خیال کن سر نی آفتاب هم باشد
نگاه زینب تو بی نقاب هم باشد
خیال که رقیه چه میکشد بی تو
سوال هاش اگر بی جواب هم باشد
به قول طشت طلا؛ باز هم چو خورشید است
سر حسین اگر در حباب هم باشد
جنون آتش و آب است و در دل زینب
کباب هیچ اگر که شراب هم باشد
کباب هیچ، شراب به جام ها هم هیچ
خیال کن که به مجلس رباب هم باشد
شراب، پشت کباب و طناب دست رباب
و آخر همه توزیع آب هم باشد
مهدی رحیمی
بست بر روی سر عمامۀ پیغمبر را
رفت تا بلکه پشیمان بکند لشکر را
من به مهمانی تان سوی شما آمدهام
یادتان نیست نوشتید بیا؟ آمدهام
ننوشتید بیا کوه فراهم کردیم؟
پشت تو لشکر انبوه فراهم کردیم
ننوشتید زمینها همه حاصلخیزند؟
باغهامان همه دور از نفس پاییزند
ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟
در فراوانی این فصل تو را کم داریم
ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟
نامه نامه لک لبیک ابا عبدالله
حرفهاتان همه از ریشه و بُن و باطل بود
چشمه هاتان همگی از ده بالا گِل بود
باز در آینه، کوفی صفتان رخ دادند
آیهها را همه با هلهله پاسخ دادند
نیست از چهره آیینه کسی شرمنده
که شکم ها همه از مال حرام آکنده
بیگمان در صدف خالیشان درّی نیست
بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست
بی وفایی به رگ و ریشه آن مردم بود
قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود
آی مردم پسر فاطمه یاری میخواست
فقط از آن همه یک پاسخ آری میخواست
چه بگویم به شما هست زبانم قاصر
دشت لبریز شد از جمله هل من ناصر
در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت
ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت
همه دیدند که در دشت هماوردی نیست
غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست
آیه آیه رجز گریه تلاوت می کرد
با همان گریه خود غسل شهادت می کرد
گاه در معرکه آن کار دگر باید کرد
گریه برنده تر از تیغ عمل خواهد کرد
عمق این مرثیه را مشک و علم می دانند
داستان را همه اهل حرم می دانند
بعد عباس دگر آب سراب است سراب..
غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب…
مرغِ در بین قفس این در و آن در میزد
هی از این خیمه به آن خیمه زنی سر می زد
آه بانو چه کسی حال تو را می فهمد؟
علی از فرط عطش سوخت، خدا می فهمد
می رسد ناله آن مادر عاشورایی
زیر لب زمزمه دارد: پسرم لالایی
کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی
و خدای من و تو نیز بزرگ است علی
کودک من به سلامت سفرت، آهسته
میروی زیر عبای پدرت آهسته
پسرم می روی آرام و پر از واهمهام
بیشتر دل نگران پسر فاطمه ام
پسرم شادی این قوم فراهم نشود
تاری از موی حسین بن علی کم نشود
تیر حس کردی اگر سوی پدر میآید
کار از دست تو از حلق تو بر میآید
خطری بود اگر، چاره خودت پیدا کن
قد بکش حنجرهات را سپر بابا کن
***
(سیدحمیدرضا برقعی)
بر بوریای کهنه کفن گریه میکند
«تا خامه لب گشود سخن گریه میکند»
پای غمش به داغ جوان دیده ها قسم
«بیچاره است مرد چو زن گریه میکند»
باران غاضریه نشان سرور نیست
«صبحیست کز وداع چمن گریه میکند»
معمار قبر پر شده از آب واقف است
«تعمیر بر بنای کهن گریه میکند»
آه ای حجاز زاده عراق آمدی چرا؟
«از درد غربت تو وطن گریه میکند»
باور نمیکنی؟ خودت از خیزران بپرس
«دندان دمی که ریخت دهن گریه میکند»
گفتم مرو برادر من خواهش مرا
«چون طفل بر زمین مفکن، گریه میکند»
میل به باغ کی کنم آخر که مثل ابر
«گُل نیز بی تو بر سر من گریه میکند»
«بیدل به هر کجا رگ ابری نشان دهند
بر ماتم حسین و حسن گریه میکند»
میلادحسنی
صدای #مسلمانان_مظلوم_هند باشیم.
فیلم ها اصلا قابل انتشار و فجایع قابل باور نیست. زنده به گور کردن مادر و فرزند و...😓
مثل جنایاتی که درحق مسلمانان کشمیر مرتکب شدن مانند جنایتهایی که میانمار درحق مسلمانان مظلوم مرتکب شد!
چشم دنیاکورشده وگوش دنیا نمیشنود، موضع وزارت خارجه ما تا حالا چی بود؟ صدا و سیما چی؟
برخی اخبار حاکیست تا کنون حدود 200 مسلمان به قتل رسیده اند.
❗️❗️❗️❗️
بعدها تاریخ ما را چگونه قضاوت میکند وقتی که برادرانمان را مظلومانه میکشند و ساکتیم. حالا مائیم و #مسلمانان_مظلوم_هند و فریادهایی که نمیشنویم...
16.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دعای هفتم صحیفه سجادیه بانوای گرم حاج محمود کریمی
توصیه #مقام_معظم_رهبری برای دفع بلاها...
🆔 @heiat_saralah
خرد را یافتم،گفتم علی کیست؟
بگفت آنکس که وصفش حد کس نیست
علی حسنیست در آیینه ی غیب
که وصفش از زبان ما بود عیب
علی ویران نشین عرش پیماست
ازاین پایینتر از آن نیز بالاست
گه از اوج فلک بر خاک بینیش
گهی از خاک بر افلاک بینیش
نه لوح و نه سپهر و نه قلم بود
علی عبد خدا پیش از عدم بود
همه در هر زمان وصفش شنیدند
نمیدانم ورا کی آفریدند
علی روشنگر پیش از زمانهاست
علی خورشید آنسوی مکانهاست
علی سری مگو در ذات معبود
علی عبدی که پیش از بود هم بود
علی چشم خدا دست خدا بود
خدا داند که کی بود و کجا بود
چه میگویم؟ که میداند علی کیست؟
علی اعجوبه ای در ملک هستیست
علی با آنکه از هر اوج بالاست
به هر کس بنگری گوید وی از ماست
علی باحق و حق با او چو پرگار
یدور الحق علیه حیثما دار
علی ماهی که در هر دل درخشید
به یکشب در چهل منزل درخشید
علی هم حق بود هم محور حق
گواهی میدهد پیغمبر حق
علی آه دل بشکسته دلهاست
علی فریاد از عصیان خجل هاست
علی شمعی که عمری بیصدا سوخت
چراغ عدل را در عالم افروخت
که غیر از به قاتل شیر بخشید؟
که جز او خصم را شمشیر بخشید؟
شب معراج نشنیدی که احمد (صلی الله علیه و آله)
در آن خلوت سرای حی سرمد
به هرجانب که چشم خویش بگشود
علی بود و علی بود و علی بود
گهی بالانشین بزم دادار
گهی ویرانه را شمع شب تار
چنان با مستمندی میشدی دوست
که می پنداشتند این مقتدا اوست
سراپا اشک بود و خنده میکرد
نشاط کودکی را زنده میکرد
بیابان را چنان از اشک پوشید
که هر نخلی ز چشمش آب نوشید
علی ای سر نامعلوم هستی
علی ای اولین مظلوم هستی
علی ای ناشناس آفرینش
علی ای انبیا را از تو بینش
قلم لرزان، زبان قاصر،سخن پست
تهی دستم تهی دستم، تهی دست
چه گویم تا نریزد آبرویم؟
تو خود گو کیستی تا من بگویم
بشر با حسن خالق!چیستی تو؟
خدا را ، کیستی تو کیستی تو؟
تو ابر فیض و ما دشت کویریم
تو فریاد رهایی، ما اسیریم
تو شاه هردو عالم، ما گداییم
تو دست حق و ما بی دست و پاییم
شجاعت تکیه بر تیغ تو داده
جوانمردی به پایت ایستاده
ادب تعظیم برده بوذرت را
شرف بوسیده دست قنبرت را
بزرگی بنده ی کوچکتر توست
بلندی خاک مقداد در توست
بلاغت را سخنهای تو زاده
فصاحت تکیه بر تیغ تو داده
ولایت آب از جوی تو خورده
محبت میوه از باغ تو برده
عبادت بوسه زن بر بوریایت
شهادت خاک محراب دعایت
تو حقی و حقیقت را زعیمی
طریقت را صراط المستقیمی
تو از صبح ازل با حق نشستی
تو تا شام ابد هستی و هستی
تو ممدوح خدا در هل أتائی
تو مصداق نزول إنمایی
تو در از قلعه خیبر گرفتی
تو جا بر دوش پیغمبر گرفتی
الا رنج دو عالم را خریده
الا فریادهایت ناشنیده
الا ای از رعیت دیده آزار
سخن با چاه گفته در شب تار
غمت را از شرار آه پرسم
روم در کوفه و ازچاه پرسم
الا چاهی که رازت در درون خفت
بگو شبها علی با تو چه میگفت
چرا راز علی در دل نهفتی
چرا خاموش ماندی و نگفتی
کدامین گنج در گنجینه داری
برون ریز آنچه را در سینه داری
بگو تا باز دانش جان بگیرد
بگو تا تیرگی پایان بگیرد
بگو تا نور از عالم بر آید
شرار از سینه میثم برآید
شعر از غلامرضا سازگار (میثم)