محمدحسین پویانفر4_5990229873149350541.mp3
زمان:
حجم:
5.9M
#اجازه_هست
#یوماه
حالا ...
شبیهِ همان بچهای ..
که دورهایش را زده و ..
هیچکس برایش #مادر نمیشود!
شبیه همان بچهای ..
که چندقدم مانده تا آغوشِ مادر
این پا ... آن پا میکند و
زیر چشمی نگاهِ خجالتزدهش را
دوخته به دستهای مادرش ..
شبیهِ همان بچهای
که با مِنمِن ..
معذرت میخواهد و ...
پناه میبرد به مهربانیِ مادرش ...
همان بچهای که
قلبش ...
تُند میتپَد برایِ آغوشِ شما ..
گوشهیِ چشمش
اشك جمع شده محضِ غمِ شما ..
باران میزند و ...
بچههای شما یکییکی ...
دارند از راه میرسند ..
او اما مردد است ..
خجالت میکشد ...
با گردنِ کج..
سر خم کرده و ...
ایستاده دمِ خیمهای
که عزایِ مادرانهی شما به پاست و ..
دلَش اذن ورود میخواهد ....
میخواهد بگوید:
-اجازه هست..
این شبها
در سایهیِ چادر شما بنشینم و ..
به قدّ غمهایم اشك بریزم ؟!
اجازه هست ...
از تهِ دلم بگویم که
شما را دوست دارم و ...
قدّ همهی دلتنگیهایم بغلم کنید؟!
اجازه هست ؟!
میانِ آتشِ روضه ...
همنوا با بچههای غریبتان
دم بگیرم «یومّاه» و
شما را مادر صدا بزنم ..؟!