هشتگ هامون
چرا اسم کانال ویروس نگاهِ؟!
برای نگاه های خوب🥰
#نگاهی_که_عبادته
دستور العملی برای کنترل چشم
برای نگاههای بد😣
#نگاه_حرام
#کراش
#افکار_جنسی
سلسله مباحث 🤔
#فلسفه_نگاه_حرام
#حدیث
#فرق_حیا_با_خجالت
#فکرحرام
#راههایکنترلنگاه
#عشق_یکطرفه
#آیاچشمپوشیازنامحرمفقطبرایآقایونِ
#ویروس_غیبت
#محبت_نامحرم
#عشق_پاک
#سوال
#محبتهای_مانع_کمال
#بیداری
من بی کس و کارم
مـی دونستـی
تو قیامــت
با محبوب ات
محشور میشی؟👀❤️
داستان های عبرت آموز 🥺
#داستان_های_چشم_چرانی
#داستان_انتخاب
#داستان_یک_نگاه
#داستان_حمام_منجاب
#داستان_مراقبه
#داستان_سکوت_آفتاب
#داستان_ترس_از_فکر_نگاه_به_نامحرم
#برخوردشهیدهادیبارفیقچشمچران
#داستانمدیریتشهوت
#داستان_موقعیت_گناه
#داستان_آیات_نور
عشق در یک نگاه
حجاب استایل
فیلم و صوت هایی که حتماً باید بشنوید 👌🌱
#چرا_پرواز_نمیکنیم
#ما_صاحب_داریم
#حتییکبار
#شهیدهمتبشیم
#مدیریت_غریزه_جنسی (پیشنهادی)
#راههایکنترلنگاه_ویژه (پیشنهادی)
شیخ طرقبه در چاه فاضلاب
نگاههایهیزبامردهاچهمیکنه!!(ویژه آقایون)
مردیکه با کنترل نگاه رفت کربلا
🎥خصوصیات زنان آخرالزمانی در کلام اميرالمومنين امام علی علیه السلام
انیمیشن
انیمیشن برصیصای عابد
میخوای گناهان چشم ات پاک بشه👇
#فضیلت_امیرالمومنین
#خطای_چشم
کانال ویروس غیبت: @virosegheybat
#داستان_انتخاب
🌚🌿از علامه جعفری پرسیدند چه شد که به این کمالات رسیدید؟! ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف کردند و تأکید نمودند که هرچه دارند؛ از کراماتی است که به دنبال یک امتحان الهی نصیبشان شده است.
شارح بزرگ نهج البلاغه گفتند:«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم که در جشن ها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم و ایام سوگواری را هم، سوگواری کنیم، شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س). اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و شربت می خوردیم، آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم
آقایی بود به نام آقا شیخ حیدرعلی اصفهانی که نجف آبادی بود، معدن ذوق بود، او که می آمد «من به الکفایه»قطعاً به وجود می آمد، جلسه دست او قرار می گرفت.
آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (10 الی 21 مرداد) که ما «خرما پزان» می گوییم نجف با 25 و یا 35 درجه خیلی گرم می شد. آن سال در اطراف نجف، باتلاقی درست شده بود و پشه هایی بوجود آمده بود که عرب های بومی را اذیت می کرد، ما ایرانی ها هم که، اصلاً خواب و استراحت نداشتیم. آن سال آنقدر گرما زیاد بود که، اصلاً قابل تحمل نبود. نکته سوم این که حجره من رو به شرق بود. تقریباً هم مخروبه بود. من فروردین را در آن جا به طور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم. اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود، ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود. گرما واقعاً کشنده بود، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که با دست نان را از داخل تنور بر می دارم، در اقل وقت و سریع! با این تعاریف، این جشن افتاده بود به این موقع، در بغداد و بصره و نجف، گرما تلفات هم گرفته بود
(۱)
@virosenegah🦠
ویــ🦠ــروسِنگـ👀ـاه
#داستان_انتخاب 🌚🌿از علامه جعفری پرسیدند چه شد که به این کمالات رسیدید؟! ایشان در جواب خاطره ای از د
#داستان_انتخاب
🌚🌿ما بعد از شب نشستیم، شربت هم درست شد، آقا شیخ حیدرعلی اصفهانی هم آمد. مدیر مدرسه مان، مرحوم آقا! سید اسماعیل اصفهانی هم آن جا بود، به آقا شیخ علی گفت: آقا شب نمی گذره، حرفی داری بگو، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه درآورد. عکس یک دختر بود که، زیرش نوشته بود «اجمل بنات عصرها»زیباترین دختر روزگار،گفت: آقایان! من درباره این عکس از شما سؤالی می کنم. اگر شما را مخیر کنند بین این که با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج کنید (از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد) و هزار سال هم زندگی کنید با کمال خوشرویی و بدون غصه، یا این که جمال حضرت علی (ع) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید، کدام را انتخاب می کنید؟
سؤال خیلی حساب شده بود. از یک طرف، عقد دختر حلال بود و زیارت حضرت علی هم مستحبی ،گفت: آقایان واقعیت را بگویید، جانماز آب نکشید! عجله هم نکنید، درست جواب دهید.
اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود، با لهجه اصفهانی گفت: سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟ معلوم شد نظر آقا چیست. شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده.
(۲)
@virosenegah🦠
ویــ🦠ــروسِنگـ👀ـاه
#داستان_انتخاب 🌚🌿ما بعد از شب نشستیم، شربت هم درست شد، آقا شیخ حیدرعلی اصفهانی هم آمد. مدیر مدرسه م
#داستان_انتخاب
🌚🌿کاغذ را به دومی دادند، نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) این طور فرمودند، مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم؟! آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت: آقا شیخ حیدر، این روایت از امام علی(ع) معروف است که فرموده اند:«یا حار حمدان من یمت یرنی«(ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند)پس ما انشاءاللّه در موقعش، جمال حضرت علی (ع)را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیرخنده، خوب اهل ذوق بودند! واقعاً سؤال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت: آقا شیخ حیدر، گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت: بلی. گفت: واللّه چه عرض کنم! باز هم خنده حضار.
😢نفر پنجم من بودم،این کاغذ را دادند دست من دیدم که نمی توانم نگاه کنم،کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم: من یک لحظه دیدار حضرت علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم.
یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت هم چو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یک بار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است و یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته، در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت: این آقا، خود حضرت علی (ع) است❤️ من سیر او را نگاه کردم؛ آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود.
نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود، خطاب به من گفت: آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، فکر کردم اگر بگم، عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل(مدیر)را، خطاب به آقا شیخ حیدر گفت: آقا! دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی😔💔
این از خاطرات بزرگ زندگی من است.
منبع: جاودان اندیشه، نگرشی نو و کامل به سرگذشت علمی و عملی علامه استاد محمدتقی جعفری تبریزی قدس سره
پایان(۳)
@virosenegah🦠