eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
404 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
چند تا از کلیپ های استا تقوی تقدیم.نگاهتون💚👆🏻
سلام ممنون شما خوبی شرمنده وقت نمیکنم بنویسم خب چون بقیه رمان ها حاضر هستن ولی این رمان برای نوشته خودم هست
سلام دوست عزیز سلامت باشید بله خودم میدونم ولی خب متاسفانه نمیدونم چه جوری Pbfبزنم🤦🏻‍♀
سلام شرمنده واقعا اخه وقت نمیکنم بنویسم ولیی تمام تلاشم رو میکنم🌷
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 #Part38 عاشقی زودگذر رفتم تو گروه دیدم که ۱۸ تا پیام اومده بود زدم رو پیام سنج
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 عاشقی زودگذر کلاس زبان ساعت ۶ بود که تموم شد وسایل رو سریع جمع کردم و تا تیچر خدافظی کردم و سریع آژانس گرفتم و رفتم مسجد ... وارد مسجد شدم خیلی خلوت بود نمازم که تموم شده بود با چشام دنبال مبینا میگشتم که یکی از برادر های مسجد رو دیدم مجبور شدم برم از اون سوال کنم +سلام ببخشید امروز برای خادم ها جلسه گذاشته بودن میشه بگید کجا برگزار میشه؟! دیدم جواب نمیده سرم رو بلند کردم دیدم همین طوری وایساده +ببخشید چیزی شده؟! -سلام کیانا خانم خوبید انشالله نشناختین؟! همین طوری موندم این کیه که سریع خودمونی میشه با آدام +ببخشید برادر حتما باید به جا بیارم و خواهش رعایت کنید بعد زیر لب گفتم انگار دختر خالشم ایــــــــــــــــــــشششش -بله شما درست میگید شرمنده، جلسه رو تو سالن برگزار کردن چیزی نگفتم و راه هم رو کج کردم به سمت سالن وارد ‌سالن شدم که یه لحظه شکه شدم +ه..س..ت..یییی به حالت دو رفتم سمتش و سفت بغلش کردم +الهیییی دورت بگردم تو کجا بودی دلم برات تنگ شده بود چه وقت اومدی تهران که من متوجه نشدم اخه هستی=سلام اجی چه طوری منم دلم برات تنگ شده بود داشتیم حرف میزدیم که مبینا اومد و گفت=چه خبره از موقعه ای که همو دیدید دارید حرف میزنید ، کیانا معرفی نمیکنی؟ +ایشون دوستم هستی و خادم اینجا که الان رفتن اهواز مبینا دستش رو به سمت هستی دراز کردو گفت=خوشبختم هستی جان بنده مبینا هستیم دوست جدید کیانا هستی=بله آشنا هستم کیانا خیلی ازتون میگه +بسه دیگه انقدر تعارف تیکه پاره میکنید به هم😂 راستی مبینا ثبت نام کردی؟ مبینا=اره کردم بیایید بریم بشینیم الان شروع میشه وارد سالن شدیم که با تعجب گفتم=وا اینجا رو چرا فرش کردن پس صندلی ها‌؟! مبینا=نمیدونم از داداشم پرسیدم که گفت تو جلسه میگم بهتون هستی زیر گوشم گفت=چه داداشم داداشمی میگه ، نمیدونم اینجا یکی هست که.... نزاشتم ادامه حرفش رو بگم با آرنج زدم به پهلوش... 👑 💛👑 👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑💛👑 نویسنده📝 #𝓷𝓪𝔃𝓪𝓷𝓲𝓷
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 #part38 عاشقی زودگذر کلاس زبان ساعت ۶ بود که تموم شد وسایل رو سریع جمع کردم و
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 رفتیم نشستیم و منو انداختن وسط و مبینا سمت راستم بود و هستی سمت چپ +برو بچ حس میکنم شدید مثل لین بادیگارو ها😂 هستی=یه سوال نبودم ادبت یادت رفته ها برو بچ چیه مثل این پسرا مبینا هم ریز خندید مبینا داشت میخندید که برادرا اومدن و ماهم ساکت شدیم و سر به زیر چند مین بعدم خواهرا اومدن همه تقریبا بودیم که آقای وکیلی اومد سرم رو بلند کردم که دیدمش تیپ خاکستری زده بود و چند تا برگه هم دستش باز هستی زیر گوشم گفت=کیانا خوبی الان نیاز به آب قندی چیزی نداری خواهر؟! یه چشم غره رفتم بهش که متوجه شد دیگه خرفی نزد.. اقای وکیلی=برای سلامتی آقا امام زمان (عج) یک صلوات ختم کنید همه صلوات فرستادیم وقتی تموم شد به دست به ریشاش کشید و شروع کرد حرف زدن... اقا وکیلی=با سلام و وقت بخیر خدمت تمامی خادم های عزیز خیلی ممنون و سپاس گذارم که تشریف اوردید.... جهت از برگزاری جلسه این هست که برای ماه رمضان قراره برنامه ریزی کنیم دیشب با بزرگان مسجد که صحبت میکردیم قرار شد که در ماه پر برکت رمضان افطاری داده بشه و مراسم گرفته بشه و نیاز به کمک شما خادم های عزیز داریم و ان‌شالله که بتونیم مثل قبل پذیرای روزه داران باشیم خب اگه سوالی هست در خدمتون هستم چند تا از برادرا سوال کردن و که باز هستی شروع کرد +هستی جان عمت ساکت شو سرم رفت داشتم به جواب های که اقای وکیلی با ارامش توضیح میداد گوش میکردم که سنگینی نگاه کسی رو حس کردم ولی توجه نکردم چند مین دیگه یکی از خواهرا سوال پرسید سرم رو بلند کردم که دیدم یکی از خانم ها هست که تازه عضو شده و زیاد آشنایی نداشت سرم رو انداختم که باز اون نگاه رو حس کردم دیگه کلافه شده بودم سرم رو بلند که با اون پسره که جلو مسجد پسر خاله شده بود چشم تو چشم شدیم زیر لب استغفرالله گفتم و سرم رو انداختم پایین +لعنت به شیطون هی زیر لب صلوات میفرستادم صلوات میفرستادم وقتی اون خانمه سوالاش تموم شد اقای وکیلی گفت=خب بریم سراغ یه موضوع دیگه..... 👑 💛👑 👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑💛👑 #𝓷𝓪𝔃𝓪𝓷𝓲𝓷
https://harfeto.timefriend.net/16446632236447 حرفاتون رو ناشناس بزنید🖤 🌸🌺🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 https://eitaa.com/joinchat/1414660259C8b2cf0286a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••• یادمون نره🌱 🌼✨اللّٰهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالزَّبُورِ ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَالْأَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلِينَ 🌸✨اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَمُلْكِكَ الْقَدِيمِ ، يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ ، أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاواتُ وَالْأَرَضُونَ ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ ، يَا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ ، وَيَا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ ، وَيَا حَيّاً حِينَ لَاحَيَّ ، يَا مُحْيِيَ الْمَوْتىٰ ، وَمُمِيتَ الْأَحْياءِ ، يَا حَيُّ لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ 🌼✨اللّٰهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِ وَعَلَىٰ آبائِهِ الطَّاهِرِينَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ فِي مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها ، سَهْلِها وَجَبَلِها ، وَبَرِّها وَبَحْرِها ، وَعَنِّي وَعَنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللّٰهِ ، وَمِدادَ كَلِماتِهِ ، وَمَا أَحْصاهُ عِلْمُهُ ، وَأَحاطَ بِهِ کتابه 🌸✨اللّٰهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لَا أَحُولُ عَنْها وَلَا أَزُولُ أَبَداً ، اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ ، وَالذَّابِّينَ عَنْهُ ، والْمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوَائِجِهِ ، وَالْمُمْتَثِلِينَ لِأَوامِرِهِ ، وَالْمُحامِينَ عَنْهُ ، وَالسَّابِقِينَ إِلىٰ إِرادَتِهِ ، وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ 🌼✨اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَىٰ عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي مُؤْتَزِراً كَفَنِي ، شاهِراً سَيْفِي ، مُجَرِّداً قَناتِي ، مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحاضِرِ وَالْبادِي . اللّٰهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ ، وَالْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ ، وَاكْحَُلْ ناظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ ، وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ ، وَأَوْسِعْ مَنْهَجَهُ ، وَاسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ ، وَأَنْفِذْ أَمْرَهُ ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ 🌸✨وَاعْمُرِ اللّٰهُمَّ بِهِ بِلادَكَ ، وَأَحْيِ بِهِ عِبادَكَ ، فَإِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ : ﴿ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا كَسَبَتْ أَيْدِي النّٰاسِ﴾ ، فَأَظْهِرِ اللّٰهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّىٰ بِاسْمِ رَسُولِكَ ، حَتَّىٰ لَايَظْفَرَ بِشَيْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ 🌼✨وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ ، وَناصِراً لِمَنْ لَايَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ ، وَمُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكامِ كِتابِكَ ، وَمُشَيِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وآلِهِ ، وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ . 🌸✨اللّٰهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلَىٰ دَعْوَتِهِ ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ . اللَّهُمَّ اكْشِفْ هٰذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ ، إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَنَرَاهُ قَرِيباً ، بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ. آنگاه «سه بار» بر ران خود دست می‌زنی و در هر مرتبه می‌گویی ✨الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صاحِبَ الزَّمان ••• ╔━๑ღ💞ღ๑━╗
ꔷꔷꔷ توهم‌در‌امتحان‌شھادت‌قبول‌شد؎ وهم‌ ‌:)♥‌‌! ♡ــا🦋°° -سلام‌صبحتون‌شهدایی😌🖐🏼 . •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• ̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
🌷 صدقه و انفاق ابراهیم هادی 🌷 🌿 ✨🌿 🌿✨🌿✨🌿 🛑 یک روز که فقیری به مسجد رفته بود و کفش مناسب نداشت، ابراهیم پیش او رفت و کفش خود را به آن فقیر صدقه داد و خودش در اوج گرمای تابستان با پای برهنه از مسجد تا خانه رفت. او واقعا مرد خدا بود. 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃 •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• ̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•