eitaa logo
🕊وصیت نامه شهدا🕊
1.2هزار دنبال‌کننده
490 عکس
127 ویدیو
49 فایل
﷽. 🌷امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست🌷 💖امام خامنه ای💖 @Zr50313 :انتقادات و پیشنهادات✍
مشاهده در ایتا
دانلود
〰️🌷🕊🍃🌺🕊🍃🌷〰️ با خاطره ها📝 که جنگ بود... آب اروند سیاهی شب همه جا را گرفته بود. بچه ها آرام و بی صدا پشت سر هم به ترتیب وارد آب می شدند. هرکس گوشه ای از طناب را در دست داشت. گاه گاهی نور منورها سطح آب را روشن می کرد و هر از گاهی صدای خمپاره های سرگردان به گوش می رسید. 30 متر به ساحل اروند یکی از نیروها تکان خورد. خواست فریاد بزند که نفر پشت سرش با دست دهان او را گرفت و آرام در گوشش چیزی زمزمه کرد. اشک از چشمان جوان سرازیر شد، چشم هایش را به ما دوخت و در حالی که با حسرت به ما می نگریست، گوشه ی طناب را رها کرد و در آب ناپدید شد. از مرد پرسیدم: «چه چیزی به او گفتی؟» با تأمل گفت: «گفتم نباید کوچک ترین صدایی بکنیم وگرنه عملیات لو می رود، اون وقت می دونی جون چند نفر... عملیات نباید لو بره» تمام بدنم می لرزید، جوان در میان موج خروشان اروند به پیش می رفت. راوی: آقای جابری 〰️🌷🕊🍃🌺🕊🍃🌷〰️ @vasiyatnameyeshohada
〰️🌷🕊🍃🌺🕊🍃🌷〰️ با خاطره ها📝 که جنگ بود... آجیل شهادت در جاده پیاده راه می آمدم تاهم برایم رفع خستگی شود و هم از لحاظ جسمی، ورزش و تحرکی باشد برای لاغرتر شدن تا به قول معروف « وا نروم». رسیده پیچ دهلاویه. یک ماشین رسید؛ از این ماشین هایی که می گفتند شکلات می آورد ( پیکر شهدا را با خود حمل می کرد ) من دستی بالا کردم و راننده توقف نمود و ما را سوار کرد. کنار راننده نشستم. یک عزیز رزمنده ی یزدی و یک برادر روحانی هم در حالی که به در ماشین تکیه کرده بود، در کنارم نشستند. شب عید بود و پاکت های آجیل بسته بندی شده بین بچه های رزمنده توزیع می شد. در طی مسیر به ما هم از این بسته های آجیل دادند. شروع کردیم به آجیل شکاندن. یکی از برادرها نمی خورد؛ برادر روحانی پرسید چرا آجیل نمی خوری؟ گفت: روی این پاکت ها چی نوشته؟، مثل آن که نوشته: « مخصوص رزمندگان » او با این حرفش به ما حالی کرد که این آجیل مخصوص رزمندگان است و هر کس حق خوردن آن را ندارد. برادر روحانی به او گفت: « این قدر سخت نگیر، حالا اگر ما رزمنده نباشیم، در منطقه ی جنگی که هستیم و حتماً اگر برای ما اتفاقی بیفتد، ما هم جزو شهدا خواهیم بود این حرف ها که نیست. » اما او از این آجیل ها استفاده نکرد. ماشین در طول مسیر می رفت و ما مشغول شکستن آجیل بودیم که ناگهان چند گلوله ی خمپاره کنار ما به زمین نشست و منفجر شد و تازه راننده متوجه شد که مسیر را اشتباهی آمده و درست در دید دشمن قرار داریم. به سرعت در حال دور زدن بود تا خودمان را نجات بدهیم که یک تیر مستقیم خورد به شیشه ی ماشین و بعد هم اصابت کرد به پیشانی این برادر. وقتی تیر خورد، گفت: « حالا اگر می خواهید آجیل در دهانم بگذارید این کار را بکنید. حالا من رزمنده هستم. » آن برادر روحانی که خیلی باسلیقه بود، جانمازش را از جیب بیرون آورد و کمی تربت امام حسین (ع) را از درون جانماز برداشت و عرض کرد: « برادر، آجیل تو دیگر تخمه و پسته نیست، آجیل تو تربت حضرت سیدالشهدا (ع) است » و سپس تربت را در دهان این عزیز رزمنده نهاد و لحظاتی بعد همسفر ما همان طور که چشمانش باز بود، روحش به ملکوت اعلی پر کشید. 〰️🌷🕊🍃🌺🕊🍃🌷〰️ @vasiyatnameyeshohada