eitaa logo
دیالکتیک علم و عرفان ناب
414 دنبال‌کننده
3هزار عکس
268 ویدیو
114 فایل
کوانتوم(علم فیزیک جدید) وتعالیم عرفانی،دلنوشته ها و اشعارم وسخنان و اشعار بزرگان اهل علم و ادب تلاشی در حد توان تقدیم به وجود مقدس صاحب الزمان .عج. و تمامی شهدای اسلام❤ 👈نشر باذکر شریف صلوات بر محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم❤
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐ (بخش اول) 🍀گر عزم سلوک راه حق خواهی کرد 🍀درهرحالی که‌هست با او*میگرد*۱ 🍀یک لحظه از او مباش در دل غافل 🍀میخوانده دل *با رقت و با درد*۲ ❇۱* "انابه"یعنی گردیدن بااو با او بودن، خواجه در کتابش فرمود" با خدای گشتن." ❇۲*با رقت نه با قساوت با درد نه با بی دردی. استاد رمضانی🌻 📗 اوصاف الاشراف @wittj2
⭐ (بخش دوم) 🍀تا تو هوس خدایی از سر ننهی*۳ 🍀در هر دو جهان نباشدد روز بهی 🍀ور زان که به بندگی فرود آری سر*۴ 🍀زندیشه این و آن بکلی برهی ❇۳*از مرکب نفس پایین آمدن از مرکب شیطان پایین آمدن ❇۴*یکی از معانی انابه را که اینجا هم مورد نظر است "فرود آمدن" با نیت و اختیار از مرکب نفس و شیطان گفتیم. استاد رمضانی🌻 📗 اوصاف الاشراف @wittj2🌻
🌟 فصل‌ششم_دراخلاص 👈 فصل چهارم (نیت)را طوری گفتیم که اخلاص را هم دربرگرفت. ❇نیت را به انگیزه تعبیرکردیم. ❔چه انگیزه ای ما را به حرکت قربی وتقرب الی الله وادار میکند ؟ ✅فقط و فقط خدا ❎حب دنیا و... که مانع راه است. ❎حتی گفتیم ترس از جهنم و طمع در بهشت هم مانع است. 👈 حالا خواجه این دو امر را در اخلاص آورده است که همان رادر نیت بیان کردیم. استادرمضانی🌻 📗اوصاف الاشراف @wittj2
🌟 ادامه‌فصل‌ششم_دراخلاص 🍃آیه شریفه ای که خواجه در اینجا آورده است، نکته زیبابی دارد: کسی که قصدسیروسلوک الی الله دارد 👈باید ، مانند حق باشد به سوی خلق. ❔🌱❕یعنی چه؟ ❔🌱❕حق که حرکت کرد (به حرکت ایجادی) و خلق را ایجاد کرد ،به چه غرضی؟ به چه هدفی؟ ❔🌱❕آیا خدای تعالی برای خودش نفعی را در نظر گرفت؟ غرضی داشت؟ استاد رمضانی🌻 📗 اوصاف الاشراف @wittj2
🔮🎷 سخنرانی دکتر گلشنی در مورد احیا تفکر فلسفی در علم معاصر + پادکست 👈 توسط ناهید سادات ریاحی در۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵استادان کوانتوم تازه ترین اخبار کوانتومی فلسفه ی کوانتوم فیزیک کوانتومی دکتر مهدی گلشنی یکی از بزرگترین فیزیکدانان فیلسوف ایرانی،دیروز میهمان دانشکده ی فیزیک دانشگاه شهید بهشتی بود. با پادکست سخنرانی دکتر گلشنی دکتر مهدی گلشنی، یکی از فیزیکدانان بزرگی است که علاوه بر فیزیک، در فلسفه ی علم هم چهره ای شناخته شده به حساب می آید. وی بنیان گذار گروه فلسفه ی علم در دانشگاه صنعتی شریف است. معرفی کوتاه زیر از ویکی پدیا استخراج شده است: “مهدی گلشنی (زادهٔ ۱۳۱۷، اصفهان)، فیزیک‌دان و نظریه‌پرداز ایرانی، پژوهشگر فلسفه علم ، مترجم، استاد دانشگاه صنعتی شریف، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، و عضو پیوسته فرهنگستان علوم ایران است. او از برگزیدگان همایش چهره‌های ماندگار در عرصهٔ فیزیک و برندهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران است.” در سمینار هفتگی دانشکده ی فیزیک دانشگاه شهید بهشتی، دکتر مهدی گلشنی، سخنرانی زیبایی را تحت عنوان “احیای تفکر فلسفی در فیزیک مدرن” ایراد نمود. یکی از اهداف ما، نگاه عمیق به کائنات از دریچه ی علم کوانتوم و در واقع نگاهی فلسفی به کوانتوم است. سخنرانی دکتر گلشنی هم در مورد همین نگاه عمیق تر به علم بود که به همین دلیل این سخنرانی را به صورت پادکست آماده کرده ایم که می توانید در ادامه، آن را به دو صورت یک ب یک فایل کامل دانلود کنید. پس از سخنرانی دکتر گلشنی ، حضار سوالات خود را پرسیدند که این سوالات هم به صورت جداگانه قرار داده شده است. (به دلیل نامناسب بودن کیفیت صدای حضار، سوالات به صورت متنی نوشته شده و جواب دکتر به صورت صوتی قرار داده شده است. در ضمن ولوم فایل های ضبط شده به بیشترین دسی بل ممکن افزایش داده شده و همچنین نویزگیری هم بر روی آنها انجام شده است. به علت ازیاد حجم، از کلیه ی فایل ها با کیفیت kbps 128، خروجی گرفته شده است). در این سخنرانی به وفور در مورد تفسیرهای مختلف مکانیک کوانتومی، بحث خواهد شد. لازم دیدم تا دو مورد از مهم ترین آنها، یعنی تفسیر بوهمی و کپنهاگی را در اینجا به صورت بسیار مختصر توضیح دهم تا درک بهتری از سخنرانی دکتر گلشنی داشته باشید. 🚨 دو تفسیر بوهمی و کپنهاگی، نماینده ی دو تفکر و اندیشه ی متفاوت بنیان گذاران کوانتوم در مورد چیستی آن است. اگر بخواهیم به زبان ساده بگوییم، مکتب بوهمی سعی می کند تا اندیشه ی سنتی بشر در مورد جهان اطراف را حفظ کند، اما در تفکر کپنهاگی، این چارچوب دیرینه کاملا فرو می پاشد. شاید مهم ترین مصداق این فروپاشی، 👌🌟 در اصل طرد علیت بروز می یابد. به این معنا که تفسیر کپنهاگی بر خلاف تفسیر بوهمی، علیت را پس می زند و کائنات را تابعی از شانس می داند. 👈 بور و هایزنبرگ، مهم ترین اعضای جبهه ی کپنهاگی بودند و در آن طرف میدان، یعنی مکتب بوهمی،👈 بزرگانی مانند آلبرت اینشتین و دیوید بوهم حضور داشتند. مکالمه ی بسیار مشهور بور و اینشتین 💥 در مورد تاس بازی خدا، دقیقاً به همین موضوع اشاره می کند. طرفداران مکتب کپنهاگی معتقدند کائنات با اندازه گیری و مشاهده، خلق می شود و غیر از آن، چیزی وجود ندارد، در حالیکه در مکتب بوهمی، اعتقاد بر این است که جهان به صورت عینی وجود دارد و ما می توانیم آن را کشف کرده و در آن دخل و تصرف کنیم. در سخنرانی دگتر گلشنی در مورد این دو مکتب، بحث خواهد شد. علمی عرفانی👇 @wittj2
dr_golshani_part1.mp3
15.68M
⭐ احیای فلسفه در علم (۱) 🎷 دکتر مهدی گلشنی علمی عرفانی👇 @wittj2
dr_golshani_part2.mp3
20.18M
⭐ احیای فلسفه در علم (۲) 🎷 دکتر مهدی گلشنی علمی عرفانی👇 @wittj2
dr_golshani_part3.mp3
22.12M
⭐ احیای فلسفه در علم (۳) 🎷 دکتر مهدی گلشنی علمی عرفانی👇 @wittj2
💥 طالب عشق💘 این بار شما از سخن شمس الدین ذوق بیشتر خواهید یافتن زیرا که بادبان کشتی وجود مرد اعتقاد است. چون بادبان باشد، باد وی را بجای عظیم برد و چون بادبان نباشد، سخن باد باشد. خوش است عاشق و معشوق میان ایشان بی تکلفی محض. این همه تکلفها برای غیر است، هر چیز که غیر عشق است برو حرامست. این سخن را تقریر دادمی عظیم، ولیکن بیگه است و بسیار می باید کوشیدن و جویها کندن تا بحوض دل برسد، الا قوم ملولند یا گوینده ملولست و بهانه می آورد، و اگر نه آن گوینده که قوم را از ملالت نبرد، دو پول نیرزد. هیچ کس را عاشق [هیچ کس، عاشق را] دلیل نتواند گفتن بر خوبی معشوق و هیچ نتواند در دل عاشق دلیل نشاندن که دالّ باشد بر بغض معشوق. پس معلوم شد که اینجا دلیل کار ندارد، اینجا طالب عشق می باید بودن. اکنون اگر در بیت مبالغه کنیم، در حق عاشق آن مبالغه نباشد و نیز می بینیم که مرید معنی خودرا بذل کرد برای صورت شیخ که: ای نقش تو از هزار معنی خوشتر؛ زیرا هر مریدی که بر شیخ آید اول از سر معنی بر می خیزد و محتاج شیح می شود. بهاء الدین سؤال کرد: که برای صورت شیخ، از معنی خود بر نمی خیزد، بلکه از معنی خود بر می خیزد برای معنی شیخ. فرمود: نشاید که چنین باشد [که] اگر چنین باشد پس هر دو شیخ باشند. شرح - پس معلوم شد که اینجا دلیل کار ندارد: آن کس که عشق را از دید گاه منفعت خود می نگرد، قادر به درک عشق حقیقی نیست و از عاشق به عنوان "مجنون" یاد می کند: علت عاشق ز علتها جداست عشق اصطرلاب اسرار خداست عاشقی گر زین سر و، گر زان سر است عاقبت ما را بدان شه رهبر است هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل گردم از آن گر چه تفسیر زبان روشنگر است لیك عشق بی زبان روشنتر است چون قلم اندر نوشتن می شتافت چون به عشق آمد، قلم بر خود شكافت چون سخن در وصف این حالت رسید هم قلم بشکست و هم کاغذ درید عقل در شرحش چو خر در گِل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید، از وی رو متاب (مثنوی)💎 - اینجا طالب عشق می باید بودن ...: برای درک عشق باید معشوق را از چشم عاشق نگاه کرد که این نوع دیدن جز با عاشق شدن امکان پذیر نمی باشد: گر تو خواهی كاو تو را باشد شكر پس و را از چشم عُشاقش نگر منگر از چشم خودت آن خوب را بین به چشم طالبان مطلوب را چشم خود بر بند ز آن خوش چشم، تو عاریت كن چشم از عشاق او بلك از او كن عاریت، چشم و نظر پس ز چشم او، به روی او نگر تا شوی ایمن ز سیری و ملال گفت: كان الله له، زآن ذو الجلال چشم او من باشم و دست و دلش تا رهد از مدبریها مقبلش هر چه مكروه است، چون او شد دلیل سوی محبوبت، حبیب است و خلیل (مثنوی)💎 @wittj2
🔮🎷 روانشناسی عشق از نظرگاه استاد عشق مولوی عشاق سخت نیازمند پیوند عواطف با معشوق هستند. بدون این ارتباط عاشق شدیداً احساس اضطراب، التهاب، و پوچی و بی ارزشی می کند. گوئی که بخش اصلی وجود گم شده است. جواب و خبری مثبت از معشوق باعث شادی و وجد می شود و بی خبری و سردی او آشفتگی و پریشانی بوجود می آورد. نیاز مبرم عاشق برای پیوند معشوق، شوری نیرومند ایجاد می کند که انرژی فوق العاده را سبب می گردد و در اوج آن عشق مرز بین خویشتن و دیگری از بین می رود و تجربه ی «مائی» یا usnessپیوند عاطفی را به اوج خود می رساند. عشاق به چنین لحظه و رابطه ای سخت اُنس می گیرند و وابسته می شوند. همانطور که آنتونی شکسبیر به کلوپاترا می گوید: «قلب من مال توست و سکان آن به نخی آویخته است». عشاق اغلب هم حسی و همدلی فوق العاده ای را تجربه می کنند. واژه دو روح در یک جسم در این دوران عشق رمانتیک واژه ای بسیار گویاست. تغییرات شیمیائی مغز را در این دوران هلن فیشر با دقت مطالعه کرده است و اعتقاد علمی بر آنست که عشق در مرحله ی هیجان با دو پامین و نور آدرنالین زیاد، شوری شگفت انگیز ایجاد می کند و در این دوران سیستم های انگیزشی هوس و هدف مندی مغز در مسیر تسخیر جنسی معشوق، فعالیت های عادی مغز تحلیل گر را مخدوش می کند. این دوران همان مستی و شور عاشقی است. و پس از گذشت از این مرحله، اگر دوام عشق به هورمون پیوند و دلبستگی امان بدهد، «اُکسی توسین» بتدریج شور و هیجان را تعدیل کرده و آرامش و دلبستگی را حاکم بر روابط عاشق و معشوق می کند. 🚨 وقتی از عشق سخن بگوئیم بلافاصله بحث حقیقی یا مجازی بودن آن مطرح می شود. سخت گذران بودن یا ماندگاری آن بمیان می آید و خلاصه بحث جسمانی یا معنوی – روحانی بودن عشق هم خود را به میدان گفتگو می کشاند. مولانا می گوید:🌸 عاشقی گر زین سر و گر زان سر است عاقبت ما را به آن شه رهبر است. 👈 لذا نظر او اینست که حتی عشق مجازی هم تجربه ای است که راه تجربه ی عشق حقیقی را هموار می کند. ولی شرط عمل اینست که عاشق ادب عاشقی بداند. 💥 ادب عاشقی هم چیزی نیست جز فنا خودپرستی در اکسیر عشق. بهمین دلیل برای مولانا عشق پر از شهد و شیرینی و آرامش آفرین نیست. او بر خلاف حافظ که از مصیبت ها و بلاهای عشق غافلگیر می شود و می گوید:🌸 الا یا ایهلا ساقی اَدرکساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. مولانا می گوید:🌸 عشق از اول سرکش و خونی بُود تا گریزد هر که بیرونی بود 💘 مولانا نبرد عاشقی را کار هر کسی نمی داند و می گوید درکوره ی عشق بسیاری فقط می سوزند و جمعی از میانه ی راه می گریزند.💎 چون در این راه عشق جز معشوق، همه چیز ترا می گیرد و می سوزاند تا ترا بیازماید. 💌 مولانا در دفتر اول مثنوی در قصه ی کنیزک و پادشاه، به زیباترین شیوه بیان هوس، غرور، حسادت، خودپرستی، مقام و جایگاه و کِبر پادشاهی را در کوره ی عشق کنیزک ذوب می کند و پادشاه را از مسیر عشق مجازی به شاهراه عشق حقیقی می کشاند. مولانا می گوید: عشق آن شعله است کو چون برفروخت هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت مولانا شرط اول تجربه ی عاشقی را، چیره شدن بر تمایلات نفس و خود پرستانه می داند،چنانکه می گوید با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی در قصه ی کنیزک و پادشاه، ابتدا عشق پادشاه به کنیزک، سراسر هوس و خواهندگی است و بهمین دلیل فرمان می دهد که کنیزک را به قصر او آورده بیارایند و به بالینش بیاورند. حاصل این تمنای یک جانبه و خود خواهانه، بیماری و زرد روئی کنیزک است و افتادن او به بستر مرگ. در گام نخست ترس پادشاه از مرگ کنیزک که پاسخی به درمان طبیبان جسمانی نمی دهد، او را با تواضع و برهنه پا به شبستان مسجد می برد و در اوج عجز بشری، درمان کنیزک را فقط از درگاه احدیت طلب می کند. در خواب به او وعده می دهند که طبیبی روحانی به آن منطقه می آید که قادر به درمان کنیزک است. روز موعود می رسد و پادشاه به استقبال طبیب روحانی می رود و با تواضع بیمار خود را بدست طبیت روحانی می دهد. در اینجاست که گام دیگری از استحاله ی احوال پادشاه فرا رسیده است. زیرا طبیب روحانی به او می گوید که کنیزک دل در گرو مرد زرگری دارد که برای بهبودی حال او، باید فرمان دهی مرد زرگر بیاید و کنیزک با او کامجویی کند. حسادت پادشاه که از ویژگیهای عشق مجازی است باید در راه تجربه ی عشق حقیقی، رنگ ببازد. پادشاه فرمان می دهد و مرد زرگر می آید و کنیزک رو به بهبودی میرود و پادشاه کام نا گرفته از کنیزک، شاهد کامجوئی او با مرد زرگر است. طبیب روحانی که پادشاه را استوار راه عشق می یابد درسی دیگر به او می آموزد و آن خوراندن سم تدریجی به مرد زرگر و دگرگون شدن ظاهر اوست. مرد زرگر بتدریج لاغر و زرد چهره و تکیده می شود و به سرازیری مرگ افتاده است که عشق او در دل کنیزک...