eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
409 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍃🍂🍃🍂 🌹🍃🌹🍃🌹 💘 ✍🏻 دلم برای پدر نداشته ام تنگ میشود؛ اصلا شاید حامد را بخاطر شباهتش به پدر دوست دارم. - قبول دارم، حق داری نگران باشی، ولی خدایی که تا الان هواتو داشته، بعدشم تنهات نمیذاره. عکس ها را برمیدارد و یکی یکی از نظر میگذراند؛ درهمان حال میپرسد: حالا میخوای علی رو جدی بگیری یا کلا بیخیالش بشی؟ قلبم میایستد؛ خیره میشوم به ماه و نفس عمیق میکشم؛ نمیدانم چه بگویم؛ سعی میکنم نخندم ولی گوشه لبم کمی کج میشود و از نگاه حامد دور نمی ماند. آستین هایش را بالا میزند و لب حوض وضو میگیرد؛ بدون هیچ حرفی به اتاق میرود؛ در حیاط به تماشای ماه مینشینم، مثل پدر؛ فقط کاش صدای مناجات حامد را از اینجا هم بشنوم... با اینکه از صبح تا حالا کلی کار کرده و باید خسته باشد، سرحالاتر از همیشه است؛ از صبح تا ظهر اصفهان را زیر پا گذاشته ایم تا وصیتنامهوها را به دست خانواده ها برسانیم، اما حامد سریع خداحافظی میکرد که خیلی مزاحمشان نشویم؛ بعد هم برگشتیم خانه و استراحتی کوتاه کردیم، از عمه خداحافظی کرد و باهم آمدیم گلستان. این بار نه فقط با عمه، با خانه و حیاط و گل هایش هم خداحافظی کرد؛ خوبی اش این بود که امروز درخانه خودمان بودیم و عمه راحت توانست هرچه میخواهد حامد را درآغوش بگیرد و صورتش را بوسه باران کند؛ و وقتی حامد دستش را به زور میبوسد، مادرانه دست برسر حامد بکشد و بگوید: "نکن پسرم... نکن عزیزم..." 🍃🌹🍃🌹🍃🌹