هدایت شده از KHAMENEI.IR
990103_ سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب.mp3
11.9M
🎙 بشنوید | صوت کامل سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب.
۱۳۹۹/۱/۳
💻 @Khamenei_ir
ارسالی مخاطبین
وقتی مورچه ای احساس کرد مورچه های دیگر در خطر هستند ندا داد که ای مورچه ها داخل خانه هایتان شوید (تا در امان بمانید )
آیا ما نمیتوانیم اتحاد و همبستگی رو از این مورچه ها که قصه هایشان در قرآن آمده درس عبرت بگیریم ؟؟؟
#در_خانه_بمانیم
هدایت شده از جهش ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عراق
- اینماسک اینم قرص ضد انگل؟!
- قرص ضد انگل واس چی؟!
- کرم نداشتی بیرون نمیاومدی!😂😂😂
#کرونا
#در_خانه_بمانیم
#کرونا_را_شکست_میدهیم
با ما همراه باشید💗
😃 @montakhabtanz
هدایت شده از هندسه تربیت اسلامی
متن زیبایی بود حیفم اومد شما هم نخونید...
درد دل همه دغدغه داران تربیت دینی
✅ رنجنامه!
🔹 خانم طالبی دارستانی نوشت: من یک مادرم که فرزندم با #کرونای_فرهنگی در حال جان دادن است!
🔹 مادری که دغدغه تربیت صحیح فرزندش برای رسیدن به سعادت را دارد، اما در این کشور دربرآورده ساختن نیازهای اولیه فرزندی که دچار آماج ویروسهای کشنده کرونای فرهنگیست درمانده ام، صدای نفس نفس زدنهای پر از عفونت فرزندم دارد مرامیکشد وهیچ متخصصی به فریادم نمیرسد.
🔹 مسئولین فرهنگ ساز!
آیابرای من هم به اندازه #سلبریتیهای_سگباز حق شهروندی قائلید؟! من چطور فرزندم رادراجتماعی اجتماع پذیر کنم که نمودهای غریزه جنسی از درو دیوارو رسانه اش میبارد؟!
شایدشما کامل قورباغه پزشده باشید که دیگر دردتان نمیآید اما من مادر، مدام دلشوره دارم از دیدن سریالهایی که ذره رعایت حیا نمیکنند، از کابوس کثیفی که به نام عشق به خورد فرزندم میدهند
از فضای مجازی افسارگسیخته ای که با یک اشاره انگشت ذهن کودکم را به لجن میکشد!
🔹 من حتی میترسم از محیط مدرسه ای که معلم در آن از روابطش به بچه ها میگوید واز دوستانی که هنوز به نوجوانی نرسیده نابابند! من میترسم با فرزندم به رستوران بروم
میترسم بچه ام را به پارک ببرم
من از سوار مترو و تاکسی و اتوبوس شدن میترسم!
🔹 میفهمید یک مادر چقدر باید توان صرف کند تا حواس فرزندش را از صحنه های جنسی باز و بوسه ها و به آغوش کشیدنهای شهوت انگیز در این مکانها پرت کند؟!
🔹 باکدام دستکش و ماسک مانع ورود این عوامل بیماری زا به فکر فرزندم شوم؟! میفهمید چقدر برای یک مادر دردآور و دلهره آور است که نمیداند چگونه پاسخ پرسش کودکش را بدهد که با چشمان کنجکاو و متعجب به انسان نماهای رنگ شده با لباسهای چسبان پاره خیره شده و میپرسد :«مامان چراشلوار این پارست؟! »
🔹 نمیدانم شاید شما با اسکورت جابجا میشوید وشیشه های ماشینهای ضدگلوله تان انقدر دودیست که دودآتش این فجایع را درشهر نمیبینید وگلوله های کشنده فرهنگ به شما و فرزندانتان اصابت نمیکند.
🔹 پس میگویم که بدانید من فرزندم رابه کتابخانه وفرهنگسرا هم نمی توانم ببرم! جناب مسئول فرهنگی کاش از پزشکانمان بیاموزی وظیفه شناسی را
باید پاسخم را بدهید چون دارید از قبال این مسئولیت ارتزاق میکنید.
🔹 من چگونه فرزندم را در چنین محیطی که شما با بی مبالاتی برایمان ساختید اجتماعی بار بیاورم؟
من کجا فرزندم رابرای تفریح سالم ببرم که بتواند با فکرآزاد ازهجمه های جنسی بازی کند؟
🔹 متخصصین ودست اندرکاران فرهنگ!
آیا اصولا به مراحل رشد یک کودک ونیازهایش آگاهید؟!
ثابت کردید اسلام راقبول ندارید جز به تظاهر برای کسب منفعت، پس ازعلم حرف میزنم.
🔹 آیا قبول دارید که اگر غلیان شهوات پیش از موعد اتفاق بیفتند راه پیشرفت فکری و علمی برای کودکان بسته میشود؟اصلا بگذریم به شعار #آزادی که زیادی معتقدید. آیامن مادر هم حق دارم که فرزندم را آزادانه درمحیطی امن تربیت کنم یا آزادی در این کشور فقط مختص سگبازها و سلبریتیهاو فاحشه هاست؟!
🔹گاهی فکر میکنم کاش میشد یک جزیره رابه ما مادران وفرزندانمان اختصاص میدادید بدون سیاستهای کشنده کرونا آورتان بدون هنرپیشه های تن زده وغرب زده ای که ازغرب هم هیچ نمیدانندو درخواب عامدانه شما افسار فرهنگ را به طور کامل در دست گرفتندو رسانه ملی این موجودات نادان راالگوی فرزندان خانواده هایی کرده که نخواستند برای پرکردن اوقات فراغت به ماهواره پناه ببرندو درنهایت خروجی هیچ تفاوتی نداشته زیرا که گویی در آن جعبه هیچ مغز متفکر خلاقی وجودندارد که غیر ازکپی کاری ناشیانه از همان برنامه های ابلهانه وسخیف ماهواره چیزی درخور ایران و ایرانی تولید کند!
🔹 انگار عامدانه برنامه ریخته اید که تبلیغاتتان با برنامه های اجتماعی سلبریتی محورتان،همسو باسریالها وفیلمهاتان ازفرزندانمان جسمهای مصرف گرای بدون فکر بسازد، موجوداتی دست ساز که تفکرو منطقی غیر از ماده زدگی و تن نمایی نداشته باشند بدون هیچ حس انسانی و شاید اعتراض و احتراز
و برای اینکه کار از محکم کاری عیب نکند این برنامه را با چفتی سالانه به نام جشنواره ی فجر انقلاب با حضور یاجوج معجوج وار این مترسکهای انسان نمای رنگ رنگ محکم میکنید تا اساس فرهنگ ایرانیمان را از بنیان بخشکانید
و برای خفه کردنمان قطره چکانی گاهی چیزی مفید ارائه میدهید .
🔹 بدانید فهمیدیم؛اگر نبود این دو راه که شما باز کردید،سلبریتیها اینگونه توهم پرچمداری همه چیز برشان نمیداشت
فرهنگ مداران این مرزو بوم! ما مادران نمیدانیم شکایت به کجا بریم؟ به معاونت زنان ریاست جمهوری که تنها دغدغه ای که ندارد اصالت زن و خانواده است؟! یا به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که با صدور مجوزهایش بر فیلمها و کتابهای آنچنانی، ثابت کرده تنها رسالتش حمایت از تثبیت وگسترش فحشاست؟!
@khatibeborujerdi
🔴ورود متخصصان طب ایرانی به حوزه پیشگیری و درمان کرونا با دستور وزیر
🔹با دستور وزیر بهداشت به دبیر ستاد ملی مدیریت بیماری کرونا، متخصصان طب ایرانی، رسما به حوزه پیشگیری و درمان کرونا در کشور وارد میشوند.
🔹وزارت بهداشت گفته «در اغلب شهرهای کشور چین، برای درمان ۹۰ درصد بیماران کرونایی، از ترکیب طب رایج و طب سنتی بهره گرفته شده» و پزشکان چینی از بهکارگیری طب سنتی در مهار و درمان کرونا «نتایج قابل توجهی» کسب کردهاند.
🔴شهردار نیویورک: ترامپ هیچ شواهدی حاکی از یک اقدام موثر علیه #کرونا ارائه نکرده
سندرز: جان میلیونها آمریکایی در خطر است و پزشکان آمریکایی بدون تجهیزات به جنگ کرونا رفتهاند
حالا این جمله #رهبر_انقلاب دقیقتر فهم میشود "اولا خودتان دچار کمبود هستید اگر چیزی دارید صرف خودتان کنید"
💬 محمداکبر زاده
هدایت شده از خیانت خواص/جهالت عوام🚩
#فوری_مهم
#اختصاصی_کانال_خیانت_خواص
ما در دوران #جنگ_جهانی_سوم هستیم
باز هم خبری که زودتر از دیگران می شنوید/عود مجدد و موج دوم بیماری کویید۱۹ یا کرونا در کشورهایی که ادعا می کنند بیماری را شکست داده اند!
کرونا یک بیماری پاندمی طبیعی نیست. کرونا یک اقدام جنگی یا #جنگ_بیولوژیک توسط #ستاد_آدمکشان_بدون_مرز مستقر در آمریکا و اسرائیل برای مدیریت تهدیدات جهانی علیه خود و مدیریت آینده جهان است. پس بیماری حتما عود مجدد داشته و بزودی شاهد موج دوم اپیدمی در کشوری مانند چین و سایر نقاطی که شدت بیماری کاهش یافته خواهیم بود!
تا زمانی که فروپاشی آمریکا یا همان #شیطان_بزرگ محقق نشود، نسل بشر با انواع فتنه ها و مصیبت ها مواجه خواهد بود.
بیاییم به این بیاندیشیم که چرا پیر آگاه جماران از واژه شیطان بزرگ در رابطه با آمریکا استفاده کرد؟!
#عملیات_بیولوژیک_کرونا
#بیوتروریسم_کرونا
#جنگ_بیولوژیک
#جنگ_جهانی_سوم
#خیانت_خواص 🚩
@Patak98
محمد رضا حدادپور جهرمی:
⛔️خاطرات کاملا #کرونایی
قسمت چهاردهم
قبلنم گفتم؛ اکثر کارهای ما به صورت بالینی و صحبت با تک تک بیماران بود. مخصوصا بیمارانی که خودشونو باخته بودند و یا کسی نداشتند.
بعضی بیماران هم بودند که معلوم بود که پیداشون کردند. ینی از کوچه و خیابون پیداشون کرده بودن و وقتی مراکز نگهداری از کارتون خواب ها به سلامتی اونا مشکوک شده بودند، ازشون تست اولیه گرفته بودند و دیده بودند بیمار هستن و فورا به بیمارستان منتقلشون کرده بودند.
با خودم تردید داشتم این خاطره را در این مجموعه خاطرات کرونایی بیارم یا نه؟ اما هر چی فکرش کردم دیدم اگه بعدها این خاطرات تبدیل به کتاب بشه و چاپ بشه اما این تیکه در اون نباشه، برام هیچ لطفی نخواهد داشت.
کوتاهه اما برای خودم، همه اون چند روز یه طرف، این تیکه هم یه طرف!
یه جوونی آوردند که قدش نسبتا بلند. موهای ژولیده و بلند و به هم ریخته. تیک داشت. شلوار و پیراهنش هم زار میزد. هست یه وقتایی هیچ چیزت دست خودت نیست و حرکت میکنی به طرف یه چیزی یا یه کسی... همون موقع ها که از نگات شروع میشه و بعدش پاهات از اختیار خودت خارج میشه ومیری به طرفش ... وقتی اون پسره رو دیدم همین طور شدم.
داشتم برای یکی از پرستارها درباره رعایت نجاست و طهارت بیماران توضیح میدادم که ...
آوردنش ...
چشمام و پاهام و خودم و همه توجهم رفت به طرفش ... تا جایی که دیدم کنار تختش ایستادم. یه کم کنارتر ایستادم تا کارهای اولیش انجام بدن و یه کم آروم تر بشه. خیلی سرفه میکرد و تا میخواستن بهش دست بزنن، اولش بدنش یه تیک پیدا میکرد و بعدش اجازه میداد.
منو میگی ... غرقش شده بودم ... نمیدونم میگیرین چی میگم یا نه؟ اصلا تماشایی بود اون پسر!
پرستاره گفت: حاج آقا این خیلی اوضاش خرابه ... کاش اصلا کلا طرفش نمیومدین... ما هم به خاطر همین آوردمیش تو این اتاق که کسی نباشه ...
همین طور که نگاش میکردم، به پرستاره گفتم: چقدر حالش بده؟
پرستاره گفت: نمیدونیم چقدر میمونه!
پرسیدم: مگه مشکل دیگه ای هم داره؟
که یهو دو سه تا دکتر اومدن داخل و با عجله و تندی به من گفتن: حاج آقا لطفا برو بیرون ... اینجا کلا کسی نباید باشه ... این خطریه ...
از صندلیم بلندم کردند. ما طلبه ها با هم قرار گذاشته بودیم که مطیع محض دکترا باشیم و بخاطر اینکه اصطکاکی پیش نیاد و برای حضورمون خللی ایجاد نشه، هر چی گفتن قبول کنیم.
پاشدم که برم بیرون ... یه لحظه دم در از پرستاره خیلی آروم پرسیدم: غیر از کرونا مگه چیزی دیگه هم داره؟
یه جوابی شنیدم که کلا ... رفتم ... محو شدم ... دلم مثل آیینه خورد زمین ... شیکست ... پرستاره آروم گفت: آره ... ایدز داره!
وای منو میگی؟ اصلا خرابتر شدم. چون پسر بسیار خاصی بود. از اونا که ... کلمشو نمیدونم چی تایپ کنم ... شاید نیم ساعت دنبال کلمه میگشتم که بذارم اینجا ... فقط بلدم بگم «خراباتی» بود ... اگه صد برابر این هم چرک و چورک بود، بازم نمیتونست تیپ و چهره و زبان بدنش از کسی مثل من مخفی کنه!
شاید ساعت حدودا 2 عصر بود. مخصوصا اینکه گفته بودند شاید امروز آخرین روز خدمت شما باشه و باید برین تا نوبت گروه های دیگه برسه. به خاطر همین داشتم حرص میخوردم که نمیتونم برم پیشش.
جسمم همون دور و بر میپلکید و با این و اون حرف میزدم و شوخی میکردم و بگو و بخند و حرف و اینا داشتم. اما چشمام مثل کِش، تا ولش میکردی، میرفت به طرف اون در ...
از اوناش نیستم که فورا جا بزنم و بگم آخی ... دیگه تقدیرم نبود و ولش کنم. گذاشتم شیفت عوض بشه. بخش خلوت بشه. حساسیت ها روی اون اتاق کمتر بشه. همه چی مثلا عادی بشه.
تا حدود ساعت 2 بامداد ...
فهمیدم وقتشه و قدم قدم مثلا داشتم راه میرفتم و آروم خدا قوت میگفتم و ... به طرف در حرکت کردم.
رسیدم دم درش ... از بالاش نگا کردم. دیدم دراز کشیده و سرم تو دستش هست و اطرافش هم یه پلاستیک بزرگ از سقف تا زمین کشیده شده.
یه نگا به سمت راست و چپم کردم و وقتی دیدم شرایط فراهمه، آروم در رو باز کردم و رفتم داخل و آروم هم در رو بستم.
متوجه شدم که بیداره و یه تکون خورد و فهمید که رفتم داخل. اما به خاطر اینکه کسی متوجه حضورم نشه، چراغو روشن نکردم تا چراغ اتاقش خاموش باشه.
یه نور خیلی ضعیف میومد تو اتاق و همین نور ضعیف، برام کافی بود که بتونم ببینمش و یه صندلی بذارم کنار اتاقک پلاستیکی که اطرافش کشیده بودند و بشینم.
وقتی نشستم، دو سه دقیقه فقط نگاش کردم. دیدم خیلی واضح نمیبینمش. چون همه وسایل ایمنی داشتم و شکلات پیچ بودم تصمیم گرفتم پلاستیک ها را بزنم کنار. فوق فوقش این بود که میومدن و لیچار بارم میکردن و از بیمارستان مینداختنم بیرون! اما می ارزید.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
پلاستیکو زدم بالا و وقتی درست جا گرفتم، فاصلم باهاش یک متر و خورده بود. ولی دیدم دو تا نقطه براق داره وسط صورتش میدرخشه. فهمیدم چشماشه و داره نگ