دلم میخواد ازجزئیات صورتت
حرفبزنم از خطِباریک کنار لبت
وقتی میخندی ، از چین روی
پیشونیت وقتی اخم میکنی، از
ابروهای پرپشت و گونه های
سرخت ؛ امان از مژه های بلندو
قوس لبات که زیباییِ محضه ..
دلم میخواد از جزئیات صورتت
حرف بزنم . اونجا که بی وقفه
میخندی و زمان کند میشه .
رنگمویَش پَرکلاغی،چشم و ابرویِ سیاه
میدرخشَد در سیاه های دنیا مثلِ ، ماه !
من چگونه میتوانم بیخیالی طِی کنم؟!
تو فقط آن دلبری های نگاهش را نگاه
‹ ویان ›
کیست در شهر كِ سرگشتهی چشمانت نیست؟
یه چیزی غیر از دریا که بتونه غرق کنه؟!
- چشمات .