آمدهبود تا حضرت را عصبانی کند
و جلوی جمع ابرویش را ببرد؛
با بیادبی تمام گفت:
«أنتَ بَقَر.»
- تو گاوی!
حضرت با لبخند دلنشینشان فرمودند:
+من بَقَر نیستم؛باقرم(:
بیشرمیاش تمامی نداشت. گفت:
- مادرت فلانکاره بوده.....
بازهمحضرت باصداییملایمپاسخشدادند:
+اگر این نسبتهایی که به مادرم میدهی،
راست باشد، که خداوند از او بگذرد
و اگر دروغ باشد، خداوند تو را
یه سبب این تهمتهای ناروا بیامرزد!
#همینقدرمهربونودوسداشتنی💚
#باقرالعلوم✨
منبع؟
^ داستان راستان، ج۱، (بااندکی تغییر)