پست آزاد خالیه❌❌❌ بنر آزاد هم خالیه❌

#شب_عروسی_من❤️‍🔥🔥 من و امیر، نامزدم همدیگه رو خیلی دوست داشتیم همه چی بر وفق مرادمون بود فقط تنها مشکلی که داشتیم این بود که امیر سعی میکرد عروسی رو عقب بندازه با بهانه های مختلف، ولی بالاخره با دخالت خونواده ها مراسممون رو برگذار کردیم روز عروسی همش استرس داشت دلیلش رو نمی فهمیدم تا اینکه آخره شب مهمونا رفتن و ما به خونه خودمون پا گذاشتیم...‌‌هر چی سعی می کردم بهش نزدیک بشم اون ازم دوری می کرد نمیدونستم چرا اینکارو میکنه، باز بهش نزدیک شدم خودمو مشغول بازی با دست گلم کردم که دستمو گرفت متعجب نگاهش کردم عرق های روی پیشونیش رو پاک کرد چیزی در گوشم زمزمه کرد ‌با چیزی که گفت چشمام گرد شد و کم مونده بود پس بی افتم هم سخت بود باورش هم خنده دار اون گفت که...!!! 👇🔥 https://eitaa.com/joinchat/1607663650C9de7ed0eea باورم نمیشد ازدواجم فقط چند ساعت ادامه داشت❤️‍🔥

سلام جمعه تون قشنگ 🌼 تا ۷ اسفند واریز زدم پربرکت باشه براتون . بازم ادامه داره😍 لطف کنید دوستانی که فاکتور گرفتن واریز بزنن بازم امروز واریز میزنم بهمنو تموم میکنیم.میایم اسفند😍 ممنون از حمایتتون 🌼

📌گسترده ونوس💫🌸 گروه اول👇 https://eitaa.com/joinchat/2296250404C43a853de42 چهارم پنجم آخرین آزاد 10000😍 معمولی 9000😍 . .

🔴 براتمیز کردن و برق انداختن حموم ودستشویی بزن رو 👇👇 🛁🛁🛁🛁🛁🛁🛁🛁🛁🛁🛁 اگه از بهم ریختگی کمدوکابینتات خسته شدی و دلت میخواد بهش نظم بدی بزن رو 👇👇 🔮🔮🔮🔮🔮🔮🔮🔮🔮🔮🔮🔮 اگه میخوای یخچال وگازت برق بزنن از تمیزی وازشر روغن روی هود خلاص شی بزن رو 👇👇 🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯 برا آموزش رایگان نکات خانداری بزن روی👇👇 🏡🏡🏡🏡🏡🏡🏡🏡🏡🏡🏡 خونه تکونی بامن شروع کن😎

📌گسترده ونوس💫🌸 گروه اول👇 https://eitaa.com/joinchat/2296250404C43a853de42 فقط بانوان چهارمین و آخرین 10000😍 پنجمین 9500😍 معمولی 9000😍 .

شب جمعه بود با شوهرم رفتیم دریاچه چیتگر(تهران) که براش تولد بگیرم و چند تا از دوستامم دعوت کردم،شب واقعا خوبی شد و خیلی بهمون خوش گذشت.اونشب واقعا به خودم رسیده بودم و حسابی برا آقایی خوشکل کرده بودم.دوست شوهرم رضا که مجرد بود و شوهرم خیلی بهش اعتماد داشت از اول تا آخر نگاش به من بود نگاهش خیلی اذیتم میکرد.مراسم که تموم شد هر چی ماشینو استارت زدیم روشن نشد و شوهرم گفت آقا رضا اگه زحمتی نیست شما خانومم و شایان(پسرم)رو ببرید خونه تا ماشین درست بشه خیلی دیر میشه.تا میخواستم بگم نه منم همینجا هستم که دیدم رضا ماشینشو روشن کرده و گفت: ستاره خانوم بفرماید...چند دقیقه ای که توو مسیر بودیم یه مرتبه رضا نگه داشت و اومد در عقب و باز کرد و گفت خب حالا...😱🔥 https://eitaa.com/joinchat/682623520C978864f663 ماجرای زندگی عذاب اورمو بخونید تا درس عبرت بشه😭💔👆

📌گسترده ونوس💫🌸 گروه اول👇9000😍 https://eitaa.com/joinchat/2296250404C43a853de42 گروه دوم 👇 چهارم پنجم آخرین آزاد 10000😍 معمولی 9000😍 https://eitaa.com/joinchat/3016949796C441f887f93 .

۲۰۰ کا ریپ چهارمین و آخرین خالیه❌❌ بنر آزاد خالیه ❌

🔴جاریم سه قلو داره وقت سرخاروندن نداره ولی .... توی همه مهمونیا و دورهمیا بهترینه😎 با اینکه سه قلو داره ولی همیشه تو مهمونیا شیکتربن لباسارو میپوشه باورت نمیشه انگار یه پاش تو بازاره😳 آخرین بار که همه دور هم بودیم رازشو بر ملا کرد گفت یه جاییو بهتون معرفی میکنم که خوده بازاره🥰 و لینکشو تو گروه دورهمی فرستاد📲📱 منم لینکشو اینجا میزارم برید خودتون ببینید قیمتاشم مناسبه اگر توام وقت خرید و بازار رفتن نداری بازارو بیار خونت 😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1137311998Ce6b5249a19 ارسالش هم رایگانه ✅

🍃🌹 🔴شومیز و مانتوهای عیدت رو فقط از اینجا تهیه کن قیمتا عالین از من گفتن بود 🤩 تا پاک نشده یه سر بزن 😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1137311998Ce6b5249a19

📌گسترده ونوس💫🌸 گروه اول👇9000😍ادامه تبلیغ صبح https://eitaa.com/joinchat/2296250404C43a853de42 گروه دوم 👇9000😍بانوان https://eitaa.com/joinchat/3016949796C441f887f93 .

❌🔥 📵 #حماقت_من داشتم از مدرسه برمیگشتم خونه که چشمم به بستنیای دست بچه ها افتاد. بابام یه کارگر ساختمونی ساده بود و به زور میتونست خرج من و دو تا داداشمو در بیاره. تو فکر این بودم چی می شد منم بتونم هرروز بستنی بخورم و داشتم بچه ها رو نگاه میکردم که یهو خوردم به یه نفر. سرمو بالا آوردم دیدم پسرعمومه (سامان) و داره با نیش باز نگام میکنه گفت ‌: بیا بریم تا برات #بستنی بخرم ولی به یه شرط! 😱 از خوشحالی میخواستم بال در بیارم _چه #شرطی؟ 😰. یه نگاه #عجیب بهم انداخت و گفت: به شرط اینکه...😱 😰❌ https://eitaa.com/joinchat/2402156835Cec5d443dce

#شب_عروسی_من❤️‍🔥🔥 من و امیر، نامزدم همدیگه رو خیلی دوست داشتیم همه چی بر وفق مرادمون بود فقط تنها مشکلی که داشتیم این بود که امیر سعی میکرد عروسی رو عقب بندازه با بهانه های مختلف، ولی بالاخره با دخالت خونواده ها مراسممون رو برگذار کردیم روز عروسی همش استرس داشت دلیلش رو نمی فهمیدم تا اینکه آخره شب مهمونا رفتن و ما به خونه خودمون پا گذاشتیم...‌‌هر چی سعی می کردم بهش نزدیک بشم اون ازم دوری می کرد نمیدونستم چرا اینکارو میکنه، باز بهش نزدیک شدم خودمو مشغول بازی با دست گلم کردم که دستمو گرفت متعجب نگاهش کردم عرق های روی پیشونیش رو پاک کرد چیزی در گوشم زمزمه کرد ‌با چیزی که گفت چشمام گرد شد و کم مونده بود پس بی افتم هم سخت بود باورش هم خنده دار اون گفت که...!!! 👇🔥 https://eitaa.com/joinchat/1607663650C9de7ed0eea باورم نمیشد ازدواجم فقط چند ساعت ادامه داشت❤️‍🔥