eitaa logo
آخرین بهار دنیا
703 دنبال‌کننده
5 عکس
0 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فردا توی اخبار میزنه، در پی وقوع زلزله و حمله پهبادهای اسرائیل، زمین شکافته شده و موجوداتی حاصل ازدواج دایناسورها و موش‌های تهران، به سطح زمین رسیده‌اند. در ادامه به علت وقوع رعد و برق، تیر چراغ برق روی پدافندهای سر کوچه بهار اینا افتاده.
وای من کله‌م واقعا خرابه که نمی‌رسم تند تند کاری کنم بابت جنگ.
از شب مباهله می‌خواستم بیام ماجرای مباهله رو بنویسم؛ بعد دیدم فاطمه نوشته، گفتم آخ‌جون. دیگه همون کار رو هم نکردم.
امشب یکم این دعاها و آذوقه معنوی رو راه بندازیم، ماجرای خیبر رو بگم بهتون، یکم هم سر کارهایی که دانش‌آموزها می‌تونن انجام بدن فکر کنم که از هفته دیگه شروع کنم با بچه‌ها.
خب از اونایی که می‌گفتن اگه ترامپ رئیس جمهور باشه باید ما باشیم که زبان دیپلماسی و مذاکره‌ش رو بلدیم؛ چه خبر راستی؟
آرامشتون رو حفظ کنین، شب میام دوباره یه چیز تاریخی/ تمدنی خوب براتون تعریف میکنم؛ حالتون خوب شه😌
عدو شود سبب خیر، فقط اینجایی که از روز اول اسرائیل اینور رو تقریبا هم‌زمان با نماز صبح می‌زنه؛ همه نمازهامون اول وقت شده.
فرض کن این موشکا ستاره‌ان! که ما توو خاورمیانه نیستیم! نگاه کن چه دنباله‌دارن... ما اونقدا هم بی‌ستاره نیستیم!
آخرین بهار دنیا
فرض کن این موشکا ستاره‌ان! که ما توو خاورمیانه نیستیم! نگاه کن چه دنباله‌دارن... ما اونقدا هم بی‌ستا
"فرض کن این موشک‌ها ستاره‌ان، که ما توو خاورمیانه نیستیم" از ساعت ۳ بامداد، چندین‌بار با صدای پدافند از خواب پریدم. آفتاب که بیدار شد، خواب به کل از چشم‌هایم فرار کرد. اینستاگرام را باز کردم؛ ویدئو عاشقانه بود؛ دختر و پسری که زیر آسمان ایستاده بودند و با دست، مسیر پدافندها را دنبال می‌کردند. شروین هم می‌خواند: «فرض کن این موشک‌ها ستاره‌ان که ما توو خاورمیانه نیستیم!» صفحه‌ی گوشی را بستم. به سقف خیره شدم؛ به ستاره‌ها. قطره‌ای اشک از گوشه‌ی چشمم لغزید. یاد بدن کوچک نوزاد دوماهه‌ افتادم؛ یاد موهای خونی دختران، یاد لبخند سردار حاجی‌زاده زمان رونمایی از "فتاح". به لرزش دست‌های کودکان، به اشک مادران و به دلهره‌ی پدرانی که خود را سپر خانه کرده‌اند؛ فکر کردم. یاد خنده‌ی شوم صهیونیست افتادم زمانی که خانه‌ها را ویران می‌کنند، انگار که خاطره‌ای در آن‌ها نبوده و یاد رویای غاصبانی که سال‌هاست دندانشان برای هر وجب این خاک تیز شده. به تاریخ فکر کردم... از سردار جنگل تا سردار سلیمانی‌؛ از قحطی‌های کشنده تا چکمه‌های جنگ جهانی؛ از اسکندر تا آن روز‌هایی که کفش‌های آمریکا را می‌بوسیدند! سنگینی غم‌های یک تاریخ، روی سینه‌ام نشست، قلبم تپش گرفته بود و شانه‌هایم می‌لرزید و بالش بوی دریا می‌داد. خسته بودم. ترسیده بودم. دلتنگ بودم. و همزمان فکر کردم که نه! من نمی‌خواهم فرض کنم که این موشک‌ها ستاره‌اند! این‌ها موشک‌اند! ساخته شده با غیرت، پر شده با بغض فروخورده‌ی تاریخ، هدایت شده با آه مادران و پشتیبانی شده با امید ملتی که ایستاده‌اند. این‌ها موشک‌اند! که از دل شب می‌گذرند تا صبح را به مظلوم برسانند. تا فریاد فروخورده‌ ما و آه نسل‌های گذشته‌مان را، به سقف خانه‌ی اشغال‌گران بریزند و من دقیقا می‌خواهم زیر همین موشک‌ها بایستم و دست زندگی را بگیرم و برای تک‌تک‌شان "وان یکاد" بخوانم. نمی‌خواهم از خاورمیانه‌ نباشم! من از ایران خاورمیانه‌ام! از جایی که موشک‌هایش، از ستاره‌ها پرغرورترند! از زیر پرچمی که دست‌های ظالم را می‌شکند و دست مظلوم را محکم‌تر می‌فشارد! و چه افتخاری بالاتر از اینکه امروز، همین‌جا، در دل بحران، پشت سر رزمندگان‌مان "فتح" بخوانم و دغدغه‌ی من، روزشماری برای نابودی حیواناتی باشد که جز دریدن دنیا، هیچ سودی ندارد؟ چه افتخاری زیباتر از بدرقه‌ی سرداران با اشک و لبخند؟ و چه امیدی روشن‌تر از صبحِ بعد از ظهور؟ مگر اشک‌های  ما، قلب‌ ما، مغز ما... جز این رسالتی دارند؟ چه چیز ارزش اشک‌ها را دارد جز گریستن برای مظلوم و نگاه کردن به سرافرازی پرچم؟ چه چیز ارزش تپیدن قلب را دارد جز عشق وطن؟ من خاورمیانه‌ای بودن را، زیستن بین صدای موشک‌ را، فتح‌ خواندن زیر لب‌ را، مشت‌های جمعی گره‌ کرده‌ را، تمام این اشک‌ها را، داغ وطن‌ را دوست دارم. بیشتر از زیباترین شهرهای دنیا و بیخیال‌ترین حالت بشریت! من موشک‌ها را، صدای پدافندها را، لباس نظامیان‌ را، اخم آقا را، صلابت صدای شعارها را دوست دارم. بیشتر از تمام ستاره‌ها و شب‌های صاف دنیا! نه! این موشک‌ها ستاره نیستند و ما در خاورمیانه هستیم. اینجا ایران است؛ سرزمینی که درد را تاب می‌آورد و از دل خاکستر، غرور می‌روید.
برای سلامتی اعضای ساختمان ستاد کل سپاه لطفا صلوات بفرستید و آیه‌الکرسی بخونین.
Majid EntezamiMajid_Entezami-Samfoni_Hamase_Khorramshahr.mp3
زمان: حجم: 16.9M
سمفونی حماسه خرمشهر از عجیب‌ترین چیزهاییه که تا حالا به گوشم خورده! نمی‌دونم چجوری یه موسیقی می‌تونه همزمان احساس غم، غرور، شجاعت، مقاومت و شور و هیجان رو در من برانگیخته کنه! همون حسی که هر بار به سرود ملی دارم، با این سمفونی برای من تکرار می‌شه. شما احتمالا فقط قسمت‌های اوجش رو توی اینستاگرام شنیدید و حیفه که کلش رو نشنوید!
ما تا صبح ۱۰ بار با صدای پدافند و فلان بیدار می‌شیم، ۱۰۰ بار با صدای زنگ خانواده که بپرسن خوبیم یا نه🙏🏻