eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
423 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍃🍂🍃🍂 🌹🍃🌹🍃🌹 💘 ✍🏻 اخم های حامد درهم میرود؛ من جای او بودم دهان نیما را پر خون میکردم!"چرا"😂 مادر دست حامد را میفشارد: مواظب خودت باش، زود برگرد تکلیف خودت و حوراء رو روشن کن! - چشم! مادر میایستد، حامد هم، چشم از پسرش برنمیدارد؛ حسودی ام میشود، چه زود عزیز شد! مهره مار دارد انگار! - حلالم کنید مامان! - من چیزی از تو ندیدم؛ برات کم گذاشتم، حلالم کن! دوباره برمیگردد به همان حالت سرد و خشک همیشگی؛ خداحافظی میکند و میرود! حامد متوجه من میشود که مثل مجسمه سرجایم ایستاده ام: مگه فیلم هندیه که انقدر گریه کردی؟! و سرخوشانه میخندد؛ نگاهی به ساعت میاندازد: اوه! من الان باید برم، تو رو میرسونم تا یه جایی و خودم میرم. دقیق نمیفهمم چه میگوید؛ رفتنش کابوس است، مهم نیست کسی ببیند؛ به خودم که می آیم، سر گذاشته ام روی سینه اش و بلند گریه میکنم؛ از خودم بدم آمده که انقدر احساساتی شده ام، اصلا نمیدانم چه میگویم و چه میگوید؛ فقط میدانم باید از همه مهربانی ها و بزرگواریه ایش بگذرم؛ انگار پدر دوباره بخواهد شهید شود؛ گفتنش ساده است اما در واقعیت، هزاربار میمیری و زنده میشوی. 🍃🌹🍃🌹🍃🌹