eitaa logo
واجب فراموش شده 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
4.1هزار ویدیو
124 فایل
💕 #خُداونـدا #بی_نگــاهِ لُطفــــِ #تــــُ هیچ ڪاری #بـــــِ سامان نمیرِسَــد 😍 نگــاهَـــت را از مــا نَــگـــیـر 🌸 ارتباط با مدیر کانال ↶ ↶ @man_yek_basiji_hastam 🌸 تبادلات ↶ ↶ @Sarbazeemam110
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️......... 😍 آنان داشتند... من دارم.... من چادر می پوشم، چادر مثل چفیه محافظ من است... اما چادر از چفیه بهتر است.... آنان چفیه می بستند تا وار بجنگند... من چادر می پوشم تا زندگی کنم... آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود... من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم... آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند... من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم... آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ... من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم... . @Vajebefaramushshode
هرجا میرفت بر علیه حجاب صحبت ‌میکرد.✊🏻 حالا تو این دورهمی دوستانه هم ول نمیکرد؛ میگفت: حجاب تمایل مردا نسبت به زنها رو بیشتر می‌کنه... ما همینجورش از دستشون آرامش نداریم! همون لحظه مریم لبخند به لب و سینی چای به دست وارد شد و گفت: "این میرزاده بازم شروع کرد؟! بابا ول کنید تو رو خدا؛ از خودتون پذیرایی کنید"🍩☕️ یکی گفت: میرزاده امشب قصد داره هممونو یه‌تنه بی‌حجاب کنه... خودش و بغل دستیش آروم خندیدن!😁 میرزاده که انگار یه مؤید خوب پیدا کرده باشه به مریم اشاره کرد و گفت: بین همه ما فقط این چادریه...مریم خودت بیا بگو! غیر از اینه که میگم؟؟😤 مریم که داشت چای رو پخش میکرد با جدیت گفت: نمیتونم جواب بدم. میرزاده تعجب کرد؛ گفت: چرا؟؟ 😐 مریم با لحن بامزه‌ای جواب داد: آخه الان دستم بنده...☺️ همه ریز خندیدیم و اون التهابی که از حرفای میرزاده درست شده بود کمی خوابید. 😀😀 مریم سینی رو کنار گذاشت و حق به جانب گفت: هه!! چه سوالایی میپرسه !! 😏 میرزاده گفت: ینی هیچوقت به تو تیکه نپروندن؟! - معلومه که نـه... 😒 - ولی من که شنیدم حجاب عطش مرد نسبت به زن رو بیشتر می‌کنه! 😐 مریم با نیشخندی گفت: من که میدونم از کی شنیدی! از بشقابای روی پشت بومتون! تا کی میخوای عقلتو بدی دست اینا؟؟ 😤 - عوضش مفت حرف نمیزنن.😌 - بله... بابتش پول میگیرن!😉 همه خندیدیم😅 میرزاده با حال گرفته فنجون چایش رو برداشت و یه هورت کوتاه کشید...☕️ مریم گفت: اصلا برفرض که حجاب، تمایل مردا به زنها رو زیاد کنه که اتفاقا به نظر من باید بکنه... از بین جمع یکی دو نفر گفتن: واا...😟 میرزاده چایشو قورت داد و گفت: نچ‌نچ‌نچ،خجالتم نمیکشه!! 😕 مریم یه طور خاصی به جمع نگاه کرد و گفت: چرا بیخود حاشا می‌کنین؟! خود خدا زن و مرد رو جوری آفریده که به توجه هم نیاز داشته باشن! میرزاده فوری گفت: عه...باریکلا!! به نفع ما شد؛ پس چرا اسلام میگه زن نباید جلب توجه کنه؟؟ مریم گفت: خدایی که اون حس رو تو انسان گذاشته حواسش بوده که آدم دوست داره مورد احترام هم باشه.😌 حجاب برای همینه که هم مورد توجه باشی و هم مورد احترام و بهت صرفا به چشم یه شیرینی خوشمزه نگاه نکنن... یه چیزی باشی شبیه الهه‌ها... هم محبوب و خواستنی و هم مورد احترام.☝️🏻 میرزاده با تمسخر گفت: الان مثلا تو الهه‌ی چی هستی؟🤔 بعضیا پقی زدن زیر خنده! 😂 یکیشون چای پرید تو گلوش و سرفه افتاد...😝 مریم چندبار آروم زد پشتش تا خوب شد! 😩 بعد ادامه داد: مردا وقتی یه زنو میبینن، به طور غریزی نسبت بهش کشش دارن ولی وقتی زنه حجاب میذاره اون کشش غریزی (که حیوونا هم دارنش) با یه حس خاصی همراه میشه و مرد ناخودآگاه درک میکنه که هم اون زن رو دوستش داره و هم براش شأن و شخصیت قائله و به خودش اجازه نمیده هرجور دلش میخواد باهاش رفتار کنه...😒 الان شما که میگی از دست مردا آرامش نداری برای همینه که حجاب درست حسابی نداری! 💢 داشتن توجه و احترام یکجا، به آدم حس امنیت و آرامش میده.🌺 دیدم مریم راست میگه. مدتی که خودم محجبه بودم همین حس رو تو چشم مردایی که باهام روبرو میشدن میخوندم. البته یواشکی...😉 دیگه نمیتونستم فقط شنونده باشم. پریدم تو حرفشون و یه خاطره تعریف کردم که حرفای مریمو تایید میکرد.🍃 ● اون روز گذشت و یکی از بچه‌ها بعد از خاطره من بحثو عوض کرد، اما من از ته دل آرزو کردم کاش میشد اونایی که تا حالا این حس عمیق و عجیب رو تجربه نکردن، فقط یه روز امتحانی حجاب بذارن...😍 و ای کاش خودم هم بتونم دوباره محجبه بشم.😇 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم ماشین 🚖سرخیابون ایستاد،رو بہ بنیامین گفتم: _مم
❣﷽❣ 📚 •← ... 3⃣1⃣ وارد ڪافے شاپ🍹 شدم، بنیامین از دور برام دست تڪون داد،👋 هم ڪلاسے دانشگاهم، حدود چهارماہ بود باهم در ارتباط بودیم، رفتم سمتش، بلند شد ایستاد. _سلام خانم خانما! دستش رو بہ سمتم دراز ڪرد، باهاش دست دادم و نشستم. _چے میخورے؟ نگاہ سرسرے بہ منو انداختم و گفتم: _فعلا هیچے! 😕 +چہ عجب حرف زدے!😊 بے حوصلہ گفتم: _ڪش ندہ باید زود برم! 😐 بدون توجہ بہ من رو بہ گارسون گفت: _دوتا قهوہ ترڪ لطفا! ☕️☕️ دوبارہ برگشت سمتم،دستم رو گرفت هے دستم رو فشار میداد! دستم رو از تو دستش ڪشیدم بیرون. _صد دفعہ نگفتم خوشم نمیاد اینطورے نڪن؟!😠 _نخوردمت ڪہ! 😄 با عصبانیت گفتم: _نہ بیا بخور!😠 لبخند دندون نمایے زد و گفت:😁 _اتفاقا مامان و بابام چند روز خونہ نیستن! پوزخند زدم و بلند شدم. _دیگہ بہ من زنگ نزن! سریع بلند شد! _هانیہ!خب توام!! شوخے ڪردم.😕 ڪیفم👜 رو انداختم روے دوشم. _برو این شوخے ها رو با عمہ ت ڪن! با اخم نگاهم ڪرد. _گفتم شوخے ڪردم دیگہ ڪش ندہ!😐 همونطور ڪہ میرفتم سمت خروجے گفتم: _برو بابا دیگہ دور و بر من نباش! +حرف آخرتہ دیگہ؟! 😕 _حرف اول و آخر! 😠 با لبخند بدے نگاهم ڪرد _باشہ ببینم بابا و داداشت چے میگن! 😏 آب دهنم رو قورت دادم😧 ولے حرڪتے از خودم نشون ندادم ڪہ بفهمہ ترسیدم! دوبارہ حرڪت ڪردم سمت خروجے، دو تا از دخترهاے مذهبے ڪلاس داشتن نگاهم میڪردن و حرف میزدن! با خودم گفتم ڪارت بہ حراست نڪشہ! از ڪافے شاپ خارج شدم، حضور ڪسے رو پشت سرم احساسم ڪردم،برگشتم، بنیامین بود.😬 _شنیدے چے گفتم؟!😏 بیخیال گفتم: +آرہ،ڪر ڪہ نیستم! 😏 دخترهاے ڪلاس از ڪافے شاپ اومدن بیرون یڪے شون گفت: _خانم هدایتے مشڪلے پیش اومدہ؟😟 بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم،با شڪ راہ افتادن سمت دانشگاہ، 🏫 خواستم برم ڪہ بنیامین بازوم رو ڪشید با عصبانیت گفتم: _چتہ وحشے؟!برو تا ملتو سرت نریختم!😡 انگشت اشارہ ش رو بہ نشونہ تهدید سمتم گرفت:👈🙎 _ببین من دست بردار نیستم.😏 نگاہ چندش آورے بهم انداخت و گفت: _چیزے ڪہ ازت بهم نرسید! دیگہ نتونستم طاقت بیارم محڪم بهش سیلے زدم😡👋 خواست ڪارے ڪنہ ڪہ پشیمون شد! چندتا از طلبہ هاے👳👳 دانشگاہ ڪہ بہ معرفے استادها براے واحدهاے دینے مے اومدن، بہ سمتمون اومدن، حتما ڪار دخترها بود! یڪے شون با لحن ملایمے گفت: _سلام اتفاقے افتادہ؟ 😐 بنیامین با عصبانیت گفت: _بہ تو چہ ریشو؟! 😠 با لبخند زل زد بہ بنیامین:😊 +چہ دل پرے از ریش من دارے! سریع گفتم: _این آقا مزاحمم شدہ!😏 پسر بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ گفت: _شما بفرمایید ما حلش میڪنیم! 😏 توقع داشتم اخم ڪنہ😕 و با عصبانیت بتوپہ بہ بنیامین بہ من هم بگہ خواهرم چادرت ڪو؟! 🙁 با تعجب راہ افتادم سمت دانشگاہ، پشت سرم رو نگاہ ڪردم، داشت با لبخند با بنیامین حرف میزد! .... 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
🌷 که داشته باشی نیازی به عشق‌های بیخودی نداری❌ میدونی یکی بهت هست یکی که اومده وصلت کنه به 💞 بذاریه شهید🌷 توزندگیت نقش داشته باشه😍 @Vajebefaramushshode
سردے ست و هوا منتظر باران🌧 است وقت است و دلمـ♥️ پیش تو سرگردان است اے نفست شرح پریشانی من مـاه پیشانے🌝 مـن بارانے مـن 😍 🌙 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌹امروز، روز و سرورت باشد ✨نام نغمه‌ی شورت باشد 🌹ای کاش، که سال بعد، جشن پدرت ✨در و با حضورت باشد😍 🌸🍃 میلاد (ع) مبارک باد❣ 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
🌸خوشا با هــم ⚜بلند آوازتان 🌸بہ ياد آريد ما را هــم ⚜در آن ڪردن هـا🕊🌷 🌺 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
👇 برای مومنین محتوای و صدور با حمایت‌ بدون محدودیت سنی و جغرافیایی ثبت نام خواهران با ارسال کلمه "معروف" به: بله ble.ir/vajeb123 سروش sapp.ir/vajeb123 ایتا eitaa.com/vajeb123 روبیکا https://rubika.ir/vajeb123 گپ Gap.im/vajeb123 ثبت نام برادران با ارسال کلمه "معروف" به: Eitaa.com/aseman_2020 📆 طول دوره مقدماتی: ۲۵ روز ✅ آشنایی با مرکز: b2n.ir/Moarefi 💎دانلود اپلیکیشن رایگان آموزش مجازی: 👉 b2n.ir/vajeb1 قرارگاه امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر (ص)
🔻 این روزا تذکر برای ماسک و فاصله اجتماعی هم خیلی واجبه! 👈 توی صف نونوایی، آقایی بدون ماسک اومد! گفتم آقا چرا ماسک نزدی؟ گفت ماسک دارم، توی ماشینه! بعدشم آدم بلاخره می میره، حالا دو روز زودتر! **گفتم حالا ‌شما برات مهم نیست، بقیه شاید آرزو داشته باشن، بخوان زندگی کنن، اونا چه گناهی دارن مريض بشن؟! دیگه مجبور شد رفت ماسکشو آورد... 👌یه نفر دیگه هم به آقایی که ماسکشو تو ماشین جا گذاشته بود تذکر داد و مردم هم حمایت کردن 🤔چه خوب میشه که از بودن گناه هم مثل این بیماری بترسیم و اینجوری قاطع و محکم، نهی از منکر کنیم! @Vajebefaramushshode