eitaa logo
عاشقانه ای برای زندگی
22هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
12.3هزار ویدیو
2 فایل
عاشقانه ای برای زندگی‌....... تو این‌کانال حرف های دم گوشی بانوان زده میشه آقایون لف بدن مجبور به ریمو نشم **یاد بگیریم شاد زندگی کنیم** ❤️❤️ 🦄🌱 از آشنایی هاتون برام بگین @M_dkhsh https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون بی تو گذشت؛بگذرد بی دگران...🍂 ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی...🖤 تو بمان با دگران وای به حال دگران!!!❤️‍🩹 انفرادی شده سلول ب سلول تنم...!💔🥀 خود من در خود من در خود من زندانیست🔗 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم @vlog_ir
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیانت در و فضای مجازی چجوری رخ میده؟ درگفتگو با اقای برمایی یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه صحنی داری، حرم انگاری برام مثل خونمه..🤍 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
-اُقسم باالله قَسَما حَقا اِنّ بعد الغَم فَتحا عجبا.. +بخدا قسم! که همیشه بعد از غم، گشایشی شگفت آور خواهد بود..🌱 @vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشه‌ای دیگر جعبه‌های #گلوله؛ نمی‌دانستم اینهمه ساز و برگ #جنگی
دیگر نمی‌خواستم دنبال سعد شوم که روی شانه سالمم تقلاّ می‌کردم بلکه بتوانم بنشینم و مقابل چشم همه با گریه به پای سعد افتادم :«فقط بذار امشب اینجا بمونیم، من می‌ترسم بیام بیرون!» طوری معصومانه تمنا می‌کردم که قدم رفته به سمت در را پس کشید و با دست و پایی که گم کرده بود، خودش را بالای سرم رساند. کنارم نشست و اشک چشمم قفل قلدری‌اش را شکسته بود که دست زیر سر و گردنم گرفت و کمکم کرد تا دوباره در بستر بخوابم و نجوا کرد :«هرچی تو بخوای!» انگار می‌خواست در برابر قلب مرد غریبه‌ای که نگرانم بود، تصاحب را به رخش بکشد که صدایش را بلندتر کرد تا همه بشنوند :«هیچکس به اندازه من نگرانت نیست! خودم مراقبتم عزیزم!» می‌فهمیدم دلواپسی‌های اهل این خانه به‌خصوص مصطفی عصبی‌اش کرده و من هم می‌خواستم ثابت کنم تنها من سعد است که رو به همه از حمایت کردم :«ما فقط اومده بودیم سفر تا سعد رو به من نشون بده، نمی‌دونستیم اینجا چه خبره!» صدایم از شدت گریه شکسته شنیده می‌شد، مصطفی فهمیده بود به بهای عشقم خودزنی می‌کنم که نگاهش را به زمین کوبید و من با همین صدای شکسته می‌خواستم جان‌مان را نجات دهم که مظلومانه قسم خوردم :«بخدا فردا برمی‌گردیم !» اشک‌هایم جگر سعد را آتش زده و حرف‌هایم بهانه دستش داده بود تا از مخصمه مصطفی فرار کند که با سرانگشتش را پاک کرد و رو به من به همه طعنه زد :«فقط بخاطر تو می‌مونم عزیزم!» سمیه از درماندگی‌ام به گریه افتاده و شوهرش خیالش راحت شده بود میهمانش خانه را ترک نمی‌کند که دوباره به پشتی تکیه زد، ولی مصطفی رگ دیوانگی را در نگاه سعد دیده بود که بی‌هیچ حرفی در خانه را از داخل قفل کرد، به سمت سعد چرخید و با خشمی که می-خواست زیر پرده‌ای از صبر پنهان کند، حکم کرد :«امشب رو اینجا بمونید، فردا خودم می‌برم‌تون که با پرواز برگردید تهران، چون مرز دیگه امن نیست.» حرارت لحنش به حدی بود که صورت سعد از عصبانیت گُر گرفت و نمی‌خواست بازی بُرده را دوباره ببازد که با سکوت سنگینش تسلیم شد. با نگاهم التماسش می‌کردم دیگر حرفی نزند و انگار این اشک‌ها دل سنگش را نرم کرده و دیگر قید این قائله را زده بود که با چشمانش به رویم خندید و خیالم را راحت کرد :«دیگه همه چی تموم شد نازنین! از هیچی نترس! برمی‌گردیم سر خونه زندگی‌مون!» باورم نمی‌شد از زبان تند و تیزش چه می‌شنوم که میان گریه کودکانه خندیدم و او می‌خواست اینهمه دلهره را جبران کند که با مهربانی صورتم را نوازش کرد و مثل گذشته نازم را کشید :«خیلی اذیتت کردم عزیزدلم! اما دیگه نمی‌ذارم از هیچی بترسی، برمی‌گردیم تهران!» از اینکه در برابر چشم همه برایم خاصه¬خرجی می‌کرد خجالت می‌کشیدم و او انگار دوباره عشقش را پیدا کرده بود که از چشمان خیسم دل نمی‌کَند و نگاهم می‌کرد. دیگر ماجرا ختم به خیر شده و نفس میزبانان هم بالا آمده بود که برایمان شام آوردند و ما را در اتاق تنها گذاشتند تا استراحت کنیم. از حجم مسکّن‌هایی که در سِرُم ریخته بودند، چشمانم به سمت خواب خمیازه می‌کشید و هنوز خوابم نبرده بود که با کابوس ، پلکم پاره می‌شد و شانه‌ام از شدت درد غش می‌رفت. سعد هم ظاهراً از ترس اهل خانه خوابش نمی¬برد، کنارم به دیوار تکیه زده و من دیگر می‌ترسیدم چشمانم را ببندم که دوباره به گریه افتادم :«سعد من می‌ترسم! تا چشمامو می‌بندم فکر می‌کنم یکی می‌خواد سرم رو ببره!» همانطور که سرش به دیوار بود، به سمتم صورت چرخاند و همچنان در خیال خودش بود که تنها نگاهم کرد و من دوباره ناله زدم :«چرا امشب تموم نمیشه؟» تازه شنید چه می‌گویم که به سمتم خم شد، دستم را بین انگشتانش گرفت و با نرمی لحنش برایم لالایی خواند :«آروم بخواب عزیزم، من اینجا مراقبتم!» چشمانم در آغوش نگاه گرمش جا خوش کرد، دوباره پلکم خمار خواب شد و همچنان آهنگ صدایش را می‌شنیدم :«من تا صبح بالا سرت میشینم، تو بخواب نازنینم!» و از همین ترنم لطیفش خوابم برد تا هنگام که صدایم زد. هوا هنوز تاریک و روشن بود، مصطفی ماشین را در حیاط روشن کرده، سعد آماده رفتن شده و تنها منتظر من بود. از خیال اینکه این مسیر به خانه‌مان در تهران ختم می‌شود، درد و ترس فراموشم شده و برای فرار از جهنم حتی تحمل ثانیه‌ها برایم سخت شده بود. سمیه محکم در آغوشم کشید و زیر گوشم خواند، شوهرش ما را از زیر رد کرد و نگاه مصطفی هنوز روی صورت سعد سنگینی می‌کرد که ترجیح داد صندلی عقب ماشین پیش من بنشیند... https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
من هیچم و تو در تمامِ هیچِ من همه‌ای... @vlog_ir
11.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 بدترین ویژگی، سخت‌ترین نفرین خدا 🔻 در سوره فتح می‌فرماید: الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ این‌ها به خدا سوءظن دارند. ممکنه به نظر ما خیلی ساده به نظر برسه خب خدایا اطمینان ندارند به تو. ⚡️ می‌فرماید این‌ها به من سوءظن دارند الهی همه آن سوءظن‌ها روی سرشان فرود بیاید. عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ و غضب خدا بر آنها باد وَ لَعَنَهُمْ و خدا لعنتشون کند وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً  🔴 اگر یک بچه مومن بچه مذهبی سوءظن به خدا داشته باشد خدا به او هم لابد همین را می‌گوید. می‌فرماید آخر تو دیگر چرا سوءظن داری مگر تو ایمان نداری؟ خداوند ناراحت می‌شود غضب می‌کند این رو کوتاه نیایید حسن ظن به خدا داشته باشیم. یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
توصیه به خانمهایی که وسط مهمونی کفش پاشنه بلند و درمیارن 👌 "بدلیل خستگی کفش ها را در نیاورید " ⬅️ممکن است بی رحمانه به نظر برسد، اما لحظه ای که کفش را در آورده تا چند دقیقه استراحت کنید ، درد بدتر خواهد شد . به محض اینکه کفش هارو دربیاورید ، التهاب بدتر و لحظه به لحظه بیشتر می شود ، وقتی کفش را بپوشید ، درد بدتر می شود. ✅ در کل بهتر است زمانی که به واسطه ی پوشیدن کفش پاشنه بلند احساس درد کردید کفش را عوض کنید.🩰 @vlog_ir
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سونامی مجرد ها و تجرد قطعی در راه است. ترس از ازدواج و سختی ها و شرایطی که خودمون فراهم کردیم باعث شده خیلیا به سمت متاهل شدن نرن /. یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
پنج نکته برای مراقبت از دست ها🙌 ⬅️روزانه ۳ الی ۴ بار مرطوب کننده دست استفاده کنید ⬅️از خوراکی هایی که داری ویتامین B و کلسیم هستند استفاده کنید ⬅️از ناخن های خود مراقبت کنید ناخن شما ابزار نیست ⬅️هنگام استفاده از لوسیون ها و مرطوب کننده های دست ، دست خود را ماساژ دهید ⬅️برای دستهای خود از ضد آفتاب استفاده کنید @vlog_ir