eitaa logo
مسجد ولی عصر(عج) اجوارکلا
145 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
301 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مرحوم حاج میرزا اسماعیل دولابی رحمت الله علیه: اجابت قبل از دعاست. یک وقت نگویید هرچه دعا می کنیم مستجاب نمی‌شود. اگر خدا نمی‌خواست شما نمی‌توانستید دعا کنید. وقتی با حال دعا با خدا حرف می‌زنیم، این را خدا خواسته که نصیب ما شده است. 📚 طوبای محبّت، ج۲، ص ۹۶ @valiyeasreejvarkola
خـدایــا... مرا به خاطر گناهانی که در طول روزبا هزاران قدرت عقل توجیه شان مےکنم بــبـخـــش! ⚘یاد شهدا را زنده نگه داریم با ذکر جمیل صلوات @valiyeasreejvarkola
💠 حکم شرعی خرید و فروش پایان نامه 💬 سوال: کمک کردن برای نوشتن پایان نامه تا چه حد مجاز است و می توان در مقابلش پول دریافت کرد؟ ✅ پاسخ: به طور کلی کيفيت انجام پروژه و تأليف پايان‌نامه تابع قوانين و مقررات مربوطه است؛ اگر طبق مقررات، بايد توسط خود دانشجو تأليف شود، واگذاری آن به ديگرى جايز نيست، همچنان که انجام آن براى ديگرى و کسب درآمد از آن، جايز نيست. 🔺 استفتا از سایت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای ای @valiyeasreejvarkola
امام صادق علیه السلام: ️از ارتکاب گناه در شب جمعه بپرهیزید که کیفر گناهان در آن شب دو چندان است! چنانچه ثواب حسنات چند برابر است و کسى که در شب جمعه معصیت خدا را ترک کند،خدا گناهان گذشته ى او را بیامرزد و هر که آشکارا در شب جمعه مرتکب گناه شود،حق تعالى او را به گناهان همه‌ى عمرش عذاب کند و عذاب گناه آشکار شب جمعه را «به کیفر شکستن حرمت شب جمعه» بر او دو چندان کند....... 📘 بحار الانوار ،جلد 86 ،صفحه 283 ، باب 2 ، حدیث 28 @valiyeasreejvarkola
عاقبت آزارِ منتظران مردی از اهل سنّت سامره، که نام او مصطفی الحمود بود، از خادمان حرم بود که کاری جز اذیت و آزار زائران و گرفتن مال آنها با هر حُقه ای، نداشت و اکثر اوقات در سرداب مقدس بود، در آن مکان کوچک که پشت قسمت ناصر عباسی است و اغلب زیارات مربوط را حفظ داشت و هر کس داخل می شد در آن مکان شریف و شروع می کرد انجام زیارت، او که از خباثت چیزی کم نداشت، آن شخص زائر را از حالت زیارت و حضور قلب می انداخت و مدام زائر را متوجه توهین ها و مزخرفات خود می نمود شبی در خواب، حضرت حجت علیه السلام را دید که به او می فرماید: تا کی زائران مرا می آزاری و نمی گذاری زیارت بخوانند؟ تو را چه به مداخله در این کار؟ بگذار ایشان را (راحت باشند) و آنچه می گویند. سپس بیدار شد در حالتی که هر دو گوشش را خداوند کر نمود پس از آن دیگر چیزی نشنید و زائران از (شرّ) او راحت شدند و این چنین بود تا آنکه فوت کرد. 📚 کتاب نجم الثاقب،صفحه 473 @valiyeasreejvarkola
🌺 سلام.صبح روز آدینه شما بخیر 🌴 امام رضا علیه‌السلام: خداوند به وسیله او [ قائم علیه‌السلام ] زمین را از هر ظلم و ستمی پاک می گرداند. 📚کمال الدین، جلد ۲،صفحه ۳۷۱ @valiyeasreejvarkola
آیت‌الله بهجت قدس‌سره: تنها انتظار کافی نیست، تَهَیُّأ (آمادگی)، بلکه طاعت و بندگی نیز لازم است، مخصوصاً با توجه به قضایایی که پیش از ظهور عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف واقع می‌شود، به‌حدی که: «مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛ جهان مملو از ظلم و جور می‌گردد». خدا می‌داند که به‌واسطه ضعف ایمان بر سر افراد چه می‌آید! خدا کند ظهور آن حضرت با عافیت مطلقه برای اهل ایمان باشد و زود تحقق پیدا کند. مگر امکان دارد عافیت مطلقه بدون ایمان، طاعت و بندگی انجام گیرد؟! خدا به اهل ایمان توفیق دهد که از فِتَن مُضِله(فتنه‌های گمراه‌کننده) کناره‌گیری کنند. 📗کتاب حضرت حجت(عج)، ص١٨۶ مجموعه بیانات آیت‌الله بهجت(ق) پیرامون حضرت ولی عصر(عج) @valiyeasreejvarkola
شهیدی که پرچم آقارا باخون خود رنگ کرد محمـدجـواد توی تبلیغـات بود و نقـاشی می ڪشید قـرار شد بـارگاه ملڪوتی امـام حسيـن(ع) رو روی دیــوار نقــاشی ڪنه.... نزدیڪای غـروب ڪارمون تقریبا تمـوم شد محمدجواد در حال رنــگ ڪردن پــرچــم حــرم امام حسين(ع) گفت: "حیفه این پرچم باید با رنـگ بشـه... هنــوز جمله اش تمـوم نشده بود ڪه صـدای سوت خمپـاره پیچید... بعد از انفجـار دیدم ترکش خمپاره به سر محمدجواد خـورده و خــون ســرش دقیقا به پــرچـم حــرم امام حسین (ع) پــاشیــده.... 🌺 یاد شهدا را زنده نگه داریم با ذکر جمیل صلوات @valiyeasreejvarkola
💠پرسش : ربا و معامله متری یا عددی دو شیء چه حکمی دارد؟ 💬 پاسخ: گر چيزی را كه مثل پارچه با متر و ذرع می فروشند يا چيزی را كه مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله می كنند بفروشد و زيادتر بگيرد، مثلا ده تا تخم مرغ بدهد و يازده تا بگيرد اشكال ندارد. 📚پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری @valiyeasreejvarkola
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : هر كه در ميان سخن برادر مسلمانش وارد شود ، چنان است كه چهره او را بخراشد. 📚 میزان الحکمه ، جلد ۷ ، صفحه ۴۰۴ @valiyeasreejvarkola
صدای مادر دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می گشتم که مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر. اصلا حوصله نداشتم گفتم: من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت: خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم: چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت: می دونی که بابا نون لواش دوست نداره. گفتم: صف سنگگ شلوغه. اگه نون می خواهید لواش می خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت: بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا. این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم: من اصلا نونوایی نمیرم. هر کاری می خوای بکن! داشتم فکر می کردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک می کنم باز هم باید این حرف و کنایه ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضرنبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی کنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته اش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم رفته بودم. هنوز هم فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی کرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بی خیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد می کرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که می اومدم تصادف شده بود. مردم می گفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود. گفتم: نفهمیدی کی بود؟ گفت: من اصلا جلو نرفتم. دیگه خیلی نگران شدم. یاد خواب دیشبم افتادم. فکرم تا کجاها رفت. سریع لباسامو پوشیدم و راه افتادم دنبال مامان. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم اما تا اونجا یک ساعت راه بود و بعید بود مامان اونجا رفته باشه هر طوری بود تا اونجا رفتم، وقتی رسیدم، نونوایی تعطیل بود. تازه یادم افتاد که اول برج ها این نونوایی تعطیله. دلم نمی خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می گفت به مامان ربط داره. اما انگار چاره ای نبود. به خونه برگشتم تا از خواهرم محل تصادف رو دقیق تر بپرسم. دیگه دل تو دلم نبود. با یک عالمه غصه و نگرانی توی راه به مهربونی ها و فداکاری های مامانم فکر می کردم و از شدت حسرت که چرا به حرفش گوش نکردم می سوختم. هزار بار با خودم قرار گذاشتم که دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم و همیشه به حرف مامانم گوش بدم. وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و با تمام نگرانی که داشتم یک زنگ کشدار زدم. منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که داد زد: بلد نیستی درست زنگ بزنی؟ تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه ... یه نقس عمیق کشیدم و گفتم الهی شکر و با خودم گفتم قول هایی که به خودت دادی یادت نره. @valiyeasreejvarkola
🌺 سلام.صبح اولین روز هفته شما بخیر 🌴 امام جعفر صادق علیه السلام: خوشبخت کسی است که برای نفس خود خلوت و فراغتی یابد و به کار اصلاح آن بپردازد. 📚 بحارالانوار، جلد ۷۸،صفحه ۲۰۳ @valiyeasreejvarkola