eitaa logo
عاشقانه ای برای زندگی
22هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
12.3هزار ویدیو
2 فایل
عاشقانه ای برای زندگی‌....... تو این‌کانال حرف های دم گوشی بانوان زده میشه آقایون لف بدن مجبور به ریمو نشم **یاد بگیریم شاد زندگی کنیم** ❤️❤️ 🦄🌱 از آشنایی هاتون برام بگین @M_dkhsh https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
مشاهده در ایتا
دانلود
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
‌ #سرگذشت_زندگی_اعضا #قلب_شکسته یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـ
قسمت یازدهم از خدا خواستم با اومدن بچم خوب بشه. اما نشد نشد نشد داغون شدم افسردگی بعد زایمان گرفتم خیلی شدید.همیشه گریه میکردم همیشه حالم خراب بود.هومن(پسرم) ۲ ماهش بود اون روز مواد زده بود و حالش خوب نبود اومد خونه دعوای شدیدی راه انداخت همینجور که هومن رو شیر میدادم با مشت زد توی سرم که از حال رفتم ...بچم گریه میکرد و من نمیتونستم بلند شم و بغلش کنم بی صدا فقط اشک میریختم از چشمام فقط اشک میومد بدون اینک تکون بخورم بدون اینک صدایی از گلوی لعنتیم بیاد بیرون.مادرش اومده بود سر به هومن بزنه که دید تموم عسلی هام خورد شده و وسط سالن ریخته گفت: اینجا چه خبره اومد دید من پخش زمینم شروع کرد دو دستی بزنه تو سرش و گریه زاری که دختر مردم رو کشتی اون داد میزد و من همینجور خیره بودم به دیوار و اشک میریختم بی صدا... نمیدونم این همه اشک کجا بود چقد داغ بود صورتم میسوخت از اشکهام. یکم که گذشت بدون هیچ احساسی بدون هیچ اشکی که باقی مونده باشه از جام بلند شدم خیلی سرد بلند شدم و ساک خودمو هومن رو بستمو بدون توجه به هیچکدومشون از خونه زدم بیرون تاکسی گرفتم و رفتم خونه بابا اونجا همش سین جیمم میکردن که امیر کجاس چرا بدون اون اومدی.منم هی حرف زدم و تونستم قانعشون کنم که اتفاقی نیفتاده و چون حالم خوب نبوده امیر خواسته چند روزی بیام خونشون تا حالم بهتر بشه. یک هفته گذشت و همشون واقعا شک کردن که اتفاقی افتاده چون هیچ وقت سابقه نداشت به این مدت از امیر دور باشم...بابا اومد پیشم گفت مارال چی شده؟؟ بابا اتفاقی افتاده برات چرا چشات غم دارن؟؟.. _نه بابا چیزی نشده فقط یکم هومن اذیت میکنه شبا دیر میخوابه بدنم ضعیف شده.. _بابا جون هروقت صلاح دونستی من آماده ام برای شنیدن حرفات. _چشم بابا ممنونم بخاطر بودنت خوشحالم که هستی و دارمت.چند روز دیگه ام گذشت تا اینکه امیر زنگ زد و معذرت خواهی کرد و ازم خواست که برگردم خیلی حرف زدیم منم کوتاه اومدم واقعا از جدایی از نبودش فراری بودم دلم میخواست تو خونه خودم باشم دوست داشتم بچم کنار پدرش باشه. نمیخواستم بین پدر و پسر فاصله بندازم... https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای گل فاطمه! یابن الحسن! آقاجانم! بشنو داد همۀ را بشنو صدای همه ی را کربلایی؟ نجفی؟ سامره ای؟ یا مشهد؟ هر کجا هستی خالی کن جای همۀ را زائران حرم جد تو را می بخشند امشب آقا بده پس کرب و بلای همه ی را یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸از این رابطه بشدت دوری کنید! 👤مهمان: حجت الاسلام شهاب مرادی (کارشناس محبوب جوانان) یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد گفتند عاشقِ که شدی؟! گریه‌ام گرفت میخواستم بخندم و حاشا کنم، نشد... :) @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قربونت برم امام رضا... یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
بی تو از هم، همچو اوراقِ خزان پاشیده‌ام ای بهارِ زندگی، این نسخه را شیرازه کن..! @vlog_ir
چه قشنگ میگه: تَبَارَک الذَّی اِن شَآءَ جَعَلَ لَکَ خَیرا.. +پر برکت است خدایی که اگر مصلحت بداند بهتر از این برای تو قرار می‌دهد🤍 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
-سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا +سنّت الهی بر این بوده 'که حق بر باطل غالب شود' و ابدا در سنّت خدا تغییری نخواهی یافت..🌱 @vlog_ir
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
‌ #سرگذشت_زندگی_اعضا #قلب_شکسته یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـ
قسمت دوازدهم گذشت تا باز ناخواسته باردار شدم این بار امیر بد شده بود عملش بالا بود ...دیگه نمیدونستم چیکار کنم حضور یک بچه ی دیگه و بدتر شدن امیر داشت داغونم میکرد ...دخترم که بدنیا اومد چون بچه ام مریض بود یه مدتی تو بیمارستان بستری شد منم باید کنار بچم میموندم اما امیر اصلا بهم سر نمیزد همش تو بیمارستان گریه میکردم بخاطر زندگی که داشتم و هرکس دلیل اشکامو می‌پرسید به همه میگفتم برای بچه ام ناراحتم...برا بچه ناراحت بودم شدید حالم خراب بود اما گریه هام همش بخاطر زندگیمو روزگارم بود بعد داشتم دیونه میشدم دوری از هومن سراغ نگرفتن امیر از من مریضی دخترم .عفونت کردن بخیه هام بخاطر اینکه خونه نبودم که بخودم برسم و بعد از بدنیا اومدن دخترم همش توو بیمارستان بودم اوضاع روحیم داغون بود .واقعا نیاز داشتم کسی باشه منو بفهمه منو درک کنه منو آرومم کنه...اما نبود اما نداشتم که آروم شم تا خودمو خالی کنم... یک روز از روز ها که دعوامون بالا گرفت امیر داشت منو خفه میکرد دستاشو دور گردنم حلقه کرد و از جا بلندم کرد. هیچی نگفتم گریه نکردم نذاشتم بَدنم تلاشی کنه برای نجات برای خلاصی از دستش.گفتم:خدا من مرگ میخوام خدا من دیگه نمیتونم طاقت بیارم.فقط نگاه کردم به چشماش؛اون عصبی تر و عصبی تر می‌فشرد داد میزد لعنتی حرف بزن ...لعنتی خواهش کن برای خلاص کردنت اما من هیچ عکس العملی نشون ندادم.تا صدای در خونه اومد منو رها کرد مادرم بود.وقتی اومد توو خونه منو با اون حال دید شوکه از امیر پرسید چی شده چرا مارال اینجور شده؟ https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه دنیا مات و منتظر اشاره اوهستند یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir