فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داره #شب_چــلـه 🍉 میرسه 😱
هنوز کاری نکردی 😵
هیچ ایده ای برای #شب یـلـ🍉ـداااا و #تزیین_شب_چلهای نداری😔
واووو👌😍 آموزش ژله و کیک هندوانه
میوه آرایی یلدا شروع شد🍉🍎🥝🍌
🤔 میشه بری اینجا👇دست خالی برگردی👌
https://eitaa.com/joinchat/1990983694Cd2a81adfa4
بدو بیا ایده بگیر واسه یـلـ🍉ـداااا💃🕺💃
بعد از #فوت پدر بزرگم داشتیم برمیگشتیم شهرستان دخترمم که ۵ سال داشت از شیشه بیرون را نگاه می کرد.نصف #شب شده بود از قبرستان که رد شدیم شوهرم گفت یه فاتحه هم واسه همه اموات بفرستیم.دخترم گفت بابا چرا نگه نداشتی ماشین را؟ همسرم گفت چرا دخترکم؟
گفت آخه اون آقا داشت میومد سوار ماشین بشه که تو صبر نکردی همسرم گفت کجا دخترم گفت تو #قبرستون .همسرم گفت دخترم کسی نبود که.دخترم گفت بابا حتی منو صدا می زد.بدنم یخ کرد از #ترس،برگشتم عقب که به دخترم بگم بیا پیشم دیدم دخترم.....😰😥❗️😈
https://eitaa.com/joinchat/919077371C55c4569e77
بعد از #فوت پدر بزرگم داشتیم برمیگشتیم شهرستان دخترمم که ۵ سال داشت از شیشه بیرون را نگاه می کرد.نصف #شب شده بود از قبرستان که رد شدیم شوهرم گفت یه فاتحه هم واسه همه اموات بفرستیم.دخترم گفت بابا چرا نگه نداشتی ماشین را؟ همسرم گفت چرا دخترکم؟
گفت آخه اون آقا داشت میومد سوار ماشین بشه که تو صبر نکردی همسرم گفت کجا دخترم گفت تو #قبرستون .همسرم گفت دخترم کسی نبود که.دخترم گفت بابا حتی منو صدا می زد.بدنم یخ کرد از #ترس،برگشتم عقب که به دخترم بگم بیا پیشم دیدم دخترم.....😰😥❗️😈
https://eitaa.com/joinchat/919077371C55c4569e77
#بیچاره_دخترک_پنج_ساله_که_درگیر.....
بعد از #فوت پدر بزرگم داشتیم برمیگشتیم شهرستان دخترمم که ۵ سال داشت از شیشه عقب بیرون را نگاه می کرد.نصف #شب شده بود از قبرستان شهرستان که رد شدیم شوهرم گفت یه فاتحه هم واسه همه اموات بفرستیم.دخترم گفت بابا چرا نگه نداشتی ماشین را خندید همسرم گفت چرا دخترکم؟
گفت آخه اون آقا داشت میومد سوار ماشین بشه که تو صبر نکردی همسرم گفت کجا دخترم گفت تو #قبرستون .همسرم گفت دخترم کسی نبود که.دخترم گفت بابا حتی منو صدا می زد.بدنم یخ کرد از #ترس،برگشتم عقب که به دخترم بگم بیا پیشم دیدم دخترم.....😰😥❗️😈
https://eitaa.com/joinchat/919077371C55c4569e77
#بیچاره_دخترک_پنج_ساله_که_درگیر.....
بعد از #فوت پدر بزرگم داشتیم برمیگشتیم شهرستان دخترمم که ۵ سال داشت از شیشه عقب بیرون را نگاه می کرد.نصف #شب شده بود از قبرستان شهرستان که رد شدیم شوهرم گفت یه فاتحه هم واسه همه اموات بفرستیم.دخترم گفت بابا چرا نگه نداشتی ماشین را خندید همسرم گفت چرا دخترکم؟
گفت آخه اون آقا داشت میومد سوار ماشین بشه که تو صبر نکردی همسرم گفت کجا دخترم گفت تو #قبرستون .همسرم گفت دخترم کسی نبود که.دخترم گفت بابا حتی منو صدا می زد.بدنم یخ کرد از #ترس،برگشتم عقب که به دخترم بگم بیا پیشم دیدم دخترم.....😰😥❗️😈
https://eitaa.com/joinchat/919077371C55c4569e77