#به_وقت_عاشقی -اولین ذکر پس از افطار است -به فدایِ لب عطشان حسین♥️ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

وقتی به چیزی که میخوای میرسی پاداش خداست، و وقتی به چیزی که میخوای نمیرسی محافظت خداست🌱🫀ᥐ @vlog_ir

بعد بگو ما حواسمون نبود و غافل شدیم که نغمه یهو فرار کرد فهمیدی چیشد؟ ننه کلثوم با تعجب نگاهم کرد و گفت شما با اون دختر چیکار کردین؟چه بلائی به سرش آوردی خانم بزرگ؟ مگه اون بچه چه آزاری بهت رسونده بود؟ همه این حرفا رو در حالی میگفت که اشک تو چشماش جمع شده بود گفتم بهت که گفتم اون حالش خوبه فقط یک مدت نیست گفت:دروغ نگو.یعنی چی که یه مدت نیست من خودم دیدم که تو امروز صبح چقدر آشفته شدی وقتی خبر بارداری نغمه رو دادم اگر میخوای این حرفایی که بهم زدی به خان بگم باید راستشو بهم بگی منم شروع کردم به تعریف ماجرا ننه کلثوم گریه اش تموم نمیشد گفت: فکر اینکه اون بچه تک و تنها تو اون جنگل گیر افتاده دیوونم میکنه گفتم بخدا به جون بچه هام من حالم از تو بدتره صورت این دختر از جلو چشمم کنار نمیره ولی کاریه که شده الان باید بفکر خودمون باشیم خان بفهمه واویلاست ننه گفت اتفاقا خان باید بفهمه بلکه چند نفر بفرسته دنبالش بگردن گفتم فایده نداره میدونم اون دختر تا الان مرده با اینکار فقط من رسوا میشم این حرفو که گفتم، کلثوم رفت تو فکر گفتم: پاشو ننه.پاشو بریم دیر وقته گفت: تو برو من خودم فردا میام.گفتم نه همین الان بیا من بدون نغمه برم خونه بگم چی؟؟؟ پاشو قربونت برم بعد رفتم کنارش در حالیکه بوسش میکردم دستبند سکه ای که تو دستم بود رو در آوردم و بهش دادم نگاه ناراحتی بهم انداخت و دستبند و بهم برگردوند هر کاری کردم قبول نکرد. گفتم: یعنی میای همین چیزایی که بهت گفتم به خان میگی؟ گفت آره ننه مگه چاره دیگه ایم دارم خیلی خوشحال شدم دستشو گرفتیم و از خونه خارج شدیم. نیمه های شب بود که بالاخره رسیدیم خونه از درشکه که پیاده شدم رفتم وسط حیاط نشستم و شروع کردم به جیغ و شیون کردن و زدن تو سرو صورت خودم خان خان بیا ببین چه خاکی به سرمون شد بیچاره شدیم بی آبرو شدیم رفت.ای خداااا همه اهل خونه دور من جمع شده بودن اختر و دخترها سعی کردن بیان زیر بازوهامو بگیرن بالاخره خان اومد و گفت چیشد جمیله؟ تو که گفتی صبح میای؟ چرا این وقت شب راه افتادی تو روستا؟ میخوای با آبروی من بازی کنی؟ گفتم الهی من بمیرم راحت بشی خان من این دختر ذلیل شده رو بردم پیش کلثوم دوا درمونش کنه سر چرخوندیم، دیدیم فرار کرده بخدا تقصير من نبود من نيتم خير ..بود...... https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff

من حسابم ز همه مردم این شهر جداست ، من امیدم به خــدآ بعد خــدآ هم به خداست.. @vlog_ir

#دعای_عهد من عاشق این دعام خیلی دوسش دارم😍😍 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

در من کوچه‌ ای‌ است که با تو در آن نگشته‌ ام سفری است که با تو هنوز نرفته‌ ام روز ها و شب‌ هایی است که با تو به‌ سر نکرده‌ ام و عاشقانه‌ هایی که با تو هنوز نگفته‌ ام‌..... @vlog_ir

#خانه_داری #ترفند یه عمر اشتباه میکردیم مثل اینکه🙄👌✅️ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

الجمال يجذب الانتباه والطيبة تفوز القلب. «زیبایی، توجه‌ها را جلب می‌کند و اما "شخصیت" دل‌ها را جذب میکند.» @vlog_ir

#آشپزی خودت تو خونه زولبیا درست کن🥰 مواد لازم : شکر ۱ ق چ آب ولرم ½ پیمانه نشاسته گل ½ پیمانه روغن جامد نصف ق غ خمیر مایه فوری ۱ ق چ ماست ۵ ق غ پرچرب آرد قنادی ½ پیمانه مواد شربت بار : زعفران ۲-۳ ق غ گلاب ۲ ق غ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

«یاد آر آن زن، آن زن دیوانه را که خُفت یک شب به روی سینهٔ تو مست عشق و ناز» @vlog_ir

‌ #شیرینی خانومای عزیز؛ حالا که ماه رمضون و عید نوروز یکی شده، شماهم خلاق باشید با خرما، شیرینی های خوشگل درست کنید😋👌🏻 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

گیسوانم موج موج و شانه‌هایت سنگ سنگ موج را آغوشِ سنگ آرام می‌سازد بمان ! @vlog_ir

#حق نام اثر : اختیارات یک مرد ایرانی😁 بفرست براش😂 ‌یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

در این ناتمامی زندگی تنها چیزی که منجی آدمی ا‌ست عشق است @vlog_ir

#سیاست_زنانه دوست خوبم، خانم عزیزم😍 در مورد موضوع کلیپ بالا... به نکات زیر دقت کن: حال خوب تو از انجام کاری که دوست داری.... اون کار رو برای همسرت باارزش میکنه!✅ اگه دوست داری، تو موضوعی همسرت بهت توجه کنه.... حتما خودت برای بارهای اول توجه ایشون رو، به اون موضوعات جلب کن.✅ خیلی از موارد مورد علاقه خانم ها.... برای اقایون جذابیت نداره که بخوان تعریف کنن. باید انتظاراتت رو مستقیم بگی. ✅ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

#ماه_رمضان خدایا مرا در این‌ ماه‌ برای‌ برپاداشتن‌ امرت‌ نیرومند ساز، و شیرینی‌ ذکرت‌ را به‌ من‌‌ بچشان‌ و ادای‌ شکرت‌ را‌ به‌ من‌ الهام‌ فرما، به‌ نگهداری‌ و‌ پرده‌پوشی‌ خودت ای‌ بیناترین‌ بینایان..🤍 دعای‌روزچهارم‌ماه‌رمضان🌱 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

‌-الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى يُجِيبُنِى حِينَ أُنادِيهِ +خدا را سپاس که پاسخم را می‌دهد آنگاه که صدایش می‌زنم..🤍 @vlog_ir

خان با تعجب گفت: فرار کرد؟؟؟یعنی چی فرار کرد؟؟ درست حرف بزن ببینم چی میگی زن گفتم بخدا خودمم نمیدونم انگار از قبل نقشه داشت. صبح صدای جیغ و دادش کل خونه رو گرفته بود میگفت درد دارم رفتم کلثوم رو آوردم بالا سرش کلثوم هم هرچی نگاش کرد نفهمید چشه گفت عصر ببرمش تا دوا درمانش کنه که اینطوری شد خیلی بد بود که زن از خونش فراری بشه میترسیدم به خان نگاه کنم کل صورتش از عصبانیت برافروخته و سرخ شده بود با شناختی که از خان داشتم میدونستم حاضر جونشو بده ولی آبروش زیر سوال نره خان در حالیکه از چشماش خون میبارید چند نفرو فرستاد که برن دنبال نغمه بگردن گفت: باید هر طوری که شده تا صبح نغمه اینجا باشه اگر لازم شد بهش شلیک کنید فقط بیارینش اینجا دست و پاهام داشت میلرزید چه خونی به پا کردم خاک بر سرت جمیله. بعد از رفتن او ناخواستم از جلوی چشمای خان دور بشم تا خشمش دامنمو نگیره از تهمت هایی که به نغمه زدم عذاب وجدان بدی گرفته بودم آبروی خودشو خانوادشو بردم ولی برای نجات خودم چاره ای نداشتم خان رفت تو اتاقش که آماده بشه خودشم بره که کلثوم گفت خان یک لحظه صبر کن میخوام باهات حرف بزنم خان گفت: یک پولی به این پیرزن بدین بره پی زندگیش كلثوم عصا زنان رفت طرف ارباب و گفت من میتونم کمکتون کنم نغمه رو زود تر پیدا کنید خان فوری برگشت طرفش و با تردید پرسید مگه تو میدونی اون کجاست؟ کلثوم :گفت بذارین تنهایی باهاتون صحبت کنم دلم هری ریخت. خیلی اشتباه کردم که این رازو به کلثوم گفتم رفتم طرفش و گفتم کلثوم چی میخوای به خان بگی ما که نمی دونیم اون کجاست.خان الان خیلی عصبانیه بذار برای یک وقت دیگه گفت: نگران نباش من یه چیزایی میدونم که باید به خان بگم اگر بیشتر اصرار میکردم خان بهم شک میکرد برای همین به ناچار گذاشتم کلثوم بره رفتم تو اتاقم در اتاق رو از پشت بستم و چفتشو انداختم دلشوره ام هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد.یکی نیست بگه آخه زن تو مگه دیوونه بودی همچین راز سر به مهری رو گذاشتی کف دست این هزار تا نذر و نیاز کردم که کلثوم دهنشو باز نکنه و چیزی از ماجرای نغمه نگه خیلی گذشته بود و خبری نشد. دیگه خیالم راحت شده خبری نیست. میخواستم از اتاق برم بیرون که صدای خان منو سر جام میخکوب کرد. داد میزد: جمیلهههه ، جمیلهههه بی شرف کجایی حالا دیگه بچه منو میکشی آره؟؟؟ خونتو میریزم بیا بیرون با صدای پاهاش که از پله ها بالا میومد نفسم قطع شد. با لگد به در می کوبید و منو صدا میزد از ترس صدام در نمیومد. فقط اشک میریختم و به بخت بدم لعنت میفرستادم بالاخره بعد از چند دقیقه در شکسته شد.... https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff

خاک من زنده به تاثیر هوای لب توست سازگاری نکند آب و هوای دگرم @vlog_ir

#امام_زمان -آسمان غرق خیال است کجایی آقا؟! -آخرین جمعه سال است کجایی آقا؟!💔 -اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج- یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

در این دنیای بزرگ، جایی هم آخر برای تو هست،راهی هم آخر برای تو هست. درِ زندگانی را که گِل نگرفته اند! :) @vlog_ir

#طب_سنتی ✔️ساده‌ترین روش درمان خلط پشت حلق ‌ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

به پرندگان بگو شاخه هایت را فراموش نکنند. پاییز، آخرین حرف درخت نیست... @vlog_ir

#آخرین_جمعه_سال #امام_زمان آخرین جمعه سال است کجایی آقا ؟ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

حق با جناب صائب تبریزی بود که گفت: ناخوشی ها از دل بی ذوق ماست ذوق اگر باشد، همه دنیا خوش است.🤍🍃 @vlog_ir

#همسرانه #زناشویی با این دو راهکار.... سهم عمده ای از چالش های زندگیت رو حل کن یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

#مشاوره #خانواده #حرف_حساب همه ملاک نیستند، ببین چی درسته؟! . ❌ حتما تا آخر کلیپ رو ببینید یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

#ماه_رمضان خدایا قرار بده‌ در این‌ ماه‌ مرا از‌ آمرزش‌ جویان، وقرار ده‌‌ مرا‌ از بندگان‌ شایسته‌ و فرمانبردارت‌ و ازاولیاء نزدیکت، به‌ رأفتت‌، اى‌ مهربان‌ ترین‌ مهربانان..🤍 دعا‌ی‌روزپنجم‌ماه‌‌مبارک‌رمضان🌱 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

اگه اینقد که هر روز بی‌بهانه ، با آدمها حرف زدیم، با خدا حرف زده بودیم، خیلی جلوتر بودیم🍃💕᭡ @vlog_ir

در شکسته شد و خان با شلاق توی دستش تو چارچوب در ظاهر شد. كلثوم هم کنارش ایستاده بود و گریه میکرد گفت خان تو قسم خوردی کاری با جمیله نداشته باشی من فقط برای اینکه جون نغمه نجات بدیم بهتون گفتم خان بی توجه به حرفهای اون آروم آروم به من نزدیک شد گفت که میخواستی آبروی منو ببری؟آره؟چند قدم عقب رفتم برای خودمم عجیب بود که چرا نمیتونستم کلمه ای حرف بزنم از ترس زبونم بند اومده بود اونقدر که نمیتونستم بهش التماس کنم منو ببخش اونقدر عقب عقب رفتم تا به دیوار خوردم خان تو یک چشم بهم زدن خودشو بهم رسوند موهامو کشید و منو رو زمین انداخت و شروع کرد به کتک زدنم کلثوم اومد جلوشو بگیره خان از بازوش گرفت کشون کشون از اتاق انداختتش بیرون بعد گفت کسی پا تو این اتاق بذاره خونش حلاله در اتاق رو محکم بهم کوبید و دوباره اومد سراغم داشتم سعی میکردم که از جام بلند بشم که با لگد کوبید تو شکمم اینقدر کتکم زد که داشتم از حال میرفتم هیچوقت به اون شکل کتک نخورده بودم حتی وقتیکه مادرش زنده بود و تشویقش میکرد مطمئن بودم زیر دستش جون سالم به در نمیبرم داشتم اشهدمو میخوندم که در با شدت باز شد و عماد و دخترا اومدن داخل عماد اومد طرف خان و هلش داد طرف دیوار گفت هیچ معلوم هست داری چیکار میکنی؟؟ چخبرته سر پیری اینطور معرکه گرفتی؟ خان گفت: برو گمشو عماد این زن آبرو برای من نذاشته؟ پدر منو در آورده گمشین بیرون عماد گفت: این هوس بازیهای توئه که برامون آبرو نذاشته نه کارای مامان با این حرف خان کشیده محکمی به گوشش زد بعد رو به عماد :گفت خیلی ناراحتی گورتو از این خونه گم کن و برو پسرهی یاغی عماد گفت: آره میرم معلومه که میرم دیگه یک دقیقه تو خونه پیرمرد هوس بازی نمیمونم که به خاطر یک گدا زاده اینطور زنشوبه باد کتک میگیره نگین و زمرد داشتن کمک میکردن از جام بلند بشم بریده بریده گفتم....... نذارین بره زمرد برو دنبالش زمرد گفت تو غصه اونو نخور مامان به فکر خودت باش داشتم به زمرد گوش میدادم نفهمیدم چیشد که از حال رفتم...... https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff