eitaa logo
•|وصـٰال|•
339 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
138 فایل
بسم‌اللھ'🌱 آدم میرود.. اما انگار بخش مهمی از او جایی جا میماند؛🫀 جایی لابه لای خاک های فکه،شلمچه و هویزه:) یا در خاک های نمناک طلائیه و علقمه... یا همان موج های اروند رود... ادم نمیداند چه گم کرده است! لینک ارتباطی https://daigo.ir/secret/81245902701
مشاهده در ایتا
دانلود
رفقا لطفا در کانال یا گروه ها نشر بدید
با سلام شماره ۱۹۷ برای تماس تشکر از ❤️نیروهای امنیتی و انتظامی❤️ لطفاً اول گزینه یک رو بزنین بعد از شنیدن صدای بوق پیغام رو بگذارید و بعد از چند لحظه مکث گزینه ۳رو به جهت ضبط صدای خودتون بزنین در غیر اینصورت صدای شما ضبط نمیشه و ثبت سیستم شون نمی‌شه
به عنوان یک کرجی می گم کرجی منم که توش دارم درحال حاضر زندگی می کنم نه تویی که حتی توی کرج نیستی! ما از تو و امثال تو نمی گذریم .... کرج مظلوم من....قربانی بازیچه ی هوس های یک عده زبان نفهم شدی
بسم الله الرحمن الرحیم "این برای آرمان" - "شنیدم به آرمان گفتن به آقا توهین کن تا ولت کنیم، وگرنه بیشتر می‌زنیمت. آرمان هم گفته: اون نور چشم منه، شما بزنید..." هنوز این پیامِ یکی از کانال‌ها را کامل نخوانده بودم که استاد آمد و گوشی را انداختم داخل کیفم. کلمات پیام اما، بدجور پیچیده بودند میان کلمات کتاب جامعه‌شناسی استارک و دست از سرم برنمی‌داشتند. استاد درس را آغاز کرد، مثل همیشه بدون وقفه، پرشور و شمرده. جزوه مقابلم باز بود، «بسم الله قاصم الجبارین» را بالای صفحه نوشته بودم، ولی باز هم کلمات آن پیام، چسبیده بودند به مغزم. بهشان التماس کردم که: الان می‌خواهم بی‌طرفی علمی‌ام را حفظ کنم خیر سرم... الان باید فقط به درس فکر کنم... -هراری در کتاب انسان خردمند، اشاره کرده که مهم‌ترین انقلاب در تاریخ بشر، انقلاب شناختی در هشتادهزار سال پیش بوده. زمانی که بشر تونست افسانه‌سازی کنه... افسانه‌سازی... انقلاب شناختی... یادداشت کردم. با چشم استاد را دنبال می‌کردم تا باز هم یادآوری شهید علی‌وردی، مثل پیچک دور کلمات استاد نپیچد؛ اما چشمانم ناگاه متوقف شدند، روی عکس امام و رهبری که نصب شده بود بالای تخته سیاه؛ وارونه. نگاهم همان‌جا ماند. یک نفر عکس را وارونه نصب کرده و روی تخته شعار نوشته بود. شعارشان که به جهنم... هیچ‌وقت برایم مهم نبوده. ولی عکس آقا... وارونه؟ استاد داشت یکی از جدول‌های کتاب را تحلیل می‌کرد. رابطه فقر، صنعت و نابرابری اجتماعی. برای این که حواسم را برگردانم به کلاس، نظر دادم و خودم را انداختم وسط بحث. از رابطه خطی گفتم و همبستگی پیرسون. از ارتباط فقر و عدم امنیت با نابرابری. نشد. فایده نداشت. باز هم عکس وارونه آقا، تمرکزِ نیم‌بندم را بهم می‌زد. شعری که در ذهنم با صدای سلحشور پخش می‌شد را گوشه کلاسور نوشتم، بلکه ذهنم آرام شود: ای دل بمان با مولا، کل یوم عاشورا... کلاس تمام شد و فقط دو جمله یادداشت کرده بودم: جامعه‌شناس باید به پدیده‌ها به صورت غیرخطی فکر کند... چهار چیزی که مبادله اجتماعی را ممکن می‌کند: ثروت، قدرت، منزلت معرفت. استاد که گفت "خسته نباشید" و از کلاس رفت، با ضرب از صندلی بلند شدم. چندتا از دخترهای چادری کلاس دورم جمع شدند: الان برنامه‌ت چیه؟ اشاره کردم به عکس وارونه شده: هیچی، این رو درست می‌کنم و میرم پایین. همه با هم گفتند: هیس... صبر کن همه برن. نگاهی انداختند به کسانی که هنوز در کلاس بودند. چندنفرشان را هفته‌های قبل، میان دانشجوهای معترض دیده بودم. با هم صحبت کرده بودیم و دعوا نه. دوباره برگشتم سمت دوستان چادری‌ام: چرا صبر کنم؟ -خب آخه... چشمانشان را طوری چپ و راست کردند که الان نرو، خطرناک است! یک نفر دیگر گفت: اصلا برو به یکی از خدماتی‌ها بگو درستش کنه. -چرا؟ درست کردنش کاری نداره. خودم را از جمعشان بیرون کشیدم و رفتم به سمت صندلی استاد: دقیقا الان باید درستش کنیم، جلوی همه. و با خودم گفتم: مثلا چه اتفاقی می‌افتد؟ هزینه‌اش نهایتا یکی دوتا فحش است که می‌پردازم. از جانی که آرمان داد سنگین‌تر نیست. صندلی استاد را گذاشتم زیر قاب عکس. کفش‌هایم را درآوردم، چادرم را جمع و جور کردم و رفتم روی صندلی. محجبه‌ها کم‌کم پشت سرم آمدند. دوتا از بچه‌ها که چادری هم نبودند، صندلی را گرفتند که نیفتم. یکی‌شان لبخند زد: برو، هواتو داریم. و دیگری گفت: اگه یه نفر کارشو توی این مملکت درست انجام بده، اون آقاست. و به تصویر آقا اشاره کرد. عکس امام و آقا روی تخته شاسی چاپ شده و با میخ به دیوارش زده بودند. یک نفر تخته را طوری روی میخ چرخانده بود که عکس وارونه شود. میخ را بیرون کشیدم، با تخته. چندنفر برایم هو کشیدند و یکی داد زد: بذار بیفته. بندازش زمین. بذار بشکنه. نشنیده گرفتم و در دل جواب دادم که: اگر نمی‌دانستم که یک نفر تقریباً همسن من، چند شب پیش بخاطر صاحب این عکس جان داده، شاید الان از هو کشیدنتان می‌ترسیدم. ولی الان، اگر بمیرم هم نمی‌گذارم توهین بشود به نورِ چشمِ آرمانِ عزیز. عکس را صاف نصب کردم به دیوار. آقا لبخند زدند و دلم آرام گرفت. مشتم را کوبیدم روی میخش که محکم شود و زیر لب گفتم: این برای آرمان... 💠به قلم: خانم فاطمه شکیبا 🔰 بر اساس تجربه واقعی ---------- 📣 کانال شهید آرمان علی‌وردی @shahid_armanaliverdy
سلام✋🌹 این ذکر را حاج آقا جاودان گفتند به جهت بازی امروز بگیم که ان شاءالله برنده میدان باشیم لَعنَ اللهُ قَاتلِیکِ وَ ضَارِبیِکِ و ظَالِمِیکِ وَ غَاصِبی حقِّکِ یا مُولاتِی یا فاطمَةالزهراء 135بار بچه ها من راستو دروغ اینو نمیدونم ولی بخونید خالی از لطف نیست😊
22.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+ان شاالله حضرت زهرا اجرتون رو میدن😍
این طرفدارای زن زندگی ازدی فکر نکنن اندازه تار موهاشون طرف دار دارن موقه سختی میفهمید که کچلید 😂😂😂
16.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیئت حاج محمدرضا بذری جای همگی خالی...🌱 بابل https://eitaa.com/vesal13
5.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ دوربین مخفی- سرگرمی به پوشش ها توجه داشته باشید اکثراً همان قشر به اصطلاح بد حجابی و بی دین هستند!