🔆 حیدرانهای در باب #فتح_خیبر
بخش هایی از مثنوی بلند " #قاسم_صرافان " در باب "فتح خیبر"
شير میچرخيد با شمشير در ميدان عشق
هر سر بیعشق را میريخت اين طوفان عشق
ای که خود را پيش شمشير دو دم آوردهای
هر چه سر آورده باشی باز کم آوردهای
تیغ اگر این است آن بازیچه در دست تو چیست؟
کاش میفهمیدی ای مرحب! هماورد تو کیست؟
واقعاً با شیر حق جنگیدن از خوش باوری ست
پهلوان! گویی حواست نیست! این آقا علی ست
ذوالفقار است این که میچرخد علی گویان و مست
چون نباشد مست؟ چون میگیردش حیدر به دست
بس که در دست علی گشته است مجنون ذوالفقار
گاه چرخی هم اضافی میزند بر گرد یار
بیدلیل این تیغ عاشق، همدل زهرا نگشت
هیچ یاری این قدر دور سر مولا نگشت
غیر زهرا هیچکس در گردش لیل و نهار
دور مولایش نگشت اینقدر الا ذوالفقار
دستِ حق در چارچوب و بستِ در، انداخت چنگ
گفت: یا زهرا و در را کند، از جا، بیدرنگ
در، میان دست حیدر، هر دو لشکر در سکوت
قلعهی بیدر، علی گویان و خیبر در سکوت
گاه لشکر، دست حیدر را تماشا میکنند
گاه آن دیوارِ بیدر را تماشا میکنند
بَه! به این مولا و در را در هوا چرخاندنش
قلعهها مسحور آن «اِنّا فَتَحنا» خواندنش
قلعهها حیران شدند و خیبریها، حیدری
یافتند آنجا درِ توحید را، در بیدری...»
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
🆔 @vareth_eitaa
#شعر
🌸 یا صاحب الزمان ادرکنی
لطفی کن ونپرس چرا عاشقت شدیم ؟
حتما دلیل داشت که ماعاشقت شدیم
درحیرتم! که عشق از آثار دیدن است
ما کورها ندیده چرا عاشقت شدیم ؟
اثبات می کنیم ،بفرما !قسم که هست
باور نمی کنی؟ به خدا عاشقت شدیم
کی عاشقت شدیم فراموشمان شده
اصلا مهم که نیست !کجا عاشقت شدیم
گفتند پشت ابری و ما بی حواس ها
چون کودکان سربه هوا عاشقت شدیم
دیدیم سخت بود کمی لایقت شویم
باخواندن دوبند دعا عاشقت شدیم
قبلا برای عشق مجوز گرفته ایم
با اذن نایبان شما عاشقت شدیم
بی اعتنا به میل تو وآبروی ما
گفتیم مثل شاه وگدا ،عاشقت شدیم
این میوه ها رسیده ویاران گرسنه اند
اینجا که کوفه نیست، بیا عاشقت شدیم
#شاعر : #قاسم_صرافان
#ایتا
https://eitaa.com/vareth_eitaa
#بله
ble.im/join//join/ZDc5ZTExYz
#سروش
http://sapp.ir/vareth.ir
#آی_گپ
https://iGap.net/varethir
🔆 #شعر_آئینی
به مناسبت ولادت پیامبر (صلی الله علیه و اله)
تا دشتها هوای دلت را دویدهای
در کوه انعکاس خودت را شنیدهای
در آن شب سیاه نگفتی که از کدام
وادی سبد سبد گلِ مهتاب چیدهای؟
«تبـت یدا...» ابیلهبان شعله میکشند
تا پردهی نمایش شب را دریده ای
رویت سپیدهایست که شبهای مکه را...
خالت پرندهایست رها در سپیدهای
اول خدا دو چشم تو را آفرید و بعد
با چشمکی ستاره و ماه آفریدهای
باران گیسوان تو بر شانهات که ریخت
هر حلقه یک غزل شد و هر مو قصیدهای
راهب نگاه کرد و آرام یک ترنج
افتاد از شگفتی دست بریدهای
بالاتر از بلندی پرهای جبرئیل
تا خلوت خدا، تک و تنها پریدهای
دریای رحمتی و از امواج غصهها
سهم تمام اهل زمین را خریدهای
حتی کنار این غزلت هم نشستهای
خط روی واژههای خطایم کشیدهای
گفتند از قشنگیت اما خودت بگو
از آن محمدی که در آیینه دیدهای
#شاعر : #قاسم_صرافان
#وارث
#رسانه_باشید
🍃🌸🍃
🆔 @vareth_eitaa
🌸 #شعر
"نام شیرین تو بردم فاطمه! شاعر شدم..."
#شاعر : #قاسم_صرافان
▫️در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم
▫️خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم
▫️در خیالم صحن و گنبد ساختم, زائر شدم
▫️نام شیرین تو بردم فاطمه! شاعر شدم
▪️رشتهای بر گردن ابیات من افکنده دوست
▪️میبرد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوست
▫️ناگهان دیدم میان خانهی پیغمبرم
▫️چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم
▫️چرخ میزد یک نفس روح القدس دور و برم
▫️تا نوشتم فاطمه, بوسید برگ دفترم
▪️از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک
▪️آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک
▫️ای محمد! دشمنت را دوست ابتر میکند
▫️خانهات را بوی ریحانه معطر میکند
▫️دیدنش بار رسالت را سبکتر میکند
▫️دختر است اما برایت کار مادر میکند
شعر کامل را در لینک زیر بخوانید↙️
🌐 http://vareth.ir/news/89228
#فاطمیه
#رسانه_باشید
#وارث
🆔 @vareth_eitaa
🎉 شعر /نام او عشق است، آری میشناسیدش : علی ست
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
دستهایت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:
مومنین! یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت:
خوب میدانید در دستانم اینک دست کیست؟
نام او عشق است، آری میشناسیدش : علی ست
من اگر بر جنگجویان عرب غالب شدم
با مددهای علی ابن ابی طالب شدم
در حُنین و خیبر و بدر و اُحُد گفتم: علی
تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علی
با خدا گفتم: علی، شب در حرا گفتم: علی
تا پیام آمد بخوان «یا مصطفی»! گفتم: علی
هر چه میگویم علی، انگار اللّهی ترم
مرغ «او ادنی»ییم وقتی که با او میپرم
مستجار کعبه را دیدم، اگر مُحرِم شدم
با «یَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَیدیهِم» شدم
تا که ساقی اوست سرمستند «اصحابُ الیمین »
وجه باقی اوست، «اِنّی لا اُحبُّ الافِلین»
دست او در دست من، یا دست من در دست اوست
ساقی پیغمبران شد یا دل من مست اوست
یکصد و بیست و چهار آیینه با هر یک هزار
ساغر آوردند و او پر کرد با چشمی خمار
آخرین پیغمبر دلدادهام در کیش او
فکر میکردم که من عاشقترینم پیش او
دختری دارم دلش دریای آرامش، ولی
شد سراپا شور و توفان تا شنید اسم علی
کوثری که ناز او را قلب جنت میکشید
ناگهان پروانه شد دور سر حیدر پرید
روزگارش شد علی، دار و ندارش شد علی
از ازل در پرده بود آیینه دارش شد علی
رحمتٌ للعالمینم گرد من دیو و پری
میپرند و من ندارم چاره جز پیغمبری
بعد از این سنگ محک دیگر ترازوی علی است
ریسمان رستگاری تارِ گیسوی علی است
من نبیاَم در کنارم یک «نبأ» دارم «عظیم»
طالبان «اِهدنا» اینهم «صراطَ المستقیم»
چهرهاش مرآتِ «یاسین»، شانههایش «مُحکمات»
خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعادیات»
هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست
هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست
#قاسم_صرافان
#عید_غدیر
🆔 @vareth_eitaa