🍃🍂🍃🍂🍃
🌹🍃🌹🍃🌹
#دلارام_من💘
#قسمت_190
✍🏻#فاطمه_شکیبا
تلوزیون روشن است و مراسم تشییع در نجف آباد را نشان میدهد؛ محشری به پا
شده! اگر برای نوکر ارباب خدا انقدر ریخت و پاش کرده باشد، برای خود ارباب چه
کرده! بیخود نیست که میلیونی به زیارت اربعین میروند؛ صدای مداحی روی تصاویر
پخش میشود: عجب محرمی شد امسال/ شهید بی سرم برگشته/ بیاید بریم به
استقبالش/ مدافع حرم برگشته... / وای... غمت غم وطن شد/ وای... سر تو
بی بدن شد/ وای... خدا رو شکر عزیزم/ که پیکرت کفن شد...
ناگهان عمه میگوید: نگران حامدم! به دلم شور افتاده!
نجمه دلداری میدهد: نترسین مامان؛ انشالله حالش خوبه.
عمه اما آرام نمیگیرد؛ دنبال تلفن میگردد: بذار بهش زنگ بزنم.
به اتاق میرود و بعد بیست دقیقه، بیرون می آید درحالی که آرام شده؛ توانسته چند
کلمه ای با حامد صحبت کند.
پیام میدهم: "شب عاشورا اونجا چه حالی داره؟"
جواب می آید: »چه پنهان، تازگی ها خواب اقیانوس میبینم/ قفس تنگ است ای
صیاد! واکن بال و پرهارا...
التماس دعا"
هرچه میگیرمش، در دسترس نیست و جواب پیامک هم نمیدهد، شب عاشورا را با
چشمان بیدار صبح میکنم.
🌹🍃🌹🍃🌹