eitaa logo
•|وصـٰال|•
343 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
136 فایل
بسم‌اللھ'🌱 •. نمیشه توی کار نیارید! زمین باتلاقیه که باشه! برید فکر کنید چطور میشه ازش رد شد.. هرکاری راهی داره.. #شهیدحسن‌باقری
مشاهده در ایتا
دانلود
میگـفٺ: من‌بہ‌این‌باوࢪࢪسیدھ‌ام‌ چشمۍڪہ‌بہ‌نگاھ حࢪام‌عادت‌ڪند خیلۍچیزهاࢪا ازدسٺ مۍدهد چشم‌گناهڪاࢪ لایق‌شہادت‌نمۍشود🍂‌' "شهـید‌ابراهیـم‌هادے
ثواب‌یهویۍ رفیق!🚶🏻‍♂️ چندسالتہ؟!👀 همون‌تعدادصلوات📿 نذرڪن‌واسہ‌آقا...🙂 اَجرَڪم‌عِندَالله🌿
حقاً كه حقيقتاً علی حق باشد ؛ حق است علی ز حق كه برحق باشد .. [ ديديم خطی به دفتر ِ لم يزلی ، حق با علی و علی مع‌الحق باشد ]
🌱 میگفت:قبل‌ازشوخی نیتِ‌تقرب‌ڪن‌وتودلت‌بگو: دل‌یہ‌مؤمن‌ُشادمیڪنم،قربة‌الی‌الله این‌شوخیاتم‌میشہ‌عبادت..🖐🏻(: ‎‌‌‎‌
همه جا چادرتو میکنی تو چشم ملت بعد توی مسیر مدرسه چادر نمیپوشی؟ اگه نامحرامای اون مسیر نسلشون منقرض شده بگین مام خبر دارشیم خو
از شهدا به شما الو......... صدامونو میشنوید!؟؟؟... قرارمون این نبود.... قرارمون بی حجابی نبود... بی غیرتی نبود.... قرار شد بعد از ماها « راهمون » رو ادامه بدید... اما دارید « راحت » ادامه میدید... چفیه هامون خونی شد تا چادرتون خاکی نشه... عکس ماها رو میبینید... ولی عکس ما عمل میکنید... ما شهید نشدیم که مرغ و میوه ارزون بشه... ما شهید شدیم که بی_حیایی ارزون نشه... حرف آخر : این رسمش نبود.... شرمنده
به نام خدا الشهدا هستم یکی از اون چهارتا سرباز 🇮🇷💪
⊰✾﷽✾⊱ بِسمِ رَبِ نـٰآمَتْـ ڪِھ اِعجٰاز میڪُنَد... یـٰااُمٰــاهْ ••💚 سلام، روزتون‌ معطر‌ به‌ نام (علیه‌السلام)🌱
♥️🤚 حالم دوباره صبح شد و رو به راه شد وقت سلام و عرض ارادت به شاه شد 💜اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 💚وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ♥️وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 💛وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی سر قبر رو! با استادیوم اشتباه میگیرن! 🔻 @seyyedoona
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌ این احمقی که می‌بینید کلی عکس با سیگار داره و پوزه‌ی سگشو بوس میکنه محمد صادقی بازیگر سریال بی‌همگانه! 🔹‌ باتشکر از صدا و سیمای جمهوری اسلامی که این انسان‌های خل وضع رو تبدیل به سلبریتی و الگو می‌کنه تا چهار روز دیگه به مملکت جفتک بزنن گ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌  فایل صوتی لورفته از خبرنگار بی‌بی‌سی 🔹‌ دیشب یک فایل صوتی از صحبت‌های «رعنا رحیم‌پور» خبرنگار بی‌بی‌سی منتشر شد که در آن از هدف تکه‌تکه و تجزیه شدن ایران خبر می‌دهد. 🔹‌ او تاکید می‌کند که هدف پشت پرده آشوب‌طلبی‌ها نه دموکراسی، بلکه تجزیه است! 🔹‌ رحیم‌پور در تایید این فایل صوتی در استوری صفحه اینستاگرامش نوشت که این‌ مکالمه تلفنی بین او و مادرش انجام شده و از آن دسته حرف‌هایی است که هرگز علنی نمی‌زند.
نوشته بود: آقا میخواید براندازی کنید یه ۴ تا آخوند بزارید بمونه . من واسه عقدم آخوند از کجا گیر بیارم؟ - والا این چه طرزشه ..
شب می خوابیم صب بیدار میشم میبینم لفت دادین اگه تو خواب لگد می زنم بگید خب😐😂🖐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡͜͡🕶 • • بسیجۍ‌بـھ‌جـاۍ‌تشڪر...🚶🏿‍♂ • • ‹ ❤️› ‹
یکی از همکارام تا همین هفته پیش میگفت من اعتقادی به حجاب ندارم تا اینکه فیلم شکنجه آرمانی میبینه امروز که شیفت بودیم بهم گفت بخاطر مظلومیت این پسر جوون جلوی خانواده و دوستام وایسادم و گفتم حجاب انتخاب منه. رفقا معجزه‌ی خون شهید اینجوریه!❤️ 🗣عطیه شاپوری ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
قلمت‌بشکندتاریخ‌اگرننویسی، جماعتی‌که‌میگفتن‌آزادی‌نداریم! درجمعِ‌زنان‌چادری‌ومحجبه‌ودریک اجتماع‌انقلابی‌باخیالِ‌راحت‌و‌بدون حجاب‌حاضرمیشدن! درحالیکه‌همین‌جماعت‌به‌نوزادِچند‌ماهه‌ به‌جرمِ‌چادری‌بودنِ‌مادرش‌رحم‌نکردن:)!
از هر جا که عبور می‌کنیم ، نام ِشهیدی می درخشد ! پس یادمـان باشد قدم به قدم را بدهکاریم به آنهــــایی که پل ِعبور ِما شدند در دنیا ...
⎝‌❤️🔗⎞ باخـٰامنہ‌اۍعھدِشھادت‌بستیم جـٰان‌بࢪڪف‌وسࢪبندِولایت‌بستیم ڪافۍست‌اشاࢪه‌اۍڪندࢪهبࢪِما بۍصبࢪوقࢪاࢪ،دل‌بࢪایش‌بستیم🖇
بسم الله الرحمن الرحیم "انگشتر" تقدیم به روح بلندِ آرمان عزیز... طاقت بیاور، الان تمام می‌شود. الان پیدایت می‌کنند و می‌رویم بیمارستان. چشم بهم بزنی، حالت خوب شده و از روی تخت بلند می‌شوی. من را برمی‌داری، خون‌های خشکیده روی رکاب و نگینم را می‌شویی و می‌بری تعمیر. زود تعمیر می‌شوم و دوباره روی دستت می‌نشینم. بعد دوباره با هم می‌ایستیم به نماز، و من دوباره می‌شوم هم‌راز دعاهای قنوتت. دوباره با هم می‌رویم اردوی جهادی و خاک و گل می‌نشیند روی نگینم؛ و تو موقع وضو، گل و خاکم را پاک می‌کنی. دوباره با هم... من هم شکسته‌ام؛ ولی نه به اندازه تو. شاید باور نکنی ولی خیلی خوشحالم که شبیهت شده‌ام. خوشحالم که تا رمق داشتم، کنارت ایستادم. خوشحالم که قبل از این که سرِ تو بشکند زیر ضربه‌های بی‌رحمِ آجر، من شکستم. آن لحظه که دستانت را سپرِ سرت کردی تا آجرها و سنگ‌هاشان سرت را نشکافد، من حس کلاهخودِ آهنین داشتم. اصلا حس کردم برای آن لحظه آفریده شده‌ام، تا خطر را از تو دفع کنم. ببخش مرا آرمان عزیز... من همه تلاشم را کردم، ولی خیلی محکم زد آن نامرد. انگار تمام خشم و کینه‌اش را ریخته بود در دستش و منتقل کرده بود به آجر. ضربه‌اش پخش شد در تمام ذراتم. تاب نیاوردم. بریدم. شکستم. نزدیک بود تمام وجودم متلاشی شود. خدا می‌داند که اگر آن ضربه بجای تن فلزی من، به جمجمه تو می‌خورد، چطور خردش می‌کرد. و بعد، ضربه از من گذشت و رسید به انگشتان و سر تو. طوری شکسته بودم که نزدیک بود از دور انگشتت رها شوم؛ به سختی خودم را نگه داشتم. محکم دور انگشتت را گرفتم. چه شب ترسناکی بود آرمان! چندنفر بودند؟ فکر کنم بیست نفر. همه انگار مست بودند؛ دهان‌ها کف‌آلود، چشم‌ها سرخ. مثل یک گله گرگ گرسنه در کوهستان برفی، که شکاری زخمی را محاصره کرده، حلقه زده بودند دور تویی که دیگر اگر می‌خواستی هم رمق نداشتی که مقابلشان بایستی. و تو، آرام بودی. انگارنه‌انگار که در چند قدمی مرگ ایستاده‌ای. من تو را خوب می‌شناسم آرمان. یکی از رگ‌های دستت دقیقا از زیر رکاب من رد می‌شود، و من از نبضت می‌توانم بفهمم هیجان‌زده‌ای یا آرام، خوشحالی یا غمگین. آن لحظه منتظر بودم نبضت تند بزند. منتظر بودم بترسی. نترسیدی. نبضت هیچ تغییری نکرده بود. هرچه زدند، هرچه تهدید کردند، هرچه ناسزا گفتند... نبض تو همان بود که بود. آرام. تو درس دین خوانده بودی خودت؛ می‌دانستی تقیه برای حفظ جان اشکال ندارد. منتظر بودم بعد از آن‌همه درد، بالاخره زبان به توهین باز کنی. نگرانت بودم. اگر به ولیّ خدا توهین می‌کردی، روحت سیاه می‌شد و اگر سکوت می‌کردی، جسمت بیش از این در هم می‌شکست. شما انسان‌ها به اختیار مبتلایید؛ و من تازه امشب فهمیدم چه بلای عظیمی ست اختیار و انتخاب. داشتی دست و پا می‌زدی، نه در خون که در انتخاب میان زنده ماندن و زندگی کردن. تو از معدود کسانی بودی که ثابت کردی تفاوت این دو را می‌فهمی. مردانه زندگی کردن را بر نامردانه زنده ماندن ترجیح دادی؛ حتی به قیمت به شماره افتادن نفس‌هایت زیر ضربه‌های بی‌امانشان، به قیمت چاک‌چاک شدن تنت با حملات چاقویشان، به قیمت شکافتن جمجمه‌ات، به قیمت جان شیرینت... طاقت بیاور آرمان. چرا دستت از من هم سردتر شده؟ نبضت... چرا فاصله میان ضربه‌های نبضت، انقدر طولانی شده؟ چرا تکان خوردن رگت را به سختی از زیر رکابم حس می‌کنم؟ نه... حتما بخاطر این حرکتش را درست نمی‌فهمم که انگشتت ورم کرده. انگار بین هربار دم و بازدمت، یک قرن فاصله افتاده و من جان به لب می‌شوم تا هوایی که به ریه کشیده‌ای را بازگردانی. خواهش می‌کنم کمی بیشتر طاقت بیاور. دیگر تمام شد، امتحانت را خوب گذراندی. حالا باید با افتخار، سرت را بالا بگیری و زندگی کنی. حالا بچه‌ها و نوه‌ها و نوادگانت می‌توانند افتخار کنند به تو و انتخابت، به شجاعتت. ببین... رسیدند. پیدایت کردند. الان می‌رویم بیمارستان. چقدر خوب است که من همراهت ماندم. صورت تو درهم ریخته‌تر از آن است که دوستانت بشناسندت. اشکال ندارد. من خودم، با رکابِ خون‌رنگم، با خونی که میان نقشِ «رفع الله رایت العباس» خشکیده، فریاد می‌زنم که: خودش است... این آرمان عزیز شماست... 💠 به قلم: خانم فاطمه شکیبا ---------- 📣 کانال شهید آرمان علی‌وردی @shahid_armanaliverdy
🔖 : 🔺نماز لیلة الدفن به نیت شهید عزیز سید روح ا... عجمیان فرزند میرزاولی امشب فراموش نشود. لطفا اطلاع رسانی کنید.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی گنده تر از دهنت حرف میزنی درد داره دیگه 😉😂🤦🏻‍♂️ @seyyedoona
_حاج‌آقا،چرامحبت‌خداروحس‌نمی‌کنیم؟ +دیدی‌آدمی‌که‌سرماخورده‌مزه‌ غذارونمی‌فهمه؟:) ماهام‌از‌بس‌گناه‌کردیم‌تازه‌شاکی‌میشیم که‌چرا‌بوی‌اصلی‌و‌لذت‌از‌دین‌نمیبریم...!