دیالکتیک علم و عرفان ناب
🔮🎷#هفت_وادی_عشق #قسمت_هشتم ادامه ی داستان منطق الطیر هدهد: « هفت وادی (مرحله) در راه است که اگر ا
🔮🎷#هفت_وادی_عشق
#قسمت_نهم
ادامه ی داستان منطق الطیر
پرندگان وقتی سخنان هدهد را میشنوند، میفهمند که راه سیمرغ بازیچه نیست و رفتن به این راه از گروهی ناتوان برنمیآید. بسیاری از تصور سختی راه همانجا میمیرند. بقیه به راه میافتند و سالها ره میسپارند و سختی بسیار میبینند. عدهای از تشنگی و حوادث مختلف میمیرند. تعدادی از حرارت آفتاب پر و بالشان میسوزد و نابود میشوند یا طعمهی درندگان میگردند. برخی مشغول تماشای عجایب راه شده و از ادامهی مسیر باز میمانند. از صدها هزار پرنده فقط سی مرغ بیبال و پر، رنجور و غم زده به پیشگاه سیمرغ میرسند و آنجا را محلی غیرقابل توصیف و نورانیتر از هزاران خورشید و ماه و ستاره میبینند. پرندگان خود را در برابر آن عظمت، حقیر و ناچیز مییابند و چون قطرهای در آن اقیانوس جلال و شکوه محو میشوند.
مدتی میگذرد تا هنگامی که یکی از مقربان سیمرغ به دیدارشان میآید و میبیند سی مرغ بال و پر ریخته و نیمهجان، گیج و حیران منتظرند. میپرسد: « از کجا آمدهاید و چه میخواهید؟ » آنان میگویند: « ما پرندگانی هستیم که به اینجا آمدیم تا سیمرغ پادشاه ما باشد. هزاران مرغ بودیم و از راه دور به امید دیدار سیمرغ، فقط سی مرغ زنده به اینجا رسیدیم. آرزو داریم که آن بزرگوار ما را بهحضور بپذیرد و به لطف در ما نظری کند. »
آن مقرب سیمرغ میگوید: « هزاران هزار چون شما در مقابل عظمت او ذرهای ناچیز است. شما باشید یا نباشید او پادشاه مطلق و جاودان خواهد بود. مشتی پرندهی حقیر در برابر او چه ارزشی دارد؟ »
پرندگان از این سخن دلشکسته میشوند و میگویند: « حقارت و خواری شایستهی کسی نیست که به محضر او آمده است. اگر ما نمیتوانیم به وصال او برسیم حداقل میتوانیم چون پروانه در آتش عشقش بسوزیم. »
سرانجام آنان چون در عشق سیمرغ میمیرند و سر تا پا درد میشوند و با اینکه استغنای کامل حضرت دوست بینیاز از آنان است؛ اما لطفش شامل حالشان میگردد و فرستادهای از سوی سیمرغ میآید و صفحهای پیش رویشان میگذارد تا در آن بنگرند. آنها میبینند هر چه در این راه گفتهاند و انجام دادهاند در این صفحه نوشته شده است. آنان از خطایا و اشتباهاتشان شرمنده شده و با آتش حیا و شرمندگی آن سیاهیها از وجودشان پاک میشود. سپس آنچه کردهاند و نکردهاند از لوح سینهشان محو میگردد.
ناگهان آفتاب قرب و نزدیکی به سیمرغ در پیش چشمشان روشن شده و چهرهی سیمرغ را میبینند. اما آنچه مایهی حیرت و شگفتیشان میشود این است در آینهی وجود او سیمرغ همان سی مرغ است. یعنی فرقی بین آن سی مرغ با سیمرغ نیست. مرغان چون با تعجب علت این یگانگی را میپرسند خطاب میآید: « شما چون تمام آلودگیهای وجودتان را پاک کردید، چون آینه شدید که از خود نقشی ندارد. شما فقط منعکس کنندهی شمایل معشوق هستید. »
در پایان آنان چون سایهای که در نور آفتاب ناپدید میشود در وجود او محو میگردند. پس دیگر نه رهروئی میماند و نه رهبری. فقط راه است.
پایان🌸
#منطق_الطیر_عطار🌻
علمی عرفانی👇
@wittj2