eitaa logo
با ما نویسنده شو/حمیده ایزدی
143 دنبال‌کننده
367 عکس
0 ویدیو
1 فایل
اینجا با فنون و تجربیات نویسندگی و تولید محتوا آشنا شو. این کانال حتی با یکنفر علاقمند به نویسندگی پابرجاست. با ما آموزش ببین، بنویس و کتاب چاپ کن. @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با ما نویسنده شو/حمیده ایزدی
داستانک: فریادرس تعطیلات عید داشت شروع میشد و بعید می دانم کسی در این ساختمان مانده باشد که صدایم را
پیام ۱۱۴من: خلاق باشید با خواندن این داستانک ، چه احساسی بشما دست داد؟ ترس ؟ وحشت؟ باخود گفتین: بلا به دور! شما بعنوان نویسنده می بایست از کوچکترین اتفاقات اطراف خود و شنیده ها، ایده بگیرید و سناریو بنویسید. چنین موضوعی یعنی گیر افتادن در مخمصه های مشابه، هر روز در گوشه کنار این جهان رخ می دهد اما کمتر کسی به آن توجه می کند. درصورتیکه می تواند موضوع داستان کوتاه یا حتی یک رمان باشد. در ساعات رخ دادن حادثه، کلی اتفاق گذشته در ذهن حادثه دیده که تنهاست، مرور شود و با شخصیتهای مختلف درگیر باشد و حرف بزند . ترسناک است اما موضوع مناسبی برای نوشتن داستانهای هیجان انگیز است. https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مستی هر نگاه تو، به زِ شراب و جامِ می کِی زِ سرم برون شود، یک نفس آرزوی تو ...! "مولانا " https://eitaa.com/writer000Raha
داستانک : حق همه بهترینهاست بالاخره خانه قدیمی ما کوبیده شد و ظرف دوسال بعد، به آپارتمان شیک نقل مکان کردیم. از پنجره که نگاه می کردم بجز دو همسایه مان، اثری از خانه های قدیمی نبود و همه نوسازی شده بودند. مثل همیشه بوی خوش غذا از خانه کناری می آمد. خانم همسایه در آشپزخانه ای پخت وپز می کرد که گوشه ایوان با یک ورق ایرانیت مجزا شده بود و یک گاز سه شعله و دو کابینت داشت. تازه زن بیچاره ظرفها رو در شیر آب سرد کنار حوض می شست. او بیست سال است عروس این خانواده است و همیشه بوی خوش غذا به وقت اذان ظهر راه می انداخت. گاهی از پنجره اتاقم او را نگاه میکنم که درسکوت آشپزی میکند. یادم می آید چندسال پیش که بچه هایش کوچکتر بودند، بارها به اتاق می رفت وبه آنها سرمیزد و دوباره به آشپزخانه اش برمی گشت. تازه از پدرشوهر ومادرشوهرش هم مراقبت میکرد. در این ده سال همه‌ چیز تغییر کرد اما هیچکس بفکر حداقل رفاهی برای خانم همسایه نبود. مادرم که چندباری برای مراسم مذهبی و آش وشله زرد به آنجا رفته بود از دستپختش تعریف می کرد. حالا خانم همسایه داماد وعروس هم دارد و هنوز در دومتر جایی که اختصاصی اوست، آشپزی می کند و مهمانی ها برگزار می کند. چند روز پیش که به پدرو مادرم سر زدم او گفت: مرد همسایه زن دیگری گرفته است و خانم همسایه هوودار شده است. با شنیدن این جمله، افسوس خوردم. ولی خانم همسایه با دستپخت عالیش حقش یک آشپزخانه بزرگ وجادار و با تجهیزات بیشتر بود و البته چند نفری قدرشناس در اطرافش. انگار هیچ چیز سرجایش نیست. https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درود صبح زمستانی شما گرم! https://eitaa.com/writer000Raha
از یک سنی به بعد، آدم دنبال دوست جدید نمی گرده، چون فرصت آزمون و خطا نداره. هم اینکه فرصتی نداره که باهمه ی آنها وقت بگذرونه. همان دوستهای دوران جوانی را کم کم پالایش و الک می کنه و درنهایت می بینه دویاسه دوست به تمام معنا براش ماند. در حقیقت، سرمایه زندگی یک نفر در نیمه راه زندگی، و در کنار تجربیاتش، همان دوستان اندک و ناب چندساله او هستند و بس. قدر رفقای ناب و بدون. شما چند دوست ناب داری؟؟؟ https://eitaa.com/writer000Raha
ای صبا گر بگذری بر کوی مهرافشان دوست یار ما را گو سلامی، دل همیشه یاد اوست "حافظ شیرازی" https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا