eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
409 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️نشانده اند ما را در دلِ اجابت ! خواستند که بخواهیم تا بدهند ! هر چه در خواسته هایَم میگردم جز تو خواستنی تر نمیابَم ...😍 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 💚السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدیّ یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القرآن یا امامَ الاِنسِ والجانِّ سیِّدی و مولایَ ! الاَمان الاَمان.. 🍃🍃تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان ســــــــــلام مولای عزیزتر از جانم😍🤗 کجایید که دلم خیلی برایتان تنگ شده...❤️ دوستتان دارم و برای ظهورتان دعا می‌کنم.🌻☘ 🌷🌹💐🌻🌸🍃 سلااااام رفقا😊 خوبین؟ صبحتون بخیر🎀 ❤️ @ebrahimdelhaa
⚠️ طوری کنید کِه اگر روزی زمان عج فرمودند: " یه سرباز میخام☝️ بفرمایند ؛ فلانی بیاید " سربازی کِه هیچ‌ نداشته باشه بدردِ اقا نمیخوره.. برید جسمانیِ خودتون رو ببرید بالا✅ باشید.. همراه با ...♥️✨ 🌷🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا @mahfeleshahidan •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚠️ طوری کنید کِه اگر روزی زمان عج فرمودند: " یه سرباز میخام☝️ بفرمایند ؛ فلانی بیاید " سربازی کِه هیچ‌ نداشته باشه بدردِ اقا نمیخوره.. برید جسمانیِ خودتون رو ببرید بالا✅ باشید.. همراه با ...♥️✨ 🌷🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @ebrahimdelhaa
🌷 🌷 🍃 🌱شهید مدافع حرم ذاکر شهید حسین معزغلامی، از عاشقان شهید هادی بر سر مزار یادبود آقا ابراهیم. بخشی از وصیت نامه ی شهید: 🌱" سلام بر آنهایی که رفتند و مثل ارباب بی کفن جان دادند. من خاک پای شهدا هستم. شهدایی که برای دفاع از اسلام رفتند و جان عزیز خود را بر طبق اخلاص نهادند. "خدا" کند به مدد شهدا و دعای دوستانم مرگ من نیز شهادت قرار گیرد که بهترین مرگ هاست. "🥀 🌿 ‌ ‌‌╔ @ebrahimdelhaa═╗
دلم را نذر کرده‌ام ... در جاده‌ای که شما رفته‌اید ، بماند و قصه‌گویِ غربت فرزندان خمینی شود فروردین سال ۱۳٦٤ اردوگاه آموزشی آبی‌خاکی سد دز 📸 : حمید داوودآبادی رزمندگان گردان حمزه لشکر۲۷ محمد رسول الله •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا @ebrahimdelhaa •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
🔰 | 🚩 شهد شیرین شهادت را کسانی می چشند... 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا @ebrahimdelhaa •┈┈••✾•🌷🍃🌷•✾••┈┈
بسیار کَلَنجار رفت اول با مُرغابی‌ها بعد با میخ دَر... هرکدام می‌پرسیدند: چـرا؟ آرام دَرِگوشی می‌گفت: 💔😭😭 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا @ebrahimdelhaa •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 اي همه ی دل‌ها حرمت یا رضا«ع» خلق خدا و کرمت یا رضا«ع» جن و بشر، حور و ملک میبرند سجده به خاک حرمت یا رضا«ع» •┈┈••✾•🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا @ebrahimdelhaa •┈┈••✾•🌷•✾••┈┈•
📌 🌷ای شهیـد دستـی بـر آر ، نفْس ما را هم تخریب کن تا معبرِ آسمـــان به ‌روی مـا هـم باز شود . . .🌷 📌 ╔═@ebrahimdelhaa ═╗
نکند نسبت به خلق خدا بی تفاوت باشیم وظلم ظالمان رابرمظلومان تماشا کنیم. ما در اسلام نداریم همه مسلمانان به هرنحوی باید درصحنه نبرد بین حق وباطل درتمامی زمین خدا شرکت کنند وگرنه خود نیز . 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا @ebrahimdelhaa •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
📖 🌸 بسیار به ابراهیم هادی علاقه داشت . در مراسم عقد به همسرش یڪ بسته ڪتاب هدیه داد ڪه یڪی از آنها سلام بر ابراهیم بود. بارها ڪتاب شهید هادی را میخرید و به جوانان نجف آباد هدیه می داد. ابراهیم محسن بود . محسن حججی خالصانه و بدون_سر_و_صدا برای خدا زحمت ڪشید ، اما خداوند نام او را همچون ابراهیم بلند آوازه کرد... 📚 برگرفته از ڪتاب حجت خدا. داستان هایی از زندگی شهید حججی اثر گروه شهید هادی •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا @ebrahimdelhaa •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
💚 هیئتـــ تمام شدند همه رفتنـــد... و تو هنــوز ، یڪ گوشه نشسته ‌اى و فقط گریه مى ڪنى... 😭 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
❤️ روزی هزار بار دلت را شکسته ام بیخود به انتظار وصالت نشسته ام هربار تویی که رسیدی و در زدی هر بار این منم که در خانه بسته ام هرجمعه قول می دهم آدم شوم ولی هم عهد خویش هم دلت را شکسته ام! 🙏 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃 قسمت #بیست_و_دوم #هوالعشق #کامنت_اول کم کم جمعیت پراکنده شدند
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت پرواز 123✈️به مقصد کربلای معلی.... -علی اقا بدوووو الان میپره😥 -نه خانوم جان بدون ما نمیپره😉 -علی شوخیو بزارکنار بدو فقط -خانمم ندو عزیزم در شأن شما نیست باچادر.میرسیم هناس. -چشم اقا -روشن به ظهور ............. -خانم چیزی نیاز ندارید؟ -نه ممنونم عزیزم -میگم علی دل تو دلم نیست حرمو ببینم ها. -میبینی خانوم ٬چطوره دعای عهدو بخونیم هناس؟صبح جمعست اقامون چشم انتظارها.😊🌤 -عالیه اقا بسم الله. دعای عهد کوچکمان را از جیبش دراورد و شروع کردیم به خواندن دعای زیبای عهد... العجل یا مولا ویا صاحب الزمان( برای ظهور) هواپیما درحال پرواز بود🛫٬ابرهای سفید و زیبا ☁️به شکل پنبه های بزرگ اطرافمان را احاطه کرده بودند٬ ازبچگی ارزو داشتم به ابرها دست بزنم و با آن ها گلوله بسازم ٬اما بزرگ که شدم دانستم تمامش گاز است و پوچ.انسان همین است ارزوهای کودکی دربزرگسالی مزحک میشود اما گاهی به این فکر میکنم کاش روح کودکیم که چونان اب زلال بود میماند و حتی سایه ای کدری نقش برآن نمیبست.بازهم الحمدالله که دراین برهه از زمان هستم.شکرالله. دست علی دست هایم را درخود محصور کرده بود٬حصاری شیرین٬آخر از هواپیما ترس عجیبی دارم اما کنار مَردم٬ارام ارامم. ساعتی تا رسیدنمان نمانده بود٬دلم آشوبی بود از دیدن یار٬چقدر زیباست این یار٬چقدر اقاست این یار‌‌. -مسافران محترم٬کمربندهای ایمنی خود را بسته و صندلی را به حالت اولیه برگردانید٬تا دقایقی دیگر هواپیما برباند مینشیند.🛬 صدای کمک خلبان بود که برای همه آرزوی سلامتی کرد و خواهان دعا بود. حس و حال عجیبی بود😊💗 ٬انگار همه روح ها ادقام شده و به سوی سرچشمه سالار شهیدان میریزد. با کمک علی از هواپیما خارج شدم٬نفس کشیدم و نفس کشیدم٬علی تنها چشم دوخته بود٬محو بود٬نمیدانم محو چه؟حالی عجیب داشت٬انگار چیزی میدید که من نمیدیدم. -اهم اقا کجا سیر میکنید؟ -اینجام خانوم ٬حس میکنی؟ -چیو؟ -بوی ...بوی شهادتو..😇 نفس کشید و چشمانش رنگ غم گرفت ٬لحظه ای احساس کردم روح علی از بدن جداشده و به سویی میرود٬انگار ملکوتی شده بود. به سمت فرودگاه رفتیم٬چمدان ها 🎒را در تاکسی🚖 گذاشتیم و به سمت هتل حرکت کردیم٬حال و هوایی بود عجیب٬به هتل که رسیدیم با کمک راننده محترم ساک هارا در لابی گذاشتیم تا پذیرش شویم. بعد از اتمام چک پاسپورت و شناسنامه به اتاق مورد نظر رفتیم٬دررا علی باز کرد و وارد شدم٬اتاقی معمولی با امکاناتی معمولی ٬عاشق همین ها بودم.😍😇 🌺🍃ادامه دارد.... نویسنده ؛ نهال سلطانی
😍✋ می شود روزی بگویند: صدای پای اربابم می آید حدیث قصه نابم می آید جهان را نو کنید از سمت مغرب عزیز قلب بی تابم می آید. من تشنه یک لحظه تماشای تو هستم 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) …
‹🌿🍂› • • ☕❗️ توگردان‌شایعه‌شد‌نماز‌نمے‌خونه!🤭 گفتن،تو‌ڪه‌ࢪفیق‌شی..🤞🏻 بهش‌تذکر‌بده..🔔 باوࢪنکردم‌و‌گفتم:‌لابد‌میخواد‌ ࢪیا‌ نشه..🤷🏻‍♂ پنهانی‌مےخونه..!🌱 وقتےدونفری‌توی‌‌سنگرکمین‌ جزیره‌مجنون🏝 ²⁴ساعت‌نگهبان‌شدیـم..🌪 باچشم‌خودم‌دیدم‌که‌نماز نمی‌خواند!!👀 توی‌سنگرکمین،دࢪکمینش‌بودم🌻 تاسرحرف‌‌ࢪاباز‌کنم ..🍁 گفتم:تو‌که‌برای‌خدا‌ می‌جنگے..🖇 حیف‌نیس‌نماز نخونی؟! لبخندے(: زدوگفت:🙂 +یادم‌میدے‌نمازخوندن‌ࢪو؟☔️ ➖ بلدنیستے❓ ➕نه..تاحالا‌نخوندم🍂 --_ نمازخواندن‌ࢪو‌توی‌توپ‌وآتش‌ دشمن💣 یادش‌دادم . . ‌‌اولین‌نماز‌صبحش‌‌ࢪابا‌من‌اول‌وقت‌خواند😍 دو‌نفر‌نگهبان‌بعدی‌آمدندوجاے ما ࢪا گرفتند ماهم‌سواࢪقایق‌شدیم‌تا‌برگردیم🛶 هنوز‌مسافتےدوࢪنشده‌بودیم‌که‌ خمپاره نشست،توی‌آب‌هوࢪ،پاࢪو‌از‌دستش‌افتاد💔 آࢪام‌‌کف‌قایق‌خواباندمش،لبخند کم‌رنگےزد🍃 باانگشت‌ࢪوی‌سینه‌اش‌صلیب† کشید✨ وچشمش‌به‌آسمان‌،با‌لبخند‌به..🦋 شهادت🕊♥️رسید . . . آࢪی،مسیحے‌بودکه‌مسلمان‌شد‌و‌ بعد‌از اولین‌نمازش‌به‌شهادت‌رسید...😭 و فاتحه ای هدیه به روح کیارش‌شهید‌‌مسیحی‌‌🌷 • • 🍁🍃¦→ ••♡
نگاهش به من و توست.. مبادا غافل شوی و گناه کنی! مبادا ادعای عاشقی کنی و دلش را به درد آوری! نگاهش به توست.. لطفا مراقب کارهایت باش! 🌺🍃
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃 قسمت #بیست_و_دوم #هوالعشق #کامنت_اول کم کم جمعیت پراکنده شدند
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت پرواز 123✈️به مقصد کربلای معلی.... -علی اقا بدوووو الان میپره😥 -نه خانوم جان بدون ما نمیپره😉 -علی شوخیو بزارکنار بدو فقط -خانمم ندو عزیزم در شأن شما نیست باچادر.میرسیم هناس. -چشم اقا -روشن به ظهور ............. -خانم چیزی نیاز ندارید؟ -نه ممنونم عزیزم -میگم علی دل تو دلم نیست حرمو ببینم ها. -میبینی خانوم ٬چطوره دعای عهدو بخونیم هناس؟صبح جمعست اقامون چشم انتظارها.😊🌤 -عالیه اقا بسم الله. دعای عهد کوچکمان را از جیبش دراورد و شروع کردیم به خواندن دعای زیبای عهد... العجل یا مولا ویا صاحب الزمان( برای ظهور) هواپیما درحال پرواز بود🛫٬ابرهای سفید و زیبا ☁️به شکل پنبه های بزرگ اطرافمان را احاطه کرده بودند٬ ازبچگی ارزو داشتم به ابرها دست بزنم و با آن ها گلوله بسازم ٬اما بزرگ که شدم دانستم تمامش گاز است و پوچ.انسان همین است ارزوهای کودکی دربزرگسالی مزحک میشود اما گاهی به این فکر میکنم کاش روح کودکیم که چونان اب زلال بود میماند و حتی سایه ای کدری نقش برآن نمیبست.بازهم الحمدالله که دراین برهه از زمان هستم.شکرالله. دست علی دست هایم را درخود محصور کرده بود٬حصاری شیرین٬آخر از هواپیما ترس عجیبی دارم اما کنار مَردم٬ارام ارامم. ساعتی تا رسیدنمان نمانده بود٬دلم آشوبی بود از دیدن یار٬چقدر زیباست این یار٬چقدر اقاست این یار‌‌. -مسافران محترم٬کمربندهای ایمنی خود را بسته و صندلی را به حالت اولیه برگردانید٬تا دقایقی دیگر هواپیما برباند مینشیند.🛬 صدای کمک خلبان بود که برای همه آرزوی سلامتی کرد و خواهان دعا بود. حس و حال عجیبی بود😊💗 ٬انگار همه روح ها ادقام شده و به سوی سرچشمه سالار شهیدان میریزد. با کمک علی از هواپیما خارج شدم٬نفس کشیدم و نفس کشیدم٬علی تنها چشم دوخته بود٬محو بود٬نمیدانم محو چه؟حالی عجیب داشت٬انگار چیزی میدید که من نمیدیدم. -اهم اقا کجا سیر میکنید؟ -اینجام خانوم ٬حس میکنی؟ -چیو؟ -بوی ...بوی شهادتو..😇 نفس کشید و چشمانش رنگ غم گرفت ٬لحظه ای احساس کردم روح علی از بدن جداشده و به سویی میرود٬انگار ملکوتی شده بود. به سمت فرودگاه رفتیم٬چمدان ها 🎒را در تاکسی🚖 گذاشتیم و به سمت هتل حرکت کردیم٬حال و هوایی بود عجیب٬به هتل که رسیدیم با کمک راننده محترم ساک هارا در لابی گذاشتیم تا پذیرش شویم. بعد از اتمام چک پاسپورت و شناسنامه به اتاق مورد نظر رفتیم٬دررا علی باز کرد و وارد شدم٬اتاقی معمولی با امکاناتی معمولی ٬عاشق همین ها بودم.😍😇 🌺🍃ادامه دارد.... نویسنده ؛ نهال سلطانی
گوشیتو بچرخونید... ╭─────➤ ꧁@ya_hossein134💛 ╰───────┄┄