✅ از روششناسی #تعلیمی تا روششناسی #تحقیقی
🔹آثار علمی موجود پیرامون روششناسی اجتهاد را میتوان از یک منظر به دو گونه تقسیم کرد: روششناسی تعلیمی (آموزشی) و روششناسی تحقیقی (پژوهشی).
🔹روششناسی #تعلیمی (آموزشی)، با هدف آموزش روش استنباط فقهی به عموم طلاب انجام میشود. این روششناسی گاه به روشهای مشترک بین مجتهدان توجه دارد (توصیفی عام) و نیز در برخی موارد تکنیکهای خرده فرایندها مانند روش دقیق گردآوری اقوال (مثل اینکه برای به دست آوردن اقوال، کدام کتب اهل سنت و شیعه را باید جستجو کرد؟) را نیز در بر میگیرد.
🔹روششناسی #تحقیقی (پژوهشی) با هدف درک روش خاص اجتهاد بزرگان مکتب قم و نجف و مقایسه آنها با یکدیگر انجام میگیرد؛ مانند بررسی روش اجتهاد امام خمینی و آیت الله خویی (توصیفی خاص).
همچنین آثاری نیز که رویکرد تجویزی دارند و ایدههای جدیدی را برای چگونگی اجتهاد ارائه میدهند، در این دسته جای میگیرند، مانند تاکید برخی اساتید برای استفاده از مقاصد یقینی شریعت در موضوعات نوپیدا (تجویزی).
🔹از نمونه آثار روششناسی تعلیمی میتوان به این موارد اشاره کرد:
کتاب درس خارج و گامهای اجتهاد استاد مبلغی، الگوریتم اجتهاد استاد واسطی، روش حل مسئله فقهی استاد درایتی، الگوریتم اجتهاد استاد جلالی و روششناسی کاربردی استاد سیدمحمدرضا واعظی.
🔹از نمونه آثار روششناسی تحقیقی نیز میتوان به کتاب مکتب فقهی امام خمینی (سعید ضیاییفر) و کتاب درآمدی بر مکتب فقهی قم و نجف (حسین ایزدی) اشاره کرد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔️#valiasrk
🔘 #ادوار_اخباری_گری از دیدگاه استاد علیدوست (بخش دوم)
#متن_نشست
✔️دوره دوم اخباریگری
دوره دوم اخباریگری، دویست سال بعد از دوره اول به وقوع میپیوندد، یعنی اوایل قرن چهارم. در این زمان موج دیگری از حدیثگرایی به وجود می آید. بزرگانی همچون ابنقولویه، شیخ صدوق و شیخ کلینی و... (رضوان الله تعالی علیهم) به این دوره تعلق دارند. این دوره تا اوایل قرن پنجم (یعنی حدود صد سال) به طول میانجامد. مدرسه قم و مدرسه ری و حاصل به منصه ظهور رسیده این دوره کتب مرحوم صدوق، کتاب کافی، کتابهای ابن قولویه و دیگران است. در این زمان در مقابل جریان حدیثگرا، جریانی مشهور به قیاس و اجتهاد به رای بود، مانند ابن جنید.
در این دوره بزرگانی از علما مانند سید مرتضی، شیخ مفید و شیخ طوسی که بعد از ائمه(ع) آمده و بهره مند از مکتب و مسلک ائمه(ع) بودند این جریان را مدیریت میکنند. مثلاً جناب شیخ مفید از یک طرف رساله در رد ابنجنید دارد: «رسالة النقض علی ابن الجنید فی الاجتهاد فی الرای». رسالهای نقضگونه در رد بر ابنجنید به خاطر اجتهاد به رأی. شیخ مفید دو کتاب در نقد ابنجنید دارد. (بعید میدانم که یک کتاب با دو نام مشابه باشد، بلکه دو کتاب است).
اما از طرف دیگر در رد استاد حدیثگرای خویش، شیخ صدوق هم کتاب دارد. البته در مورد شاگردی شیخ مفید در محضر شیخ صدوق، شک و تردید وجود دارد. ولی مسلم است که اگر شیخ مفید استفاده حضوری و فیزیکی از شیخ صدوق هم نکرده باشد، استفاده نرم افزاری و غیر حضوری (از طریق آثار ایشان) کرده است. همانطور که جملگی ماها شاگرد شیخ انصاری تلقی میشویم، در عین حال که در محضر او تلمذ نکردهایم و فقط آثارش را درس گرفتهایم.
شیخ مفید در تصحیح الاعتقاد (که منسوب به ایشان است) چقدر در مورد رفتار شیخ صدوق در ارتباط با تعامل با ادله، ابراز ناراحتی میکند! کل گلایه هم این است که جناب شیخ صدوق! دربرخورد با روایات، شما باید روایات صحیح از سقیم و درست از باطل را با کمک عقل سلیم و عقل ابزاری، از هم تفکیک کنید.
اگر در زمان حضور، ائمه(ع) این فضا را مدیریت میکردند تا این جریانات به تعادل برسد، درقرن چهارم و پنجم علمای بزرگی مانند سید مرتضی و شیخ طوسی و شیخ مفید این فضا را مدیریت میکنند؛ و لذا به جایی ضربه نمیخورد. یعنی در این فضای تز و آنتی تز، یک سنتزی بیرون میآید و یک تعادلی ایجاد میشود.
✔️دوره سوم اخباریگری
دوره سوم اخباریگری مربوط به قرن دهم است. اخباریگری این دوره به گونهای است که اصلاً دیده و حس نمیشود و التفاتی به آن وجود ندارد. بزرگانی مانند شهید ثانی، صاحی معالم، صاحب مدارک، محقق اردبیلی و... مربوط به این دوره از اخباریگری هستند.
روشن است که این بزرگان را هیچ کس به عنوان عالم اخباری نمیشناسد! این مهم از جهتی نیز درست است. اگر اخباریگری، به عنوان آنچه در قرن 11 و 12 مطرح شد، را ملاک و معیار قرار دهیم، این دسته از بزرگان اساساً اخباری تلقی نمیشوند. اما چنانکه گفته شد، اگر اخباریگری را امری مقول به تشکیک بدانیم، رگههایی از حدیثگرایی را در افکارو آراء این بزرگان مشاهده میکنیم. وجود رگههایی از اخباریگری در آثار و آراء شهید ثانی، صاحب معالم، صاحب مدارک و از همه بارزتر، محقق اردبیلی قابل انکار نیست.
لذا شاید بتوان گفت ریشه اخباریگری مشهور، به صد سال قبل (یعنی اوائل قرن دهم) بازمیگردد. بزرگانی که بر اخباریگری مشهور سخت میگیرند، در مورد محقق اردبیلی که تعبدش به آراء فقها کم است و در صورت مشاهده یک خبر، به راحتی از شهرتِ بر خلاف روایت دست برمیدارد، چه میگویند؟
محقق اردبیلی در سبک اجتهادی خود، اخبار را مقدم بر مشهور میداند؛ از سوی دیگر یکی از شاخصهای اخباریگری، اصالت دادن به اخبار و روایات است و شهرت و اجماع را به عنوان دلیل مقدم بر روایات و اخبار نمیپذیرند و در صورت وصول به خبر، به راحتی از قول فقها عبور میکنند. البته سبک اجتهاد شهید ثانی به این غلظت نیست.
صاحب معالم نیز از سویی شاگر محقق اردبیلی است و از سوی دیگر، استاد رأس اخباریگری، یعنی محمد امین استرآبادی است. بعضی نوشتهاند مرحوم استرآبادی در مکتب صاحب معالم بزرگ شد و بعد اعراض کرد و اخباری شد، اما من نمیتوانم خیلی این را تصدیق کنم.
رگههایی از اخباریگری –ولو در حد مویرگ- در آراء و افکار صاحب معالم وجود دارد. این رگه ضعیف اخباریگریِ صاحب معالم –که از استاد خود یعنی محقق اردبیلی دریافت کرده- به مرحوم استرابادی منتقل میشود و استرآبادی آن را تبدیل به شاهرگ و جسیم میکند.
به هر صورت دوره سوم از اخباریگری و به تعبیر دیگر : زمینه سازی برای آن، مربوط به قرن دهم میشود و تا اوایل قرن یازدهم طول میکشد.
ادامه دارد...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#کانال_وارثین
#valiasrk
🔘 #ادوار_اخباری_گری از دیدگاه استاد علیدوست (بخش سوم)
#متن_نشست
✔️دوره چهارم اخباریگری
اما اوج اخباریگری، چنانکه معروف و مشهوراست، دور چهارم است. از استرآبادی م1036 شروع میشود و جلو میآید و به شیخ یوسف بحرانی م1186 میرسد. شاید آخرینشان شیخ حسین بحرانی م1240 است. (آخرین در این مقطع).
در این دوره اخباریگری تبدیل به یک پک و بسته میشود که لوازمیدارد. مثلاً:
- مبارزه شدید با تقلید: در دورههای گذشته مبارزه با تقلید وجود ندارد، اما در این دوره وجود دارد.
- وجوب عینی اجتهاد: اینکه همه باید مجتهد باشند (کلماتشان درفقه و مصلحت آمده است، ملاحظه بفرمائید).
- حمله های شدید به فقها (که ای کاش نبود). به راحتی به فقها حمله میکردند. مثلاً کار علامه حلی و یا قبلش ابنطاووس که اخبار را به چهار قسم تقسیم کرده اند، را تعبیر به «سقیفه بنی ساعده دوم» کرده، میگفتند: ما با دو سقیفه بنی ساعده مواجه شدیم: یکی همان سقیفه بنیساعده کذایی در صدر اسلام و یکی هم تقسیم اخبار به چهار قسم! شخص دیگری از اینها (استرآبادی) در مورد ورود اصول به شیعه و فقه شیعه چنین تعبیراتی را به کار میبرد!
در این دوره یک بسته با یک لوازمی بنام اخباریگری مطرح شد که صاحبان این اندیشه با مخالفان خود بیرحمانه مواجهه میکردند و گاهاً خون خود را روی حرف خودشان میدادند!
سؤال این است که انسان اگر یک نظریه و یا نوآوری دارد، یا یک مخالف دارد، چه ضرورتی دارد که بیادبی کند؟ چرا حمله کند؟ چرا کار گذشتگان را نادیده بگیرد؟ بنده در چند قضیه اخیر، حرفم با بعضی از آقایان این است که اگر حرفی و نکتهای دارید، آن را درست جا بیندازید و بگویید گذشتگان بحث را تا اینجا آوردند، ولی این موارد مانده و من روی اینها نظر دارم. چرا ما باید به تراث و آثار گذشتگان حمله کنیم؟
سوگمندانه باید عرض کنم –از روی اطلاع عرض میکنم- که ما هیچ زمانی مثل امروز، حملات و هجمههای اینچنینی به تراث شیعی و اسلامی نداشتهایم! بله! ما دوران زیادی پشت سر گذاشتهایم و هجمههای مختلفی نیز وجود داشته است، اما آنها سختافزاری بوده و مثلاً کتابهای شیعه را میسوزاندند (مثلا مشهور است که در زمان صلاحالدین ایوبی یک هفته حمامهای لبنان با کتابهای شیعه گرم میشد!). اما این حملهها، سخت افزاری بود. حملات امروزی اما، نرمافزای است و با عناوین حوزوی انجام میشود! رفتار کتاب سوزی است در قالب نرم آن!
✔️ دوره پنجم اخباریگری
دوره پنجم، مربوط به عصر حاضر است. در عصر حاضر، خیلیها اصولی حرف میزنند و کتاب اصولی دارند، اما اخباری فتوا میدهند! الان نمیخواهم بگویم چقدر عیب دارد ویا ندارد، جریان را عرض میکنم.
ما امروز وقتی میخواهیم از نقش عقل در استنباط صحبت کنیم، بسیاری از رگها ورم میکند و ناراحتی ایجاد میشود! وقتی میخواهیم از «نصوص مبین مقاصد و نقش آنها در استنباط» گفتگو کنیم میبینیم ناراحتی پیش میآید! بالاخره آیا نصوص مبین مقاصد جزو آیات قرآن است یا خیر؟ آیا برخی از آیات قرآن نصوص مبین مقاصد است یا نیست؟ آیا اینها نقش دارد یا خیر؟ بحث کنید. بگویید ندارد یا دارد. یا بگویید : کارایی ابزاری دارد اما کارایی سندی ندارد یا دارد؟ اینها را بحث کنید! متأسفانه طرح این مباحث موجب ناراحتی برخی میشود!
امروز برای اینکه بخواهیم «قاعده عدل و انصاف» را ثابت کنیم، باید قسم بخوریم و آخرش هم طرف انکار می کند. امروز در مورد بحث «عدالت در شریعت» انکار داریم. مرحوم آیت الله خوئی قدس سره که مدرسهاش، مدرسه حاکمی است، در اویل عمر علمی خود، قاعده عدل و انصاف را میپذیرد ولی در اواخر عمر علمی خود، آن را انکار میکند!
ایشان هر چه آمده به اواخر عمر خود نزدیک شده، به جریان حدیثگرایی نزدیک شده است، لذا ایشان در دوره اولش، مکتب فقهیاش، «مکتب تجمیع ظنون» است و از این مسائل استفاده میکند. تقریراتی که مرحوم آقای گرجی از ایشان چاپ کرده، را ملاحظه بفرمائید، آنجا تمام لوازم «فقه تجمیع ظنون» است را معتقد است، ولی در دوران اخیر، فقه ایشان «فقه مدرسهای و فقه صغری- کبرائی» است! ایشان در اواخر عمر خود با صراحت قاعده عدل و انصاف را رد میکند. یا وقتی از «قاعده ضمان» بحث میکند، میگوید: قاعده ضمان به تسبیب، بر خلاف اجماع فقها است، ما دلیلی بر آن نداریم. این تفکر یک تفکر حدیثگرایی است. میفرماید مواردی هم که در روایات آمده، فقط بر همان موارد اکتفا میشود. در مبانی تکمله المنهاج بحث را ببینید. لذا فتاوائی میدهد که خود ایشان معتقد است خلاف مشهور است بلکه مخالف اجماع است.
ایشان هیچ اجماعی را قبول نمیکند و هیچگونه کارآئی نیز برای آن قائل نیست و اگر هم اجماعی باشد، میگوید محتمل المدرک است و آن را کنار میگذارد.
ادامه دارد...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#کانال_وارثین
#valiasrk