[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
🍃🍂🍃🍂🍃 🌹🍃🌹🍃🌹 #دلارام_من💘 #قسمت_154 ✍🏻#فاطمه_شکیبا برای اعزام دیگه! خشکم میزند؛ همه چیز خیلی دورتر
🍃🍂🍃🍂🍃
🌹🍃🌹🍃🌹
#دلارام_من💘
#قسمت_155
✍🏻#فاطمه_شکیبا
دست میگذارد زیر چانه ام و صورتم را به طرف خودش میکشد؛ اما باز هم نگاهش
نمیکنم؛ آه میکشد: شاید برای بقیه همینطور باشه که گفتی! اما برای من و تو
اینطور نیست؛ باور کن برای خودمم سخته... ولی باید گذشت کرد...
- میدونم، منم نمیخوام خودخواه باشم؛ ولی...
- دیگه ولی نداره که... من تو رو میشناسم... میدونم ایمان داری؛ ولی وقت عمله
الان، ببین! توی زندگیت تا الان شرایط خوب و عادی نداشتی که دست خودت نبود؛
هردوی ما نتونستیم زندگی تو یه خونواده خوب و منسجم رو تجربه کنیم؛ بهمون
میگفتن بچه طلاق، دست ماهم نبود؛ هردومون تو شرایطی قرار گرفتیم که رشد
کنیم؛ آبدیده بشیم.
- خدا یه فرصت داد به ما که اینطوری امتحانمون کنه؛ میدونی گاهی با خودم میگم
اگه تو این سختیا به خدا تکیه نداشتم منم مثل خیلی از بچه های طلاق آسیب دیده
بودم؛ ما تونستیم با تکیه به خدا از مشکلاتی که دست ما نبوده بیرون بیایم، بزرگ
بشیم، مستقل بشیم، ولی مرحله بعدی زندگی دست خودمونه؛ اینکه بلد بشیم از
گذشته درس بگیریم، اینکه یاد بگیریم صبر کنیم، اینکه ایمان داشته باشیم
إن
مع العسر یسرا، قبول داری حرفامو؟
لب پایینم را می گزم؛ چقدر وابسته اش شده ام، نباید انقدر ضعیف باشم.
ادامه میدهد: مطمئن باش نمیذارم کسی بین ما فاصله بندازه، مهم نزدیکی
فیزیکی نیست؛ مهم دلهاست که نزدیک باشه، که هست؛ تو ازخودگذشتگی بزرگی
کردی حوراء، اجرتو ضایع نکن؛ مطمئن باش خدا یه جای دیگه برات جبران میکنه،
صبر داشته باش فقط... قبول؟
↩️#ادامه_دارد
#کپی_ممنوع🚫
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🍂🍃🍂🍃