💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_زینب__س__میلاد
در سال پنج هجری،در آسمان درخشید
یک تکه ماه تابان،از تابش دو خورشید
زینب بود نشانش، یعنی که زین بابا
بر اهل بیت مولا،او جان تازه بخشید
او زاده بتول است، دردانه محمد ص
بر شام تار زهرا س ،او هست هم چو مهشید
بانوی عالمین است،او خواهر حسین است
بر شیعیان مولا، او عافیت ببخشید
قنداقه اش بدادند، نزد حسین و گفتند
آرامشش تو هستی ، او مه بود تو خورشید
تا نور روی خورشید ، بر روی مه درخشید
دیگر نبود گریان ، بر روی او بخندید
در دل بگفت جانم، زینب فدایی رویت
رحمت به مادر من،زآنکه مرا بزایید
نالان دگر نباشم ، چون بر در حسینم
این نفس مطمئنه، اصل معاد و توحید
این اشک من برایت، باشد طلب برادر
باید به روز عاشور، از دیده خون ببارید
عهدی ببندم اکنون، بین نبی و دادار
هر جاست شمس سوم، آنجاخیام مهشید
اما به خرد سالی، بعد غروب احمد
ظلمی در ثقیفه، با کافران خروشید
پیمان اوگسستند،پهلوی او شکستند
شرم از خدا نکردند، تا مادرم بخشکید
شد قسمتم به خردی، زین حال خانه داری
بر بوتراب و اخوان، هستم نور امید
چون هجر روی بابا، آمد به زندگانی
داغ حسن زه بعدش ،قلب مرا خراشید
من ماندم و حسینم ، با یاد روزگاران
صد روز بد تر آید، از روزگار تاويد
طبق تعهدی که ،بستم با خدایم
هستم کنار ارباب،باید که عهد تجدید
من که شب زفافم ،با شوی خود بگفتم
الله نام او را، بر قلب من تراشید
أبناء خود بگفتم،نور دو دیدگانم
شیرم حلالتان باد، گر یاریش رسانید
در روز گرم عاشور، بر خون تپیدگانند
این عاشقان ارباب،آن نوگلان امید
عون و محمد من غرش کنان برفتند
آن غیرت الهی در خونشان بجوشید
داغ وداع اکبر،آن شبهه پیمبر
بر قلب آل هاشم،زخمی دگر خراشید
از داغ هجر روی، آن نخل هل اتی یم
از اصغرم نگوییم، خونش به عرش پاشید
آن آخرین امیدم،در خاک و خون بغلتید
عباس را گویم ،آن با وفای جاوید
ماه منیر من رفت، تا جرعه ای بیارد
تا تر شود لبان،آن کودکان نومید
آمد به خیمه ارباب،با قامتی خمیده
چونان زره بیفکند،یک پیرهن به پوشید
گفتم اندکی صبر، آرامش و قرارم
باید به جای مادر ، روی تو را ببوسید
وقت وداع رسیده،باید صبور باشم
از تل زینبیه، چشمان من چه می دید
گویی که زیر پایم،عرش خدا بلرزید
آتشفشانی از خون،از این زمین بجوشید
من زینب حزینم، از داغ دل غمینم
ام المصائب من،در یاری یم شتابید
همچون ایوب و میلاد یا محسن دلیرم
از آب حوض کوثر ، یک جرعه ای بنوشید
مخلص دوای دردم،در این قصیده گفتی
این را بگو به یاران،بر جان خود ببالید
شاعر:
مهدی خاکی
#گلچین_مولودی_یازینب_سلام_الله_علیها
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_زینب__س__میلاد
در سال پنج هجری،در آسمان درخشید
یک تکه ماه تابان،از تابش دو خورشید
زینب بود نشانش، یعنی که زین بابا
بر اهل بیت مولا،او جان تازه بخشید
او زاده بتول است، دردانه محمد ص
بر شام تار زهرا س ،او هست هم چو مهشید
بانوی عالمین است،او خواهر حسین است
بر شیعیان مولا، او عافیت ببخشید
قنداقه اش بدادند، نزد حسین و گفتند
آرامشش تو هستی ، او مه بود تو خورشید
تا نور روی خورشید ، بر روی مه درخشید
دیگر نبود گریان ، بر روی او بخندید
در دل بگفت جانم، زینب فدایی رویت
رحمت به مادر من،زآنکه مرا بزایید
نالان دگر نباشم ، چون بر در حسینم
این نفس مطمئنه، اصل معاد و توحید
این اشک من برایت، باشد طلب برادر
باید به روز عاشور، از دیده خون ببارید
عهدی ببندم اکنون، بین نبی و دادار
هر جاست شمس سوم، آنجاخیام مهشید
اما به خرد سالی، بعد غروب احمد
ظلمی در ثقیفه، با کافران خروشید
پیمان اوگسستند،پهلوی او شکستند
شرم از خدا نکردند، تا مادرم بخشکید
شد قسمتم به خردی، زین حال خانه داری
بر بوتراب و اخوان، هستم نور امید
چون هجر روی بابا، آمد به زندگانی
داغ حسن زه بعدش ،قلب مرا خراشید
من ماندم و حسینم ، با یاد روزگاران
صد روز بد تر آید، از روزگار تاويد
طبق تعهدی که ،بستم با خدایم
هستم کنار ارباب،باید که عهد تجدید
من که شب زفافم ،با شوی خود بگفتم
الله نام او را، بر قلب من تراشید
أبناء خود بگفتم،نور دو دیدگانم
شیرم حلالتان باد، گر یاریش رسانید
در روز گرم عاشور، بر خون تپیدگانند
این عاشقان ارباب،آن نوگلان امید
عون و محمد من غرش کنان برفتند
آن غیرت الهی در خونشان بجوشید
داغ وداع اکبر،آن شبهه پیمبر
بر قلب آل هاشم،زخمی دگر خراشید
از داغ هجر روی، آن نخل هل اتی یم
از اصغرم نگوییم، خونش به عرش پاشید
آن آخرین امیدم،در خاک و خون بغلتید
عباس را گویم ،آن با وفای جاوید
ماه منیر من رفت، تا جرعه ای بیارد
تا تر شود لبان،آن کودکان نومید
آمد به خیمه ارباب،با قامتی خمیده
چونان زره بیفکند،یک پیرهن به پوشید
گفتم اندکی صبر، آرامش و قرارم
باید به جای مادر ، روی تو را ببوسید
وقت وداع رسیده،باید صبور باشم
از تل زینبیه، چشمان من چه می دید
گویی که زیر پایم،عرش خدا بلرزید
آتشفشانی از خون،از این زمین بجوشید
من زینب حزینم، از داغ دل غمینم
ام المصائب من،در یاری یم شتابید
همچون ایوب و میلاد یا محسن دلیرم
از آب حوض کوثر ، یک جرعه ای بنوشید
مخلص دوای دردم،در این قصیده گفتی
این را بگو به یاران،بر جان خود ببالید
شاعر:
مهدی خاکی#گلچین_مولودی_یازینب_سلام_الله_علیها
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_زینب__س__میلاد
باز مدينه در خود آرايي است
باز چه زيبا و تماشايي است
غرق سرورند همه قدسيان
مست نشاطند سماواتيان
خنده شادي همه جا بر لب است
سرودشان نام خوش زينب است
دميده نوگلي به گلزار عشق
گلي كه شد قافله سالار عشق
گلي كه رنگ و بوي كوثر از اوست
گلي كه عالمي معطر از اوست
گلشن دين يافت طراوت از او
عشق از او هست و محبت از او
گل علي چو لعل لب باز كرد
به جاي خنده گريه آغاز كرد
گريه او گريه مهر و وفاست
نهفته در گريه او رازهاست
بروي دست مادرش گريه كرد
به سينه برادرش گريه كرد
گرفت چون حسين او را به بر
در بر ديدگان مام و پدر
گره از اين مسئله چون باز شد
عشق حسين و زينب آغاز شد
#گلچین_مولودی_یازینب_سلام_الله_علیها
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#بحارالاشعار
#حضرت_زینب__س__میلاد
الا که مقدم تو مژده ی سعادت داشت
به خاک بوسی راهت فرشته عادت داشت
سلام بر تو که ماه جمادی الاول
ز جلوه ی تو به رخ هاله ی مسرّت داشت
سلام بر تو که امّ المصائبت خوانند
چرا که غم ز ازل در دلت اقامت داشت
سلام بر تو و بر هر زنی که از آغاز
به پاس پیروی ات از حجاب زینت داشت
تو از همان شجر پاک عصمت آمده ای
که ریشه در دل قرآن و جان عترت داشت
تو دست پرور آن مادر گران قدری
که قلب پاک پیمبر به او ارادت داشت
تو سر بر آینه ی سینه ای گذاشته ای
که بوسه گاه نبی بود و عطر جنت داشت
تو زیر سایه ی آن گلبُنی بزرگ شدی
که هر چه داشت شکوفایی از نبوت داشت
ندیده دیده ی تاریخ چون تو بانویی
که حق به گردن آزادی و عدالت داشت
چه بانویی که پس از دختر رسول الله
به هر زنی که تصور کنی شرافت داشت
چه بانویی که ز فیض هدایت معصوم
مقام و منزلتی هم تراز عصمت داشت
چه بانویی که صبوری نمود چون زهرا
چه بانویی که به قدر علی شهامت داشت
چه بانویی که به حد کمال در همه حال
اراده داشت، وفا داشت، عزم و همت داشت
چه بانویی که به هنگامه ی اسارت هم
وقار داشت، حیا داشت، شرم و عفت داشت
چه بانویی که همه عمر در نیایش شب
هزار بار ز خود تا خدای هجرت داشت
چه بانویی که به همراه یک مدینه صفا
گلاب گریه و یک کربلا مصیبت داشت
چه بانویی که به خورشید خون گرفته ی عشق
به قدر وسعت هفت آسمان محبت داشت
دل تو بود پر از التهاب شوق حسین
که لحظه لحظه ی عمرت از این حکایت داشت
حسین نیز به شایستگی نثار تو کرد
هر آن چه عاطفه و التفات و رأفت داشت
نبود حاجت بوسیدن گلوی حسین
حسین با تو هزاران هزار حجت داشت
حسین از تو جدایی نداشت در هر حال
مگر به خاطر اُنسی که با شهادت داشت
چراغ آخرتش باد شاعری که سرود
سه بیت ناب که دنیایی از طراوت داشت
«نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت
هوا ز جور مخالف چو نیلگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد»
ستاره ی سحر تو که روی خاک افتاد
هزار و نهصد و پنجاه و یک جراحت داشت
من و مکارم اخلاق زینبی هیهات
کجا برابر خورشید ذره جرأت داشت
تو آن یگانه اسیری که در چهل منزل
به دوش خسته ی خود کوهی از رسالت داشت
تو خطبه خواندی و بر هم زدی اساس ستم
ستمگر از سخنت جا به خاک ذلت داشت
تو خطبه خواندی و در چهره ات تجسم یافت
علی که در سخنش آیت فصاحت داشت
پیام خون و شرف را به شام و کوفه رساند
صدای روح نوازت که رنگ محنت داشت
به هر بهانه به تفسیر انقلاب نشست
کلام روح فزایت که رنج غربت داشت
هلال یک شبه ات جلوه کرد از سر نی
که با تو سوخته دل اشتیاق صحبت داشت
پس از زیارت خون سر تو از محمل
شفق طلوع نمی کرد اگر مروت داشت
غفورزاده شفق مشهدی #گلچین_مولودی_یازینب_سلام_الله_علیها