مَـوّاجـ...؛
خیلی زود دلمون واسه اربعینت تنگ شده:)))
خوشا به تربت پاک تو سجده بردن ما
تویی که نام تو در صدر سربلندان است...
-فاضل نظری🌱
بی پرده...
من نامت را از کودکی دوست داشتهام! نیمه سید بودم اما وقتی بچه سید میدیدم...بد حسودی میکردم! که او میتواند شما را مادر صدا کند اما من...خجالت میکشم! من هر جا کم میاوردم پناه به اغوش شما میاوردم! در لحظههای سخت زندگیم بلند نام شما را صدا میزدم، اخر اعتقاد داشتم که مادر هیچ وقت فرزندش را زیر بار غصهها رها نمیکند! کنکوری که بودم فقط اسم شما مرا وادار یه پیشروی میکرد! هنگام تولد ۱۸ سالگیم تمام شوقم ان بود که هم سن شما شدم و وقتی به ۱۹ سالگی رسیدم غصه دنیا بر سرم اوار شده بود که اندک شباهتی که به شما داشتم از بین رفته بود! من فاطمیهها را میپرستیدم و هر بار در روضههایت بی صدا جان میدادم! روضهخان که از کوچه میگفت، مثل پسرت حسن "ع" میشکستم! نمیدانم چگونه نفس میکشیدم وقتی از غربت همسرت علی"ع" و صحبت شب هنگامش با چاه میخواندند! مادر...من اشکارا فریاد میزنم دوستت دارم! چگونه بگویم زندگیم با نامت گره خورده و نفس کشیدنم با نخ چادرت محقق شده؟ شما که میدانی چقدر روسیاهم! خودم هم نمیدانم چگونه رویم میشود پا در روضهات بگذارم! خودم هم نمیدانم چگونه هنوز مادر صدایت میکنم! خودم هم نمیدانم چگونه هنوز اسمتان را با دهان کثیفم فریاد میزنم! نمیدانم اما...اما خوب...میدانی دیگر! که درون روحم...درون قلبم چه خبر است! میدانی دیگر! که چقدر خستهام...چقدر بال و پرم شکسته و زمین گیر شدم! من...من همان کسی هستم که از کودکی با شوق پیرهن سیاهت را به تن میکردم اما حالا...حالا...
دلم اغوشت را میخواهد...پناهت را! که دوباره دست مهربانت را به سرم بکشی و مرا در پناه دستان زخمیت قرار دهی و صدایم کنی...صدایم کنی و ارام کنار گوشم جوری که هیچکس...هیچکس غیر من و شما نشنود بگویی...
#مواجّـالروح
مَـوّاجـ...؛
بی پرده... من نامت را از کودکی دوست داشتهام! نیمه سید بودم اما وقتی بچه سید میدیدم...بد حسودی میکر
خلاصه که...
ما رو تنها نذاری...محشر:)))))
مَـوّاجـ...؛
بی پرده... من نامت را از کودکی دوست داشتهام! نیمه سید بودم اما وقتی بچه سید میدیدم...بد حسودی میکر
شروع شد...
دلمون واسه فاطمیتون تنگ شده بود...مادر:))))
مَـوّاجـ...؛
بی پرده... من نامت را از کودکی دوست داشتهام! نیمه سید بودم اما وقتی بچه سید میدیدم...بد حسودی میکر
شب شهادتت رسید مادر...
شب یتیم شدن و شب شروع غربتی که...
مَـوّاجـ...؛
شب شهادتت رسید مادر... شب یتیم شدن و شب شروع غربتی که...
ای کاش
ای کاش امشب تو روضهات جون بدم:))))
مَـوّاجـ...؛
ای کاش ای کاش امشب تو روضهات جون بدم:))))
اگه امشب نشد
یه روزی بالاخره...تو روضههای شما جون بدیم مادر:)))
مَـوّاجـ...؛
شب شهادتت رسید مادر... شب یتیم شدن و شب شروع غربتی که...
آقا امروز حرفای خیلی مهمی زدن...
بچه شیعهای که ادعا میکنه اگر زمان حضرت زهرا بود نمیذاشت در خانه حضرت حیدر رو بسوزونند
امروزم حرف رهبر و مولای زمانهاش رو درست حسابی گوش میده...
بسم الله:)))