•|وصـٰال|•
در آستانه دومین سالگرد شهادت سردار دلها پویشی تحت عنوان عزیز ملت توسط کاربران شبکه های اجتماعی آغاز و فراگیر شده است و بسیاری از مردم در حمایت از این پویش سراسری تصاویر پروفایل خود را به یک تصویر واحد از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی مزین نموده اند.
همزمان با حمایت کاربران اینستاگرامی از این پویش، فیسبوک که مالک شبکه اجتماعی اینستاگرام است، در جهت ممیزی، حذف و محدود کردن پست های کاربران به مانند پویش #Hero اقدام به سانسور محتواهای تولیدی ذیل پویش عزیز ملت کرد.
بدون شک دشمن بداند که «شهید قاسم سلیمانی» برای آمریکا بهمراتب از «سردار قاسم سلیمانی» ترسناکتر خواهد بود. و با این اقدامات خصمانه و وحشیانه نخواهند توانست ذره ای از محبوبیت و عزت سردار دلها در دل ملت را بکاهند.
•|وصـٰال|•
خب خب رفقا
سالگرد شهادت حاجی نزدیکه.
دوسال پیش . .
ساعت ²⁰"¹ دقیقه یه خاطره ی بد از یه اتفاق تو ذهن ما مونده و هیچوقت فراموش شدنی نیس🖐🏿💔
-نفرتمون نسبت آمریکا و رژیم صهیونیستی روز به روز بیشتر و بیشتر میشه و قطعا باید منتظر یه انتقا سخت باشن.
حالا ما یه کار کوچیک رسانه ای که میتونیم انجام بدیم انتشار #hero هست
ازونجایی که یسریا حتی از اسم و لقب های حاجی میترسن به حدی که تو اینستا هر پستی با این هشتگ دیده بشه پاک میشه و این نشونه ی ترس زیادشون نسبت به حاجیه کاری که ما میتونیم انجام بدیم انشار همین هشتگِ.
-به پاس زحمات زیادی که حاجی برامون کشیده یکی از کارهای کوچیکی که به احترام ایشون میتونیم انجام بدیم #پروفایلِمشترکِ #my_hero به معنی قهرمان من هستش.
خلاصه که تا میتونین تو این کار شریک بشین و #منتشرکردنپروفایلمشترک رو فراموش نکنید
-مخلص کلام حاجی برای همیشه تو خاطر ما به عنوان یک #قهرمان یاد میشه و هیچوقت خاطرِش از ذهنامون پاک نخواهد شد . .
- #انتقام_سخت
- #قهرمان_من
- #my_hero
- #۱.۲۰
| ما خواب بودیم |
بامدادِ جمعه بود
ما همه خواب بودیم و مردی در گوشه دیگری از خاور میانه،
غریب و مهمان{😔}
به خون خود غلتید.
مردی که چهل سال غبار میدان جنگ از پوتین هایش زدوده نشد و تمام عمرش را جنگید...
#حاج_قاسم ✨
ا#hero🇮🇷
#فاطمیه🖤
-----------------------------
j๑ïท➺°.•|https://eitaa.com/joinchat/1132134534C69ff27cd7e
هنوزم ۱۳ دی دوسال پیش رو که صدای گریهی بلند مامانم و از رو سجاده شنیدم و هاج و واج از خواب بیدارم شدم ،فضای تاریک خونه به خاطر ابری بودن هوا و اینکه میترسیدم بپرسم چی شده رو هیچ وقت یادم نمیره!
گریه های مامانم طبیعی نبود،هرچی سعی میکردم که گریههای مامانم و به عادتهمیشهگیش سر سجاده ربط بدم نمیشد.
یه نگاه کرد بهم و گفت سردار شهید شده
بازم بلند گریه کرد !
بابام تو پذیرایی داشت میچرخید و مثل کسی که عزیزشرو از دست داده .همینطور هم بود!سردار خیلی برا بابام عزیز بود:)
مثل همیشه وقتی خبر بد میشنوم و از شدت ناراحتی و شوکه شدن فقط به این و اون نگاه میکنم و دست و پام میپره ،سعی میکردم که بگم شاید این حقیقت نداره. شاید اشتباهی چیزی شده !امیدوار بودم به حتمی نشدن اتفاقی که حتمی بود :))
از این امیدواری هایی که آدم میدونه اون اتفاق افتاده هااا، اما میخواد باور نکنه :))
تا اینکه از اخبار شنیدم
"انالله واناالیهراجعون"
نمیتونستم باور کنم نمیتونستم گریه کنم
بغض مثل چند تا سیب درشت مونده بود ته گلوم.
داشتم خفه میشدم
چرا خبرنگارا گریه نمیکنن!
چرا ما اینقدر زود یتیم شدیم!
چرا حسِ بچهای که پدر نداره بهم دست داد!
چرا فضای خونه و آسمون اینقدر تیره تر شد !
هنوزم بغضِ رهبر حاکی از خمشدنِ کمرش و از دست دادن عمارش و گفتنِ "اللهمانالانعلممنهالاخیرا" یی که تو نمازی که بر پیکر مقدس سردار خوندن رو یادم نمیره :))
دردامون کم بود، این صحنه و گریه کردن رهبرمون چند برابرش میکرد..
؛[ أناافتقدهکثیرا :)
#Hero🖤
#1:20🖤