، گروه های است. بنا به اعتقاد این فرقه، شیطان به عنوان قدرت غالب در جهان می باشد و اگر کسی بخواهد در جهان خوب زندگی کند، باید با شیطان باشد! آنان حتی معتقدند راه خدا از طریق ارتباط با شیطان می گذرد!! ✅توجه داشته باشیم که یک مسلمان باید الگویی همسو با عقاید اسلامی و الگویی پایدار و تکمیل کننده کمال انسانی انتخاب کند! 🔸🔸🔸 *نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول"ص") صفحه۷۳۷،۲۸۲ @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 9⃣3⃣ #قسمت_سی_ونهم خواستم حرف بزنم ڪہ عاطفہ انگشت اشارہ ش رو گرفت
❣﷽❣ 📚 •← ... 2⃣4⃣ در باز شد! وارد اتاق شدم، نگاهم 👀رو دور اتاق چرخوندم زیر لب گفتم: _خدایا ڪمڪم ڪن،از دلم خبر دارے!🙏 دلم با امین نبود😒 اما بعضے اتفاق ها اون حس قدیمے رو برمے گردوند مثل اتفاق امروز!😔 نگاهم افتاد بہ پنجرہ، روسریم رو سر ڪردم و نزدیڪ پنجرہ شدم! چندسال بود از پشت این پنجرہ بیرون رو نگاہ نڪردہ بودم؟!😕 بیشتر از پنج سال،شاید پونصد سال! زل زدم بہ حیاطشون، مثل قدیم! لبخند زدم،دهنم تلخ شدہ بود گذشتہ مزہ ے شیرینے ندارہ! داشت تو حیاط با هستے بازے👶 میڪرد، یادم افتاد یڪ بار خواب دیدہ بودم پشت پنجرہ ام و امین دارہ با دخترمون بازے میڪنہ، با هستے نہ! با دخترمون!😒 من هم از پشت پنجرہ تماشاشون میڪنم! چشم هام رو بستم، هانیہ تو ڪہ ضعیف نیستے،هستے؟!😟 احساسات بچگونہ ت ڪہ بر نمے گردہ،بزرگ شدے!😏 چشم هام رو باز ڪردم، موهاے هستے رو بو مے ڪرد و میبوسید، خواستم از ڪنار پنجرہ برم ڪہ سرش رو آورد بالا! نگاہ هامون بهم دوختہ شد،👀👀 برقشون بہ هم برخورد ڪرد، برق خاطرہ! منفجر شدن! .... 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
❣﷽❣ 📚 •← ... 1⃣4⃣ ڪلید 🔑رو انداختم داخل قفل و چرخوندم، در رو بستم و از حیاط رد شدم،چادرم رو درآوردم داشتم گرہ روسریم رو باز میڪردم ڪہ دیدم خالہ فاطمہ و مادرم ڪنار هم نشستن، خالہ فاطمہ صحبت مے ڪرد،😒مادرم ساڪت اخم ڪردہ بود!😔😠 با تعجب😳 نگاهشون ڪردم و گفتم: _سلام بر بانوان عزیز! خالہ فاطمہ نگاهے بہ من انداخت و با لبخند 😊بلند شد،رفتم بہ سمتش و باهاش دست دادم، مادرم زل زد بهم،رنگ نگاهش جور خاصے بود،رنگ نگرانے و خشم!😥😠 نتونستم طاقت بیارم پرسیدم: _چیزے شدہ؟ خالہ فاطمہ دستم رو گرفت و گفت: _بشین عزیزم!😊 ڪنجڪاو شدم،روسریم رو انداختم روے شونہ هام! خالہ فاطمہ نگاهے بہ مادرم انداخت و گفت: _هانیہ جون میخوام یہ چیزے بگم لطفا تا آخرش گوش بدہ و قضاوت نڪن!😒 سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم. _خانوادہ ے مریم اصرار دارن امین ازدواج ڪنہ! اخم هام رفت😠 توے هم،حدس زدم! ادامہ داد: _مام همینو میخوایم،😒 خدا مریم رو رحمت ڪنہ هنوز باورم نمیشہ دختر بہ اون گلے زیر خاڪہ! آهے ڪشید: _اما امین زندہ س حق زندگے دارہ،چند نفر رو بهش معرفے ڪردیم اما قبول نڪرد میگہ ازدواج نمیڪنم،ڪلے باهاش صحبت ڪردم تا اینڪہ دیشب گفت باید با هانیہ حرف بزنم! دستم رو فشرد: _بہ خدا ڪلے سرزنشش ڪردم حرص خوردم حتے ڪم موندہ بود بزنم تو گوشش!😥 اما بچہ م مظلوم چیزے نگفت صبح گفت مامان مرگہ امین برو از خالہ ناهید اینا اجازہ بگیر با هانیہ حرف بزنم!😒 خواستگارے و این حرفا نہ هیچوقت بہ خودم همچین اجازہ اے نمیدم ولے باید باهاش حرف بزنم! با شرمندگے ادامہ داد:😓 _مرگشو قسم نمیداد بهش فڪرم نمیڪردم چہ برسہ بهتون بگم! پوفے ڪردم و بلند شدم،همونطور ڪہ بہ سمت طبقہ دوم میرفتم گفتم: _از پدرم اجازہ میگیرم! مادرم با حرص گفت: _هانیہ!😬 با لبخند برگشتم سمتش: _جانہ هانیہ!😊 چیزے نگفت، خشمگین نگاهم ڪرد،😠بغضم گرفت!😢 حس عجیبے بود بعد از پنج سال! چیزے ڪہ پنج سال پیش میخواستم ممڪن بود اتفاق بیوفتہ! آروم گفتم: _مامان جونم من هانیہ ے شونزدہ سالہ نیستم اما باید بعضے چیزا رو بدونم تا هانیہ پنج سال پیش رو ڪامل خاڪ ڪنم!😊 خالہ فاطمہ با ناراحتے نگاهش رو بہ مبل رو بہ روییش دوخت، پس میدونست! نفسے ڪشیدم و رفتم طبقہ دوم! رسیدم جلوے در🚪 اتاق، دستگیرہ ے در رو گرفتم یادم افتاد خیلے وقتہ اتاق من و شهریار جا بہ جا شدہ! زل زدم بہ دستم، چند لحظہ ایستادم، دستگیرہ رو فشار دادم .... 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌「‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🦋 ❲ ’اَیُهَا‌العَزیٖـز‘ بـٰاز پـَروانه‌ےِ دلـ ْ، طالبِ شمعِ رُخِ توستـ ؛ ایـن تبــِ ؏شق مَگـر ، چـُون و چـرا مےخواهـد ؟ ❳ -’العَجَلْ‌نگـٰار‌مَن‘- @Vajebefaramushshode
نگاهت😍 .. گرمـا و روشنیستــ✨ که می بخـشد مرا ♥️ ✋سلام بر پرستوی خونین🕊 دفاع از حریم (س) 🌺 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode