eitaa logo
عاشقانه ای برای زندگی
19.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
15.1هزار ویدیو
3 فایل
عاشقانه ای برای زندگی‌....... تو این‌کانال حرف های دم گوشی بانوان زده میشه آقایون لف بدن مجبور به ریمو نشم **یاد بگیریم شاد زندگی کنیم** ❤️❤️ 🦄🌱 از آشنایی هاتون برام بگین @M_dkhsh https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام عزیز دلم این داستان رو براتون مینویسم اگه خوشتون اومد بزارید کانالتون که برای خانومای دیگه درس عبرت بشه این سرگذشت زندگی خودم هست من ۲۹ سالمه که یک ساله ازدواج کردم از همون اوایل با دوست صمیمی خیلی راحت بودم دوستم چه سالی میشد که از شوهرش جدا شده بود و یه دختر ۵ ساله داشت دوستم هر وقت می اومد خونمون شب نگهش می داشتم می موند لباس های خودم میپوشید و جلوی شوهرم راحت بود من مشکلی نداشتم بعد یه مدت کار شوهرم زیاد شد مجبور بودم شبا هم کار کنه که دوستم به اصرار زیاد دختر شومی فرستاد پیشم تنها نمونم میگفت من به تنهایی عادت دارم اما تو نه و من چقدر ازش ممنون بودم یه شب شب که شوهرم نیومده بود خوابم نمیبرد نشستم لباستو کردن و دختر دوستم نشست کنارم با لباسهای شوهرم که رسیدم یهو دختر دوستم گفت خاله عمو یه بار اومد خونمون کولرمون رو درست کنه همین لباس تنش بود گفتم کدوم عمو خاله گفت عمو اسم شوهرم کولرمون خراب بود اومد درست کنه برامون که دیگه من اومدم پیش تو تنها نباشی دنیا رو سرم آوار بود که چی میگه این بسته یک لحظه تصمیم گرفتم برم خونه دوستم ما باهم صمیمی بودیم هم من کلید خونشو داشتم هم دوستم کلید خونه منو رفتم در خونشو با بی صداترین حالت ممکن کلید انداختم و رفتم داخل دیدم که همسرم با بهترین دوستم نشستن سر سفره همونجا بود که داد و هوار راه انداختم بعدها فهمیدم دوستم عقد موقت همسرم بود و دخترش رو قبل رسیدن شوهرم می فرستاده پیش من که یه بار اسنپ بیشتر میاد و دخترش شوهرم منو میبینه و میگه اومدم کولر درست کنم و برم ولی فکرشو نمیکرد ممکنه یک بچه ۵ساله رازشو بده تو رو خدا با هیچ کس صمیمی نشید زیاد و پای دوستاتون رو تو خونه هاتون باز نکنید به هیچکس زیاد اعتماد نکنید چون مثل من زندگیتون از هم میپاشه. https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff کپی از نوشته مخاطبین این کانال است.
3.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫سرگذشت طلاق ... پارت ۱ 🚫 . طلاق در هر مقطعی از زندگی که اتفاق بیفتد🥲 هرچقدر هم تصمیم درستی باشد قطعا با چالش‌های مختلفی همراه است که از فردی به فرد دیگر متفاوت است🤔 اما برای افرادی که در سنین پایین طلاق و جدایی را تجربه می‌کنند این فرآیند متفاوت است . با ما همراه باشید تا سرگذشت یکی از عزیزان رو که در سن پایین تجربه طلاق داشتن بشنوید .... . (منتظر پارت های بعدی باشید ) یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
2.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫سرگذشت طلاق ... پارت ۳🚫 . طلاق در هر مقطعی از زندگی که اتفاق بیفتد🥲 هرچقدر هم تصمیم درستی باشد قطعا با چالش‌های مختلفی همراه است که از فردی به فرد دیگر متفاوت است🤔 اما برای افرادی که در سنین پایین طلاق و جدایی را تجربه می‌کنند این فرآیند متفاوت است . با ما همراه باشید تا سرگذشت یکی از عزیزان رو که در سن پایین تجربه طلاق داشتن بشنوید .... . (منتظر پارت های بعدی باشید ) یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫سرگذشت طلاق ... پارت ۴ 🚫 . مشاوره های قبل ازدواج به درد میخورهههه؟ شما تجربه استفاده از مشاور داشتین؟ . . مشاوره قبل از ازدواج، به زوج ها کمک می کند رابطه ای قوی و سالم ایجاد کنند و آماده تشکیل یک زندگی مشترک شوند. واقعیت این است که ازدواج مثل پارو زدن در یک رودخانه پرتلاطم است و هر دو نفر باید آمادگی ورود به این چالش را داشته باشند😍 . با ما همراه باشید تا سرگذشت یکی از مراجعه هامون رو که در سن پایین تجربه طلاق داشتن بشنوید .... . (منتظر پارت های بعدی باشید ) ‌ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫سرگذشت طلاق ... پارت ۴ 🚫 . مشاوره های قبل ازدواج به درد میخورهههه؟ شما تجربه استفاده از مشاور داشتین؟ . . مشاوره قبل از ازدواج، به زوج ها کمک می کند رابطه ای قوی و سالم ایجاد کنند و آماده تشکیل یک زندگی مشترک شوند. واقعیت این است که ازدواج مثل پارو زدن در یک رودخانه پرتلاطم است و هر دو نفر باید آمادگی ورود به این چالش را داشته باشند😍 . با ما همراه باشید تا سرگذشت یکی از مراجعه هامون رو که در سن پایین تجربه طلاق داشتن بشنوید .... . (منتظر پارت های بعدی باشید ) ‌ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫سرگذشت طلاق ... پارت ۴ 🚫 . مشاوره های قبل ازدواج به درد میخورهههه؟ شما تجربه استفاده از مشاور داشتین؟ . . مشاوره قبل از ازدواج، به زوج ها کمک می کند رابطه ای قوی و سالم ایجاد کنند و آماده تشکیل یک زندگی مشترک شوند. واقعیت این است که ازدواج مثل پارو زدن در یک رودخانه پرتلاطم است و هر دو نفر باید آمادگی ورود به این چالش را داشته باشند😍 . با ما همراه باشید تا سرگذشت یکی از مراجعه هامون رو که در سن پایین تجربه طلاق داشتن بشنوید .... . (منتظر پارت های بعدی باشید ) ‌ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
4.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫سرگذشت طلاق ... پارت ۵ 🚫 . مشاوره قبل از ازدواج بر کیفیت زندگی مشترک تاثیر گذار است!💓 . . بزرگترین اشتباهی که زنان و مردان جوان در زمان آشنایی و ازدواج خود به آن دچار می شوند این است که به دلایل رایج و البته کاملا بی ربط، از مراجعه به مشاوره ازدواج پرهیز می کنند. . 🚫به طور مثال افرادی که فامیل هستند یا مدت هاست که فرد مورد نظر خود را می شناسند، با این جمله که “من طرف مقابلم را می شناسم” از مراجعه نزد مشاوره ازدواج صرف نظر می کنند. . با ما همراه باشید تا سرگذشت یکی از مراجعه هامون رو که در سن پایین تجربه طلاق داشتن بشنوید .... . (منتظر پارت های بعدی باشید ) ‌ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
879.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫سرگذشت طلاق ... پارت 6 🚫 . اول اینکه باید هر چه زودتر پای خانواده وسط کشیده بشود😍 حتی اگر خانواده را در این قضیه صاحب رأی ندانیم، چون نفس حضور خانواده روابط را هم کنترل و هم زمان دار می‌کند و هم از عمیق شدن احساسات قبل از بررسی‌های عاقلانه جلوگیری می‌کند. ☺️ لذا از بدو آشنایی در محل کار، تحصیل، فضای مجازی و یا حتی معرفی توسط یک دوست، خانواده باید از همان ابتدا در جریان قرار بگیرند. . (منتظر پارت های بعدی باشید ) یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
‌ #سرگذشت دل بیقرارم۱ ‌‌‌#ادامه_دارد https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b
دل بیقرارم۲ درسم خوب بود ولی به ۱۲ سالگی که رسیدم،دیدم نمیشه دست روی دست گذاشت..برای همین شروع کردم به کار کردن.. شاگرد یه سوپرمارکت شدم و خیلی زود چم و خم کار‌اومد دستم.. با حقوق روزی دوهزارتومن،خرج خونه رو میدادم.. سخت میگذشت ولی حس اینکه من مرد خونه ام باعث میشد احساس مسئولیت کنم و بیشتر از قبل تلاش کنم… در کنارش درسمم میخوندم ولی نه مثل قبل.. روزگار برامون خوب نخواسته بود و من فقط یه سوال بی جواب داشتم که «چرا؟!» کوچیکترین عضو خونواده بودم که میخواستم برای همه بزرگتری کنم.. اینقدر سرکارهای مختلف و کارگری و … رفتم که دیگه کار برام آسون شده بود! بعد گرفتن دیپلمم دیگه درس نخوندم.. هرچی خواهرام به سن ازدواج نزدیکتر میشدن من بیشتر از قبل کار میکردم که بتونم براشون جهیزیه تهیه کنم.. نمیخواستم کمبودی تو زندگی داشته باشن.. از خوشیایی که یه پسر تو اون سن میتونست داشته باشه گذشتم تا خم به ابروی مادرم و خواهرام نیاد.. تا اینکه خدا آقا مهدی‌ رو سر راهم گذاشت.. با آگهی که روی در یه فست فودی دیدم وارد مغازه شدم.. فضای نه چندان بزرگ ولی تمیز و شیکی داشت..حقیقتش دلم میخواست اونجا کارکنم؛ خدا خدا میکردم قبولم کنن.. صاحب اونجا آقامهدی مرد فوق العاده سخت گیری بود.. به همه چیز ایراد میگرفت و دستور میداد ولی مؤمن و باخدا بود.. دلیل سختگیریهاش هم رضایت مشتری و سبک نشمردن کارا بود.. بعد کلی سوال و جواب بالاخره قبول کرد یه مدت آزمایشی اونجا مشغول به کار بشم.. کار اونجا برام خیر داشت.. هم رفیق پیدا کرده بودم هم حقوقم خوب بود.. محیطش رو هم دوست داشتم و برام جذاب بود؛ سرم تو کار خودم بود ، نه نگاه بد به کسی مینداختم نه مزاحمتی برای کسی درست میکردم.. خودم خواهر داشتم و غیرتم اجازه نمیداد برای تفریح خودم با زندگی و آینده یه دختر بازی کنم برای همین تمام تمرکزم رو گذاشته بودم روی کار و باشگاهم.. آقامهدی از کارم راضی بود و حقوقمو بیشتر کرده بود.. ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
عاشقانه ای برای زندگی
‌ ‌ #سرگذشت دل بیقرارم۳ ‌‌‌#ادامه_دارد https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70
دل بیقرارم۴ وقتی برگشت همه حساب کتابا رو بدون کم و کاست تحویلش دادم.. وقتی داشتم براش از اوضاع کار تو مدتی که نبود صحبت میکردم ، متوجه سنگینی نگاهش شدم… با تعجب پرسیدم :« چیزی شده آقا؟ اتفاقی افتاده؟!» بی مقدمه گفت :« راستش میخوام اینجارو واگذار کنم طاها…دیگه خسته شدم از کار کردن وقت بازنشستگیم خیلی وقته گذشته…» شوکه شدم..ینی میخواست اخراجم کنه!!؟ چیزی نگفتم و گذاشتم خودش ادامه بده..سکوتمو که دید گفت :« کی بهتر از تو؟!اینجا رو میخوام به کسی واگذار کنم که قدرشو بدونه و بهتر از من اداره ش کنه..و اون شخص کسی جز تو نمیتونه باشه!» آب دهنمو قورت دادم و با چشای گرد گفتم :« حاجی من؟منه کارگر فست فود آه در بساط ندارم..» اخم کرد و گفت :« توئه کارگر فست فود تونستی ماشین بخری پس میتونی اینجارو هم مال خودت کنی..» گفتم :« اون فرق داشت حاجی..ماشین با اینجا یکی نیست که!بعدش من بعد چندسال تونستم ماشین بخرم..اینجا رو که دیگه عمراً بتـ…» نذاشت حرفمو کامل کنم و گفت :« دیگه نه نیار رو حرفم..ماشینو بفروش یه مقدارشو بده..مابقی رو خورد خورد بده..» فکرم خیلی درگیر پیشنهاد حاجی شده بود و ذهنمو قلقلک میداد! ماشینمو خیلی دوست داشتم و نمیخواستم از دستش بدم ولی در برابر این فست فود ارزششو داشت که ازش بگذرم… همه کارا به سرعت انجام شد و من شدم صاحب جایی که چندین سال کارگرش بودم.. انگار خدا برام خواسته بود..نمیدونم شاید هم حاجی فرشته بود از سمت خدا که زندگی منو سر و سامون بده! اوایلش یکم سخت گذشت و همش داشتم قسط میدادم ولی کم کم رو غلتک افتادم و کارام راست و ریس شد.. هر روز اوضاع مالیم بهتر میشد و خداروبیشتر شاکر بودم… ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff