وطنز
«دور اول سری سوم بازی شاعرانه» 💫 شرح چالش : هر کس باید تو قالب مناظره بین دو شی که بقیه دوستان پی
#بازی_شاعرانه
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
کمی پماد بمالد کبودیاش برود
محمد باقر منصورسمائی و حافظ
🔸 گفتوگوی پماد و چرخ
گفت به صد اخم پمادی جسور
باد دو چشمان تو ای چرخ کور
تا که نبینی و نچرخی دگر
هی نکنی کوی و محل را مرور
چرخ به او کرد نهیبی بلند
خیره سر بی خرد بی شعور
از من خاکی چه بدی دیدهای؟!
من که نگفتم به تو یک لحظه زور
گفت پماد از سر درماندگیست
یار من از بنده کمی هست دور
دوری او حوصلهام را ربود
بد سخنی گشت برایم ظهور
چرخ به او گفت که تلخی نکن
فکرِ تری کرده به ذهنم خطور
نامهی خود را بده من میبرم
میکنم از کوچهی عشقت عبور
گفت پماد ای پامادور ای هلو
ای که دو چشمان تو چشمان حور
تلخی ما را به بزرگی ببخش
میکنم الساعه پیامی صدور
✍️ محمود حسنی مقدس
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🆔بله: ble.ir/vatanz 🇮🇷
🆔ایتا: eitaa.com/vatanz_ir 🇮🇷
🆔تلگرام: t.me/vatanz_ir 🇮🇷
وطنز
🔸 سری پنجم بازی شاعرانه🔸 شرح چالش: هر نفر از لیست شرکت کنندگان " پنج کلمه + وزن شعر " برای نفر بعد
🔸 #بازی_شاعرانه
کلمات:
رهن، دولت، کیش، مدرسه، زن
وزن:
مفتعلن مفتعلن فاعلن
🔻فیش حقوقی
خواست زنم از من بیچاره پول
تا که رود کیش و نباشد ملول
بعدِ وی آمد پسرِ کوچکم
آن که به هیبت شده چون نره غول
گفت که بابا بده شهریه را
مدرسه چک را ننموده قبول
صاحبِ خانه پس از آن زنگ زد
مردکِ چرکینهی چاقِ چپول
رهن مرا برد به پانصد رساند
وزن من از مفتعلن شد فعول
بعد بیامد پسر ارشدم
آنکه فقط رشد نموده ز طول
گفت که عاشق شدهام تازگی
در ره وصلیم دوتایی عجول
پول بده تا به وصالش رسم
تا که نباشم عذب و شول و پول
(شول و پول=داغون)
زنگ در آمد به صدا ، پس نمود
لشگر اقوام به منزل دخول
محو شدم در افقِ زندگی
همچو یواسآ که نماید افول
خاطرم آمد مَثَلِ جالبی
دستِ مرا بسته قوافی به اوول!
هر دم از این باغ بری میرسد
تازهتر از تازه نماید حلول
هم سِپِلِشت آمده در کارِ من
هم نشده فیشِ حقوقم وصول
بار خدایا نَبُوَد اینکه من
نزد زن و بچه بگردم خجول
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه تو آرَم ، قبول
دولت ِ پاینده چه باید کند؟
او که سرِ بنده بمالیده گول!
✍محمد سلامی
💫💫
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🇮🇷 @vatanz_ir