📝 در لباس سربازی
📲 انتشار بهمناسبت هفته دفاع مقدس
🔹داشتیم میآمدیم برویم طرف دبّ حردان در غرب اهواز، شناسایی کنیم ببینیم دشمن کجاهاست. عدهای که روبهرو رفته بودند با دستپاچگی آمدند و گفتند چند تا نفربر عراقی آمده یا برای شناسایی یا اینکه ماها را دیدهاند و آمدهاند که ما را بگیرند.
🔸دکتر چمران چند تا آرپیجیدار فرستاد، بعد گفت من هم میروم. من هم میخواستم بروم، هر چه اصرار کردم نگذاشت بروم. منتظر نشستیم که ببینیم اگر آنها احتیاج به کمک داشتند برویم جلو. در همین حین دیدیم که دور و بر ما را دارند با توپخانه میکوبند.
🔹اتفاقاً چون هوا هم گرم بود زیر یک درختی نشسته بودیم. داشتند همان درخت را که یک گرایی محسوب میشد میکوبیدند. گفتیم برویم آنطرفتر یک خرده، ببینیم چه میشود باز هم میکوبند یا نه. در همین حین البته چند تا توپ زدند که ما خوابیدیم؛ من دقیقاً یادم است واقعاً لطف خدا بود که اینها به ما اصابت نمیکرد.
🔸همینطور که دراز کشیده بودیم اطراف ما این ترکشهای خمپاره میخورد زمین؛ تَرَک تَرَک تَرَک من میشنیدم صدایش را. یک مقداری که عقب رفتیم دیدیم دقیقا همان نقطهای را که ما نشسته بودیم زدند. غرض، سعادت شهادت نداشتیم یا سعادت زنده ماندن داشتیم. ۱۳۶۰/۱۰/۱
بهترین برادران
▪️قال الاِْمامُ الْعَسْكَرىّ "عليه السلام": خَيْرُ إخْوانِكَ مَنْ نَسِىَ ذَنْبَكَ وَ ذَكَـرَ إحسـانَكَ اِلَـيْهِ.
▪️امام عسكرى"عليه السلام" فرمود: بهترين برادر تو كسى است كه: خـطاى تـو را فراموش كـند و نيكى تو را نسبت به خودش يادآورى كند.
🏴🏴🏴🏴شهادت امام حسن عسکری "علیهالسلام" تسلیت باد 🏴🏴🏴🏴
📚 اعلام الدّين: ص 311.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#معاونتفرهنگیتبلیغی
#مدیریتحوزهعلمیهخواهراناستانسمنان
📌https://eitaa.com/whc_farhangi_semnan
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
◾️امام حسن عسکری علیهالسلام در لحظات آخر عمر مبارک خود، سر مبارک حضرت حجت ارواحنافداه را در آغوش گرفتند و اسرار امامت را به او سپردند ...
در نقلها آمده است:
ساعات آخر عمر مبارک امام حسن عسکری علیهالسلام بود که تشنگی بر آن حضرت فشار آورده بود؛ از شدت درد گاهی از هوش میرفت و گاهی به هوش میآمد؛
فرزند دلبندش حضرت حجت ارواحنافداه بالای سر آن حضرت حاضر شدند؛
امام علیهالسلام تا چشمانشان را گشودند، مشاهده نمودند که حضرت حجت ارواحنافداه بالای سرشان نشسته است؛
فَضَمّهُ اِلیٰ صَدرِه الشّریفِ و جَعلَ یُقبّلُهُ و یُوَدّعَهُ و یَبکی
▪️آن حضرت او را به سینه مبارک خود چسپاندند و پیوسته او را میبوسیدند و گریه میکردند و اسرار امامت را به او منتقل مینمودند.
📚العبرة الساکتة ج۲ ص۵۶۴
✍آه یا أبا الحُجة ...
جدّ غریبتان هم بین گودال قتلگاه افتاده بود ... گاهی به هوش میآمد و گاهی از هوش میرفت ... ای کاش فرزندش بود تا در آن لحظات سرش را به دامن بگیرد ...
اما نه تنها کسی سرش را در بر نگرفت؛ بلکه تا چشمش را گشود،
... ثُمّ إنّهُ رَكِبَ عَلىٰ صَدرهِ الشريف، و وَضعَ السيفَ فٖي نَحره، و هَمّ أنْ يَذبحَه،
▪️شمر ملعون بر سینه مبارک سیدالشهداء علیهالسلام نشست و شمشیر را کشید و بر گلوی مطهر آن حضرت گذاشت و آمد تا سر مبارک را ذبح کند،
فَفتَحَ عَينَيه في وَجهِه فَقالَ لَه الحُسين علیهالسلام: يَا ويلك مَن أنتَ؟ فَقد إرتَقَيتَ مُرتَقَىٰ عَظيمًا؛ فَطالَما قَبَّلَهُ رسولُ الله
▪️که در این هنگام چشمان سیدالشهداء علیهالسلام کمی باز شد و با صدای بیرمقی به آن ملعون فرمودند:
وای بر تو! تو کیستی؟ بر جایگاه بلندی بالا آمدهای! آنجایی را که نشستهای، دائماً رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میبوسید...
📚ینابیع المودّة، ج۳، ص۸۳
📚ناسخالتواریخ،سیدالشهداء علیهالسلام، ج۲ ص۳۸۶
آتش زهر تمام جگرت را سوزاند
نا نداری و عطش چشم ترت را سوزاند
کاسه ی آب ز دستت به زمین می افتد
تشنگی شعله شد و بال و پرت را سوزاند
بدنت بی رمق و هی به خودت می پیچی
آه آهت همه ی دور وبرت را سوزاند
میکشی پا به زمین و بدنت سرد شده
سرفه هایت بدن مختصرت را سوزاند
دیدن حال بد و جان به لب آمده ات
به خدا قلب یگانه پسرت را سوزاند
سر تو بر روی دامان پسر... جاندادی!
مطمئنم که خودت یاد حسین افتادی...
#معاونتفرهنگیتبلیغی
#مدیریتحوزهعلمیهخواهراناستانسمنان
📌https://eitaa.com/whc_farhangi_semnan