#شهیدانه🕊
یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم.
دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.
جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت
وقتی کار تحویل تمام شد.
جلو رفتم و سلام کردم.
بعد گفتم:
آقا ابرام برای شما
زشته،
این کار باربرهاست نه کار شما!
نگاهی به من کرد و گفت:کار که عیب
نیست،
بیکاری عیبه،
این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه،
مطمئن میشم که هیچی نیستم.
جلوی غرورم رو می گیره!
گفتم:
اگه کسی شما رو اینطوری ببینه خوب نیست!
شما ورزشکاری و...
خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت:
ای بابا،
همیشه کاری کن که،
اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم!
#شهید_ابراهیمهادی♥️✨
『
«🕊🤍»
-
-
رفیقشگفت:
حسین!
توکـھپاسدارنیستـے
نمیترسـےبعدازشھادتتفراموشبشـے؟!!
گفت:
وصیتکـردمرویقبرمبنویسن
کارگرشھیدحسینبواس🙂♥️
••📘💙••
دیدۍیهوقتایۍبیخودۍدݪتمیگیره؟!
هیچیهمنشدهها....
فقطدلتمیخوادگریهڪنی...
امایهوقتبچگینکنیواشکاتوهمینجوری
الکیخرجکنۍ...
بهاشڪهاتجهتبده،
دݪۍڪهگرفته؛نورمیخواد
دݪۍڪهگرفتهفقط #فابڪبالحسین..
••📘💙•
یهجوریمیگن
کپیحراموپیگردقانونیوالهیداردوروزقیامتو ...
کهمنحسمیکنم
یکیاز
مراجعتقلیدهستنومانمیشناسیم|:
گاهی برای رها شدن از زخمهای
زندگی باید بخشید و گذشت
میدانم که بخشیدن کسانی که
از آنها زخم خورده ایم،
سخت ترین کار دنیاست....
ولی تا زمانیکه هر صبح
چشمان خود را با کینه باز کنیم و
آدمهای،خاطرات تلخ را زنده نگهداریم
و در ذهن خود هر روز محاکمهشان کنیم
رنگ آرامش را نخواهیم دید
گاه چشم ها را باید بست و
از کنار تمام بد بودنها گذشت.
•|وصـٰال|•
#سلام_بدرالدین: من مدتے بعد از ازدواج باردار شدم و ۳۱آگوست سال ۱۹۹۵میلادے (۹شهریور ۱۳۷۴) زندگے شیرین
نام و نام خانوادگی: احمد مشلب
نام پدر : ---
محل تولد : نبطیه لبنان
تاریخ ولادت: ۱۳۷۴/۰۶/۰۹
تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۱۲/۱۰
محل شهادت: تل حمام روستایی در جنوب حلب
مدت عمر: ۲۱ سال
محل مزار : محل شهدای شهر نبطیه
قطعه و ردیف و شماره : ------
کتاب مربوط به این شهید: ملاقات در ملکوت
وقتی میمیریم ما را به اسم صدا نمیکنند و درباره ما میگویند: جسد کجاست ؟
و بعد از غسل دادن میگویند :جنازه کجاست ؟
وبعد از خاک سپاری میگویند: قبر میت کجاست ؟
همه لقب ها و پست هایی که در دنیا داشتیم بعد از مرگ فراموش میشه
مدیر ، مهندس ، مسؤول ، دکتر، بازرس...
پس فروتن و متواضع باشیم...نه مغرور و متکبر.
عارفی گفت : آنچه ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت
حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت
تاکه خواستیم یک «دوروزی» فکرکنیم
بردرخانه نوشتند؛ درگذشت...
پس تا هستیم با هم خوب و مهربون و شکرگزار لحظات باشیم