eitaa logo
•|وصـٰال|•
342 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
136 فایل
بسم‌اللھ'🌱 •. نمیشه توی کار نیارید! زمین باتلاقیه که باشه! برید فکر کنید چطور میشه ازش رد شد.. هرکاری راهی داره.. #شهیدحسن‌باقری
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبادلات پر جذب یا زینب
❣بسم رب الحسین❣ یک کانال درجه یک که پست های:« و..و..و.. 😱😍 و.. میزاره👇🏻🤩 آخرین باره لینکشو میزارم🙄🙈 ʝøɨռ↷ https://eitaa.com/joinchat/1439432807Cba2016211f
🤲🏻 ✨ (:همیشه میگفت: زیبا ترین شهادت را میخواهم!💛🌱 یکبار پرسیدم شهادت خودش زیباست؛ زیباترین شهادت چگونه است؟! و او پاسخ داد: زیباترین شهادت این است که جنازه ای هم از انسان باقی نماند...✨🕊 ‌‌
• • • ₪ • • • 👮🏻‍♀️⃟ ⃟📱➜ 👮🏻‍♀️⃟ ⃟📱➜ - - ازنظرروحۍنیازدارم‌... یہ‌رفیق‌داشتہ‌باشم، تااینجورۍبغلم‌ڪنہ(:!🫂💔 - - ───※ ·❆· ※───
• • • ₪ • • • 👮🏻‍♀️⃟ ⃟📱➜ - - ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خدایـٰامی‌شود..؟ درتیترنیـٰازمندےهاے روزگارت‌بنویسی⇩ بہ‌یڪ‌‌نوڪرسـٰادھ‌جھت شهید‌شدن‌نیازمندیم(:🖐🏿🚶🏿‍♂ - - ───※ ·❆· ※───
• • • ₪ • • • 👮🏻‍♀️⃟ ⃟📱➜ - - دختـرے داد میزد ،گریھ میکرد میگفت: میخوام صـورت برادرمو ببوسـم اما اجازھ نمیـدادند💔"! یکے گفت: خواهرش است مگـرچھ اشڪالے دارد؟! بگذارید بـرادرش را ببوسد گفتند شما اصرار نڪنید نمیشود...🖐🏻"! این شهید سر ندارد...💔"😭 -
عَـجیب‌دلم‌گِرفتِه.. دِلـم‌یک‌دُنیآ‌میخواهَـد‌شبیہ‌دنیـآی‌شُما کِہ‌هَمه‌چیزِش بوۍخُـــدا‌بِدهـَـد . . شُھداگاهۍنگاهۍ..💔!-
مادرشهید: ازهمان‌سال‌های‌کودکی‌نمازمی‌خواندو روزه‌می‌گرفت. صبح‌هاکه‌خواهرهایش‌را برای‌ نماز صدامی‌کردم، می‌دیدم‌محسن‌زودتربلندمی‌شود. پدرش‌هم‌باصدای‌بلند قرآن‌ می‌خواند. می‌گفت:بذارصدای‌قرآن‌توگوش‌بچه‌هابپیچه... ماه‌رمضان سحرهاصدایش‌نمی‌زدم، که‌روزه‌نگیرد. اماوقتی‌می‌دیدم‌بی‌سحری‌ تاافطار گرسنه‌وتشنه‌می‌ماند، مجبورمی‌شدم‌صدایش‌کنم. نه‌که‌نخواهم‌روزه‌بگیرد،می‌دیدم‌ازخواهربرادرهایش ضعیف‌تراست،دلم‌می‌سوخت. می‌گفتم:بذاربه‌تکلیف‌برسی،بعد...‌. بزرگ‌که‌شد،زیادروزه‌می‌گرفت. نذرمی‌کرد.نمازش‌راهمیشه‌اول‌وقت‌می‌خواند. 🌸🍃 ‌🌱
شهادت لباس‌ِتک‌سایزی‌است کھ‌باید‌تن‌ِآدم‌ بھ‌اندازه‌ی‌آن‌درآید، هر‌وقت‌به‌سایزِ این‌لباس‌درآمدی،‌پرواز‌میکنی..!🕊 -شهید‌همت
••🖤 مݩ‌فقط‌آݩجایے‌بغضم‌گࢪفت ڪھ‌گفتݩد:↓ دختࢪاݩ‌ࢪا‌چھ‌بھ‌شھادت!!✨
🌱 میگفت:قبل‌ازشوخی نیتِ‌تقرب‌ڪن‌وتودلت‌بگو: دل‌یہ‌مؤمن‌ُشادمیڪنم،قربة‌الی‌الله این‌شوخیاتم‌میشہ‌عبادت..🖐🏻(: ‎‌‌‎‌
(🍰🍓) رفیق مثل رسول .... رفیق‌کلمه‌ی‌پرمعنا‌ومقدسیه روی‌هر‌کسی‌که‌این‌اسم‌رو‌بزاری برات‌مقدس‌میشه‌پس‌باید‌ حواست‌باشه‌به‌کی‌میگی‌رفیق ... رسول‌دست‌رفاقت‌داد‌و‌دل‌بُرد ... دل‌بُرد‌که‌به‌غیر‌از‌رفیق‌اسمشو‌گذاشتم ‌داداش ... یه‌داداش‌بزرگتر...(: داداش‌بزرگه‌،‌که‌هواتو‌داره‌نمیزاره‌ آب‌تو‌دلت‌تکون‌بخوره ... برای‌همینه‌که‌چپ‌میرم‌، راست‌میام‌یه‌نفر‌کوچیک‌ترین‌ نگاهی‌بهم‌میکنه با‌چشمایی‌که‌بغض‌داره‌میرم‌ سمت‌قاب‌عکسش! چشم‌توچشم‌میشم‌باهاش‌و‌ اونم‌باهمون‌لبخند‌همیشگیش با‌اون‌چهره‌ی‌دل‌نشینش آبی‌میشه‌روآتیش‌دلم ... با‌چشماش‌میگه‌غصه‌نخور‌خداکنارته ... با‌لبخندش‌بهم‌میفهمونه‌ دردای‌این‌دنیا‌که‌درد‌نیستن‌پس‌چرا میزاری‌بیان‌تودلت‌که‌اذیتت‌کنن ... با‌لبخندش‌بهم‌میگه‌من‌برات‌دعا‌میکنم‌ کنارتم‌همیشه!!! رسو‌ل‌فقط‌رفیق‌نیست همراهه‌،‌همدمه،پناهِ رسول‌دیگ‌یه‌برادر‌نداره‌هزاران‌نفر اشک میریزن تا‌اقا‌رسول‌بشه‌برادرشون ... و‌مامانِ‌رسول‌دیگه‌فقط دوتا‌بچه‌نداره ایشون‌‌مامانِ‌‌همه‌ی‌خواهراوبرادرای ‌آقارسول‌اند آقارسول‌هوامو‌داشته‌باش مزارِشما‌مثل‌مزار‌جهادِ‌توروضة‌الشهیدین لبنان‌دوره‌دلمون‌که‌برا‌جهاد‌تنگ‌میشه همدممون‌میشه‌قطعه‌۵۳‌بهشت‌زهرا ♥️" 🎂"(تولدتون‌مبارک) (محمدحسن)🌦"
‌⎝‌🖇🤍⎞ - -‌ ✋🏻!' 'بـرگہ‌ۍامتحـٰان📄' سرکلاس‌استادازدانشجویان‌پرسید: این‌روزهاشهدای‌زیادی‌روپیدامیکنن‌و میارن‌ایران... به‌نظرنتون‌کارخوبیه؟ کیاموافقن؟۱نفر کیامخالف؟همه‌به‌جز۱نفر دانشجویان‌مخالف‌بودن بعضی‌ها‌میگفتن:کارناپسندیه....نباید بیارن... بعضی‌هامیگفتن:ولمون‌نمیکنن ...گیر دادن‌به‌چهارتااستخوووون... ملت‌دیوونن بعضی‌هامیگفتن:آدم‌یاد‌بدبختیاش‌میفته تااینکه‌استاددرس‌روشروع‌کردولی خبری‌ازبرگه‌های‌امتحان‌جلسه‌ی‌قبل‌نبود... همه‌ی‌سراغ‌برگه‌هارومی‌گرفتند. ولی‌استادجواب‌نمیداد... یکی‌ازدانشجویان‌باعصبانیت‌گفت: استادبرگه‌هامون‌رو‌چیکارکردی شما‌مسئول‌برگه‌های‌مابودی استادروی‌تخته‌ی‌کلاس‌نوشت:من مسئول‌برگه‌های‌شما‌هستم... استادگفت:من‌برگه‌هاتون‌روگم‌کردم‌و نمیدونم‌کجاگذاشتم؟ همه‌ی‌دانشجویان‌شاکی‌شدن. استادگفت:چرابرگه‌هاتون‌رو‌میخواین؟ گفتند:چون‌واسشون‌زحمت کشیدیم،درس‌خوندیم،هزینه‌دادیم، زمان‌صرف‌کردیم... هرچی‌که‌دانشجویان‌میگفتنداستادروی تخته‌مینوشت... استادگفت:برگه‌های‌شماروتوی‌کلاس بغلی‌گم‌کردم‌هرکی‌میتونه‌بره‌پیداشون‌کنه یکی‌ازدانشجویان‌رفت‌وبعدازچند‌دقیقه‌با برگه‌ها‌برگشت ... استادبرگه‌هاروگرفت‌وتیکه‌تیکه‌کرد. صدای‌دانشجویان‌بلندشد. استادگفت:الان‌دیگه‌برگه‌هاتون‌رو نمیخواین!چون‌تیکه‌تیکه‌شدن! دانشجویان‌گفتن:استادبرگه‌هارو میچسبونیم. برگه‌هاروبه‌دانشجویان‌داد‌وگفت:شمااز یک‌برگه‌کاغذنتونستیدبگذریدوچقدر تلاش‌کردیدتاپیداشون‌کردید،پس‌چطور توقع‌داریدمادری‌که‌بچه‌اش‌رو‌با‌دستای خودش‌بزرگ‌کرد‌وفرستادجنگ؛الان منتظره‌همین‌چهارتااستخونش‌نباشه؟ بچه‌اش‌رومیخواد،حتی‌اگه‌خاکستر شده‌باشه. چند‌دقیقه‌همه‌جا‌سکوت‌حاکم‌شد! وهمه‌ازحرفی‌که‌زده‌بودن‌پشیمون‌شدن!! تنهاکسی‌که‌موافق‌بـود . . فرزند‌شھیدی‌بودڪه‌سالھامنتظربابـاش‌بودシ💔!' ‌- - 🐚⸾