#سیره_عملی_شهید
🔶 دلالِ ماشین...؟!🔶
💠روزی من و شهید بابایی درباره مسائل روز ازجمله مشکل رفت و آمد و نداشتن ماشین، حرف میزدیم. آن روزها برای رفت و آمد به شهر که تا پایگاه فاصله زیادی داشت، باید از اتوبوسهای شرکت واحد استفاده میکردم. تمام دارایی من با داشتن چند سر عائله، ۱۵ هزار تومان بود که این مبلغ برای خرید ماشین پول کمی بود.
روزی شهید بابایی به من گفت:
آقای قلهکی شنیدهام که تصمیم داری ماشین بخری.
گفتم:
جناب سروان، با این حقوق و داشتن چند سر عائله فکر خریدن ماشین، رویایی بیش نیست.
گفت:
خدابزرگ است مشکل حل میشود. آنگاه رو به من کرد و گفت:
شما ماشینی که میپسندید را پیدا کنید بقیه اش با من...
البته من گفتههای او را در حد یک تعارف میپنداشتم وجدی نگرفتم. تا اینکه پس از یک هفته، یک روز بعدازظهر زنگ خانه به صدا درآمد. در را که باز کردم سروان بابایی پشت در بود. گفت:
آقای قلهکی بیا ببین این ماشین را میپسندی؟
یک دستگاه ماشین ۵۰۴بود که خیلی گران بود. هفته بعد او با یک پیکان صفر یکی از دوستانش و با قیمت ۴۲ هزار تومان آمد. به من گفت:
فکر پولش را نکن...
ده هزار تومان از من گرفت و
گفت:
فردا بیا محضر.
شب در خانه نشسته بودم فکر میکردم، نکند او دلال ماشین است. درحالی که بقیه پول ماشین را او پرداخت کرده بود.
🔸راوی: ستوان قلهکی
✅ @vaslekhooban
#شهید_شناسی
🔹نام : عباس بابایی
🔹نام پدر : اسماعیل
🔹تولد : ۱۴ آذر ۱۳۲۹
🔹محل تولد : قزوین
🔹راهیابی به دانشکده خلبانی
نیروی هوایی : ۱۳۴۸
🔹اعزام آمریکا جهت تکمیل
دوره خلبانی : ۱۳۴۹
🔹بازگشت به ایران : ۱۳۵۱
🔹ازدواج با صدیقه (ملیحه )
حکمت: ۴ شهریور ۱۳۵۴
🔹فرماندهی پایگاه هشتم
هوایی اصفهان- ۷ مرداد۶۰
🔹معاون عملیات نیروی
هوایی تهران - ۹ آذر ۶۲
🔹افتخار به درجه سرتیپی :
۸ اردیبهست ۶۶
🔹تاریخ شهادت:
۱۵ مرداد ۱۳۶۶
🔹 دفن :گلزارشهدای قزوین
🔹طول مدت حیات :۳۷ سال
🔹نحوه شهادت :اصابت گلوله
به پیکرش در حین انجام
عملیات برون مرزی.
✅ @vaslekhooban
9.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اندکی_درنگ
🔶فراموشنشدنی🔶
💠بیانات رهبرمعظم انقلاب
بمناسبت سالگرد بمباران
اتمی هیروشیما توسط
آمریکا...
✅ @vaslekhooban
#سیره_عملی_شهید
♦️دوری از شیطان♦️
💠در دوران تحصیل در آمریکا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» که هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد. مطلب این بود:
دانشجو بابایی ساعت ۲ بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خودش دور کند.
من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت:
چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل «باکستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر می گشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند. کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می دوی؟
گفتم: خوابم نمی آمد، خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای کلنل قانع کننده نبود. او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم:
مسایلی در اطراف من میگذرد که گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده که در چنین موقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می خندیدند، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسایل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درک کنند.
🔹راوی: امیر اکبر صیاد بورانی
✅ @vaslekhooban
#سالروز_شهادت
🌷منم تموم میشم...🌷
🌙در آخرین ماه رمضان عمرش بسیار گریه و انابه میکرد و تنها آرزویش شهادت در راه خدا بود.
هر سی شب رمضان به دعای ابوحمزه میرفت.وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود، ناله میزد، داد می کشید، استغفار میکرد، از حال میرفت.
از دعا که بر می گشت، گوشه ی حیاط، می ایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت. هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد، با همان حال، العفو می گفت، گریه میکرد، میگفت:
ماه رمضون که تموم بشه،من هم تموم می شم...
🌷یک ماه از رمضان نگذشته بود که دعایش مستجاب شد و در۱۵ ماه ۱۳۶۲ در عملیات واالفجر۲ در منطقه حاج عمران به شهادت رسید.
🔸منبع:کتاب یادگاران،ص ۷۵
✅ @vadlekhooban
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صدای_ماندگار
🌷بشنوید، بغض و ناله های
شهید مصطفی ردانی پور،
شاگرد آیتالله بهاء الدینی
وبهجت و دلاورمرد شجاع
جبهه های جنگ، جانشین
شهیدخرازی،فرمانده لشکر
مقدس امام حسین (ع) و
فرمانده قرارگاه عملیاتی
فتح...
✅ @vaslekhooban
#خبر
🌷چشم به راهیم...
شهدا...🌷
💠اکنون بعد ازسالهای سال،
رهایِ از بی نام ونشانی،
آمده اندتا سری به شهر
غفلت زده ی ما بزنند...
خوش آمدید ...
دلاورمردِان سرافراز لشکر
آسمانی عشق...
🌹امیر شهید،
حمدالله قربانعلی پور
🌹امیرشهید
علی قربانعلی پور
💠این دو فداییان ولایت،
در دی ماه ۶۵، درمنطقه ی
سومار شهد شیرین شهادت
را نوشیدند و ملکوتی شدند.
و اکنون...
بعد از ۳۳ سال آمده اند، تا
دیداری تازه کنند با، پدر و
مادر پیر چشم انتظارشان.
♦️مراسم استقبال :
چهارشنبه،۱۶مرداد
ساعت۹/۳۰
از فرودگاه کرمان بطرف
ستاد معراج الشهدا.
♦️مراسم وداع:
چهارشنبه،۱۶مرداد،
بعد از نمازمغرب وعشاء
شهرک هوانیروز
♦️مراسم تشییع و تدفین:
جمعه، ۱۸مرداد،
ساعت ۹صبح
در بردسیر.
✅ @vaslekhooban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پدرانه
🔷بوسه ی پدر شهید عباس
بابایی بر پای فرزند شهیدش
✅ @vaslekhooban
#روایت_ناب
🌺کارت دعوت عروسی🌺
💠مصطفی،برای عروسی اش
علاوه بر میهمانان ، یک کارت
دعوت برای حضرت زهرا(س)
مینویسد و به ضریح حضرت
معصومه(س)می اندازد ،شب
حضرت زهرا(س) را درخواب
می بیند که به عروسی آمده ،
شهید مصطفی ردانی پور به
ایشان می گوید:
خانم !قصد مزاحمت نداشتم،
فقط میخواستم احترام کنم.
حضرت پاسخ میدهند:
مصطفی جان!
ما اگر به مجالس شما نیائیم
به کجا برویم؟
آنشب مصطفی دیگر تا صبح
نمی خوابد و نماز می خواند،
دعا میکند وگریه...
میگفت:
من شهید می شوم.
دوستش گفته بود:
این همه گریه و زاری میکنی،
می گی می خوام شهید بشم
دیگه زن گرفتنت چیه ؟
جواب داد :
خانمم سیده...
می خوام اون دنیا بحضرت
زهرا(س)مَحرم باشم، شاید
به صورتم نگاه کنه !
✅ @vaslekhooban
1_37466959.mp3
1.5M
#نوای_ماندگار
💠نوحه ماندگار و زیبای دوران
دفاع مقدس ، با نوای صادق
آهنگران...
بمناسبت بازگشت دوپرستوی
خونین بال به آشیانه...
🌹شهید حمدالله قربانعلی پور
🌹شهید علی قربانعلی پور
🌷لاله ی خونین من ای
تازه جوانم،
شهید،
تازه جوانم...
کشته ی صدپاره ام ای
روح روانم،
شهید،
روح روانم...
✅ @vaslekhooban
#دستخط_ناب
🔶به دخترم دروغ نگویید🔶
🔷متن نامه ی زیبا و معروف
روحانی شهید شیخ شعاعی
خطاب به دخترش...
این متن بر روی تابلو ی مزار
شهید نصب شده است.
♦️پیامی به همسر گرامی و
والدین ارجمندم:
💠به دخترم دروغ نگویید!
نگویید من به سفر رفته ام.
نگویید از سفر
بازخواهم گشت.
نگویید...
✅ @vaslekhooban