20.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خانوم_خونه
پدرت یا شوهرت یا برادرت قدر کارای که تو خونه میکنی رو میدونه
تا حالا ازتون تشکر کردن؟؟؟
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
کرهبادام زمینیچیا داره:
گرچه کالریشزیادهاما بهترین گزینهاست
واسه صبحانه یا اسموتیهات چونکه
"پروتئینو چربی سالمیکه داره موجبِ"
کاهشوزن میشه. البته یادت باشه از 2
قاشقبیشتر در طی روز نخوری اصلاً🥜
@vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد :«ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راههای
احساس میکردم از دهانش آتش میپاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را میدیدم که با دستی پر از #خون سینهاش را گرفته بود و از درد روی زمین پا میکشید.
سوزش زخم شانه، مصیبت خونی که روی صندلی مانده و همسری که حتی از حضورش #وحشت کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود و این تازه اول مکافاتم بود که سعد بیرحمانه برایم خط و نشان کشید :«من از هر چی بترسم، نابودش میکنم!»
از آینه چشمانش را میدیدم و این چشمها دیگر بوی خون میداد و زبانش هنوز در خون میچرخید :«ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، #نابودش کردم! پس کاری نکن ازت بترسم!» با چشمهایش به نگاهم شلاق میزد و میخواست ضرب شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید :«به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت میکنم نازنین!»
هنوز باورم نمیشد #عشقم قاتل شده باشد و او به قتل خودم تهدیدم میکرد که باور کردم در این مسیر اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید.
سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود که صورتم هرلحظه سفیدتر میشد و او حالم را از آینه میدید که دوباره بیقرارم شد :«نازنین چرا نمیفهمی بهخاطر تو این کارو کردم؟! پامون میرسید #دمشق، ما رو تحویل میداد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار میکردن!»
نیروهای امنیتی #سوریه هرچقدر خشن بودند، این زخم از پنجه همپیالههای خودش به شانهام مانده بود، یکی از همانها میخواست سرم را از تنم جدا کند و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد که دیگر #عاشقانههایش باورم نمیشد و او از اشکهایم #پشیمانیام را حس میکرد که برایم شمشیر را از رو کشید :«با این جنازهای که رو دستمون مونده دیگه هیچکدوم حق انتخاب نداریم! این راهی رو که شروع کردیم باید تا تهش بریم!»
دیگر از چهرهاش، از چشمانش و حتی از شنیدن صدایش میترسیدم که با صورتم به پنجره پناه بردم و باران اشک از چشمانم روی شیشه میچکید. در این ماشین هنوز عطر مردی میآمد که بیدریغ به ما #محبت کرد و خونش هنوز مقابل چشمانم مانده بود که از هر دو چشمم به جای اشک خون میبارید.
در این کشور غریب تنها سعد آشنایم بود و او هم دیگر #قاتل جانم شده بود که دلم میخواست همینجا بمیرم. پشت شیشه اشک، چشمم به جاده بود و نمیدانستم مرا به کجا میکشد که ماشین را متوقف کرد و دوباره نیش صدایش گوشم را گزید :«پیاده شو!»
از سکوتم سرش را چرخاند و دید دیگر از نازنین جنازهای روی صندلی مانده که نگاهش را پردهای از اشک گرفت و بیهیچ حرفی پیاده شد. در را برایم باز کرد و من مثل کودکی که گم شده باشد، حتی لبهایم از #ترس میلرزید و گریه نفسم را برده بود که دل سنگش برایم سوخت.
موهایم نامرتب از زیر شال سفیدی که دیشب سمیه به سرم پیچیده بود، بیرون زده و صورتم همه از #درد و گریه در هم رفته بود که با هر دو دستش موهایم را زیر شال مرتب کرد و نه تنها دلش که از دیدن این حالم کلماتش هم میلرزید :«اگه میدونستم اینجوری میشه، هیچوقت تو رو نمیکشوندم اینجا، اما دیگه راه برگشت نداریم!»
سپس با نگاهش ادامه مسیر را نشانم داد و گفت :«داریم نزدیک #دمشق میشیم، باید از اینجا به بعد رو با تاکسی بریم. میترسم این ماشین گیرمون بندازه.» دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال خط خون مصطفی بود که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند.
سعد میترسید فرار کنم که دستم را رها نمیکرد، با دست دیگرش مقابل ماشینها را میگرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست.
دستم در دست سعد مانده و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، مسیر #زینبیه دمشق نشان داده شده و همین اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست. سعد از گریههایم کلافه شده بود و نمیدانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش #مادرم را تمنا میکرد.
همیشه از زینبیه دمشق میگفت و نذری که در حرم #حضرت_زینب (سلاماللهعلیها) کرده و اجابت شده بود تا نام مرا زینب و نام برادرم را ابوالفضل بگذارد؛ ابوالفضل پای #نذر مادر ماند و من تمام این #اعتقادات را دشمن آزادی میدیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم.
سالها بود #خدا و دین و مذهب را به بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر #مبارزه برای همین آزادی، در چاه بیانتهایی گرفتار شده بودم که دیگر #امید رهایی نبود...
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
🔣غذای مورد علاقه اعضای بدن🔣
⬅️کلیه⬅️گل کلم
⬅️مغز ⬅️ماهی
⬅️قلب⬅️روغن زیتون
⬅️معده⬅️ زنجبیل
@vlog_ir
13.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آشپزی
یه آش رشته لعاب دار خیلی خیلی خوشمزه میخوای ؟اگر طبق فیلم درست کنی عاشقش میشی
چی لازم داری:
نخود نصف پیمانه
لوبیا نصف پیمانه
عدس ۱پیمانه
پیاز ۲ عدد بزرگ
آب قلم به دلخواه
جو یا گندم به دلخواه نصف کمتر پیمانه
سبزی آش و برگ سیر ۲۵۰ گرم
سیر رنده شده ۱۰ عدد
نعناع خشک ۱قاشق غذاخوری
رشته آش ۱۰۰ گرم
ادویه ها:
فلفل سیاه و زردچوبه نمک
نکته:
اگر دوست داشتید حسابی لعاب دار بشه ۱قاشق غذاخوری آرد گندم و با نصف لیوان آب سرد ترکیب کنیدو آخر پخت اضافه کنید
پخت رشته بستگی به مدلش داره زمانش متفاوت
بعد از خاموش کردن آش غلیظترم میشه حتما بزارید نیم ساعت با در بسته بمونه و بعد نوش جان کنید .
یاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
کلید یک ازدواج موفق : شستن ظرف ها !
خرید طلا شاید در کوتاه مدت شریک زندگی شما را خوشحال کند ولی مطالعات نشان میدهد که راز یک ازدواج موفق در شستن ظرف ها است
شستن ظروف یکی از عوامل بحث بین زوج هاست مردهایی که در کارهای منزل به همسرانشان کمک میکنند هم زندگی شادتر و طولانی تری دارند و هم رابطه احساسی قوی تری برقرار میکنند
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔣غذای مورد علاقه اعضای بدن🔣
⬅️کلیه⬅️گل کلم
⬅️مغز ⬅️ماهی
⬅️قلب⬅️روغن زیتون
⬅️معده⬅️ زنجبیل
@vlog_ir
13.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آشپزی
یه آش رشته لعاب دار خیلی خیلی خوشمزه میخوای ؟اگر طبق فیلم درست کنی عاشقش میشی
چی لازم داری:
نخود نصف پیمانه
لوبیا نصف پیمانه
عدس ۱پیمانه
پیاز ۲ عدد بزرگ
آب قلم به دلخواه
جو یا گندم به دلخواه نصف کمتر پیمانه
سبزی آش و برگ سیر ۲۵۰ گرم
سیر رنده شده ۱۰ عدد
نعناع خشک ۱قاشق غذاخوری
رشته آش ۱۰۰ گرم
ادویه ها:
فلفل سیاه و زردچوبه نمک
نکته:
اگر دوست داشتید حسابی لعاب دار بشه ۱قاشق غذاخوری آرد گندم و با نصف لیوان آب سرد ترکیب کنیدو آخر پخت اضافه کنید
پخت رشته بستگی به مدلش داره زمانش متفاوت
بعد از خاموش کردن آش غلیظترم میشه حتما بزارید نیم ساعت با در بسته بمونه و بعد نوش جان کنید .
یاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
یه چیزی خوندم خوندم خیلی شبیه من بود؛ میگفت:
درست در همان لحظه که فکر میکردم کمرم زیر
بار این درد ها خم میشود، اما نشد و کَکَم هم نگزید!
«فهمیدم که چقدر بذرِ سبزِ صبر و امید در قلبِ من ریشه دوانده و خودم از آن غافل بودم.»🤍🍃
@vlog_ir
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ازدواج
❌ قبل ازدواج چیکار کنیم ؟!
.
قدیمها مثال معروفی وِردِ زبانها بود
که این روزها کمتر شنیده میشود. 🥲
آن مثل چیزی نزدیک به این مضمون بود
«پیش از ازدواج باید چشمهایت را خوب باز کنی اما پس از ازدواج لازم است گاهی چشمهایت را ببندی.»😍
.
.
نظر شما چیه ؟
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
👍برایآبکردنشکم از زیره غافلنشویدکه
در بینادویههای لاغر کننده زیره
یکیاز موثرترینمواد لاغر کنندهاست به
"این صورت مصرف کنید" پودر زیره را
با ماست، و رویغذایخود بریزید👌
@vlog_ir