eitaa logo
عاشقانه ای برای زندگی
21.6هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
12.7هزار ویدیو
2 فایل
عاشقانه ای برای زندگی‌....... تو این‌کانال حرف های دم گوشی بانوان زده میشه آقایون لف بدن مجبور به ریمو نشم **یاد بگیریم شاد زندگی کنیم** ❤️❤️ 🦄🌱 از آشنایی هاتون برام بگین @M_dkhsh https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
مشاهده در ایتا
دانلود
8.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این پک‌ها‌ی تولد راحت‌ترین و در عین حال قشنگترین چیزیِ که میتونید واسه تولد بچه‌ها درست کنید🎂🍿 همین الان سیوش کن که حتما به دردت میخوره👌👌 . این ظرفارو میتونی از تم تولد فروشی ها تهیه کنی من توشونو با انواع بیسکوییت،پاستیل،چوب چور،مارشمالو،دراژه و انواع شکلات پر کردم🍡🍫🍿🍪🍭 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محدود کردن های بی دلیل محروم کردن همسر از حق طبیعی او در صورتی که علت منطقی و شرعی در کار نباشد ظلم به همسر است یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
به قلم رفتم از توی کابینت همه قرص های مسکنی که داشتم رو آوردم چشمم به قرص دیازپام افتاد این قرص بعد فوت ابراهیم خرید بودم چون شبا همش کابوس لحظه تیر خوردن ابراهیم را می دیدم و نمی تونستم بخوابم این قرص خریدم و هر موقع خوابم میومد نصف قرص رو میخوردم و راحت می خوابیدم _ _ماما صدای آیسو باعث شد که از فکر و خیال بیرون بیام به صورتش نگاه کردم چرا باید این بچه هم پاسوز من بشه دو لیوان برمیدارم و مقداری آب توش میریزم همه قرص هارو در آوردم و نصفشو برای آیسو و نصفشم برای خودم ریختم برای اینکه آیسو راحت بخوره کمی قند داخل لیوان ریختم و حلش کردم آیسورو بغل میکنم و میبوسمش _ دختر مامان _ماما چرا گریه میکنی چیزی نیست مامان دلم درد میکنه به خاطر همون گریه کردم دوست داری یه شربت بهت بدم بخوری _باشه ولی قبلش تخم مرغ بیار بپزیم صبونه بخورم ماما جون خاله زهره کی میاد _نمیدونم خبر ندارم عزیزم _ماماامروز باهم‌بریم پارک _دوست داری بری پارک _آره ماما ماما میریم پارک آبنبات میخری _ آره عزیزم _ قول میدی حرفی نزدم دوباره پرسید _قول میدی قول میدی با بغض بغلش کردم و گفتم آره عزیزم قول میدم حالا بیا شربتتو بخور برم صبحونه بیارم برات _ باشه لیوان رو از دستم گرفت و و یک قلوپ خورد _ماما چرا طعمش اینجوریه شکر نداشتیم مامان همینطور مات و مبهوت نگاهش میکردم قلوپ دوم رو هم خورد زبانش رو بیرون آورد و دوباره گفت مامان این بد مزه است اختیارمو از دست دادم و سرش داد کشیدم _ گفتم بخورش تا آخرش باید بخوری آیسو ترسید و قلوپ بعدی رو هم خورد خیالم که راحت شد رفتم به سمت آشپزخونه تا خودم هم بخورم رفتم آشپزخونه لیوان رو برداشتم و می خواستم بیام پیش آیسو تا با هم بخوریم پام سر خورد و لیوان از دستم افتاد و شکست همه محلول داخلش روی کف آشپزخانه ریخت و به دلیل شیب کف از زیر آب رفت باو رم نمیشد همه قرص‌هایی که داشتم همین‌ها بود دیگه قرصی نداشتم نگاهم به آیسو افتاد داشت قلوپ بعدی رو هم می خورد وحشت کردم من با دستای خودم داشتم دخترم رو میکشتم خواستم سریع خودمو به آیسو برسونم تا مانع خوردنش بشم ولی قلوپ بعدی رو هم خورد دوباره سر خوردم و بد جور افتادم افتادم لبم برید و خونی شد جلوی چشمانم قلوپ بعدی هم را هم خورد... اگه مشتاقی داستان زیبای الای رو بخونی یا اگه خوندی و دلت میخاد دوباره بخونی بیا لینک زیر روزی ۴ پارت داریم کانالمون مذهبی هستش ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
13.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزی و راه نجاتم دست توئه اگه بشم اون بنده‌ای که تو دوست داری!🤍 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
-امیرالمونین‌علیه‌السلام: به سوی خدا فرار کنید؛ و از خدا فرار نکنید...!🌱 @vlog_ir
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
‌ #سرگذشت_زندگی_اعضا #قلب_شکسته یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـ
قسمت دوم سال سوم دبیرستان بودم که پسر خاله ام به خواستگاریم اومد. دروغ نگفته باشم، اصلا شاید تا اون سن سه بار بیشتر ندیده بودمش.ما با خانواده خاله ام زیاد صمیمی نبودیم یعنی طرز رفتارشون یک جوری بود که پدرم همیشه مخالف ارتباط ما با اونا بود،بعدها فهمیدم که حتی خاله و شوهر خاله هم مخالف این وصلت بودن چون می‌دونستن اگر بیان خواستگاری پدرم صد در صد جواب منفی میده.به گفته خود پسر خاله ام وقتی از سرویس مدرسه پیاده شدم منو دیده و عاشقم شده و هر روز کارش این بوده که ساعت رسیدن من بیاد پشت درخت ها و به من نگاه کنه و به اصرار خیلی زیاد باعث راضی کردن خانواده اش میشه و دو تا مادر بزرگ یعنی مامان بابا و مادر بزرگ مادرم رو روی کار میکنن تا با ما حرف بزنن و جواب بله رو بگیرن. منک تا اون موقع اصلا باهاش برخوردی نداشتم و اصلا نمیدونستم چجور شخصیتی داره کار رو سپردم به پدر،بابا هم بسکه مادر بزرگ باهاش حرف زده بود فقط راضی شد این ها بیان و حرف بزنیم اما قول اینکه قبولشون کنیم رو نداده بود.شبی که به عنوان خواستگاری اومدن و منو پسر خاله قرار شد حرف بزنیم،پسرم خالم خیلی از آینده و فکر ها و ایده هایی که داشت برای آینده درخشان حرف زد اینقدر زیبا و با وقار حرف زد که منو شیفته خودش کرد. وقتی خواستگاری تموم شد مادر بزرگ اومد که جواب من رو بگیره و باز سپردم به بابا و گفتم تشخیص میدم پدر جواب بدند.میدونستم پدرم مخالفه و دلم نمیخواست دلش رو بشکنم.پدرم آدم فهمیده و منطقی هست و به مادر بزرگ گفت من امشب با مارال صحبت میکنم فردا جواب میدم.آخر شب که شد لب ایوون نشسته بودم که پدر اومد کنارم و نظرم رو در مورد خواستگاری پسر خاله خواست گفتم"بابا نظر شما چیه؟_گفت: تو که نظر منو میدونی من میخوام از نظر تو اطلاع پیدا کنم،گفتم: پسر خوب و متینیه و حسم میگه میتونه آینده درخشانی داشته باشه.بابا گفت:خب حالا جوابت چیه گفتم: نمیدونم من تجربه ندارم.و اصلا نمیدونم الان چی بگم... ... پدر گفت: حالا برو بخواب تا بهت بگم چیکار کنیم، بسکه مادر بزرگ اصرار کرد پدر خواست تا دوباره بیان اما این بار خودش با پسرخاله میخواست صحبت کنه؛و اون شب حدود ۴۰ دقیقه ای پدر و میثم(پسرخاله) تو اتاق صحبت کردن.پدر خیلی روی من حساس بود و دلش نمیخواست بی گدار به آب بزنه.روز بعد از میثم خواست .. https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تونستی امسال روزه بگیری؟😍 ‌ ‌ تا حرف رفتن میزنی یهو دلم میلرزه ماه رمضون یه روزشم به کل سال می‌ارزه💚 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
‌ کافیست چند قدم با این آدم‌ها قدم بزنی تازه میفهمی این آدم‌ها فقط از دور نزدیکند... یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
12.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هيچ كس اينارو بهت نميگه✋🏻 اما خواهر من برادر من چراغ خاموش زندگي كن تا راحت زندگي كني⚠️ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir