eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
409 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: امت من در خیر و خوشی هستند، مادامی که امر به معروف و نهی از منکر میکنند... 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ـــ گفتند،شغلتان؟؟؟... همه گفتیـم : ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• ̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
به وقت رمان❤️ عاشقی زودگذر 👇🏻🍁
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 #Part39 رفتیم نشستیم و منو انداختن وسط و مبینا سمت راستم بود و هستی سمت چپ +برو
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 اقای وکیلی=خب موضوع بدی این هست که ما الان دنبال مجوز پایگاه هستیم برا برادران..... و ما قراره که این سالن رو برای کلاس ها و اتاق پایگاه کلا خراب کنیم و از این به بعد جلسه هارو در حسینیه میگیریم و ما نیاز به کمک های مردمی داریم که من شماره حساب رو میزارم تو گروه و شما اشتراک بدید... یه هویی یکی از پسرا گفت=مگه مسجد مسئول نداره ؟! اقای وکیلی با آرامش همیشگی گفت=چرا داره و اقای معتمدی تا جایی که تونستن کمک کردن من منظورم از کمک های مردمی برای ماه رمضان بود.... خب جلسه امشب تمام شد خیلی ممنونم باز که زحمت کشیدین و اومدید یا علی... همه بلند شدیم و یه چند تایی از پسرا جمع شدن دور اقای وکیلی و شروع کردن به سوال کردن +مبینا میخوای وایسی با داداشت بری یا با من میایی؟! مبینا=نه میخوام با داداشم بیام +باشه عزیزم پس اگه کاری نداری من برم مبینا=خب وایس باهم بریم خطرناکه این وقت شب +مرسی گلم فعلا از پله ها رفتم پایین که وکیلی رو دیدم دلم رو زدم به دریا و رفتم ازش سوال کردم..اروم رفتم جلو و با اروم ترین صدا گفتم=ببخشید مزاحم شدم ، برای پایگاه که گفتین برای خواهران نیست؟ وکیلی=خواهش میکنم، فعلا که فقط مجوز قسمت برادران رو میدن +بله خیلی ممنونم از مسجد اومدم بیرون و اروم حرکت کردم سمت خونه... یه هویی یکی شروع کرد داد زدن یه لحظه ترسیدم ولیی وقتی گفت=کیااانناااااا....کیانا خانم برگشتم دیدم باز همون پسره اس بی توجه به راه ادامه دادم که این دفعه با سرعت بیشتری اومد و جلوم وایساد و نفس نفس گفت=کی...انا....چر...ا...هرچ...ی صد..ات..میز...نم..جواب..نمیدی +منظورتون خانم مشتاق هست؟!ببخشید من کار دارم الان دیر هم برسم خانواده نگران میشن با اجازه -بابا یه لحظه وایس کارت دارم چرا این طوری میکنی ، سرت رو بگیری بالا منوببینی میشناسی من الکی این همه راه رو نیومدم تهران +دیگه خیلی دارید... استغفرالله ، من برام مهم نیست که شما چه جوری اومدید یاعلی.. -باشه ، برو به سلامت آدم چه قدر اخه پرووو باشه 👑 💛👑 👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑💛👑 نویسنده📝 #𝓷𝓪𝔃𝓪𝓷𝓲𝓷
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 #Part40 اقای وکیلی=خب موضوع بدی این هست که ما الان دنبال مجوز پایگاه هستیم برا
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 Part41 عاشقی زودگذر رفتم خونه به اهالی خونه و مهمون ها سلام دادم +مامان من برم اتاق هم لباس عوض هم نماز م رو بخونم مامان=باشه برو، راستی میدونی هستی اومده +اره امشب تو مسجد دیدمش مامان=باشه برو رفتم تو اتاقم شلوار مشکی رو پوشیدم با پیرهن لیمویی و روسری سفید گلبهی رو مدل دار بستم ، چادر نمازم روپوشیدم و نمازم خوندم...... سلام نمازم رو دادم و چادرم رو انداختم رو تختم و رفتم بیرون که کارن اومد جلوم کارن=به کیانا خانم خبری ازت نیست؟ +نه از شما خیلی خبر هست بیا برو اونور رفت کتار منم رفتم تو آشپزخونه که مامان تو حال با صدای بلند گفت=کیانا مامان چآیی بیار پنج تا چای ریختم رفتم تو حال به مامان بزرگ و بابا بزرگ دادم بعدم عمه ساره با شوهرش و در اخر مامانم.... سینی رو بردم تو آشزخونه که صدا زنگ تلفن اومد مامان=کیانا تلفن رو جواب بده +باش تلفن رو برداشتم که صدا بابا اومد=سلام دختر بابا چه طوری +مرسی بابا جونم کجایی چرا انقدر دیر اومدی مثلا امروز پنج شنبه بوده باید زود بیایی بابا=ببخشید خوشگلم ،من که مثل همیشه اومدم ولی شما کلاس بودی، الان با کیان اومدیم بیرون میوه بخرم +باشه باباجون ، راستی کاری داشتین زنگ زدی😂 بابا=اره میخواستم ببینم اومدی یانه ، خب من الان میام فعلا +باشه خدانگهدار تلفن رو قطع کردم که دوباره زنگ خورد به امید این که بابا باشه سریع برداشتم=جون دلم بابا بعدش صدا هستی اومد که داشت میخندید=جان بابا خوبی😂😂😂😂 +درد نگیری هستی ، فکر کردم بابامه هستی-اشکال نداره ، چه طوری چه بی خبر رفتی؟ +ببخشید اخه امشب مهمون داشتیم مجبور شدم زود بیام شرمندت🌸 -دشمنت کیانا مامانت هست؟ +اره هست -خب لطف میکنی گوشی بدی مامانم کارش داره +باشه از من خدافظ سلام برسون -بله حتما مخصوصا به یکی مخصوص تر سلام میرسونم..... پشت بندش خندید +یعنی چی؟؟ -هیچی بابا گوشی بده مامانت مامان بیا تلفن کارت داره... رفتم نشستم پیش عمم و اهورا رو ازش گرفتم (اهورا پسر کوچیه عمه ساره بود و یه پسر بزرگ تر داشت که اسمش آرمین بود آرمین کلاس اول بود و اهورا دوماهش بود) با اهورا درحال بازی کردن بودم که زنگ آیفن زده شد و خبر از اومدن بابا اینا رو میداد..... شام رو خوردیم و ضرفا رو گذاشتیم تو ماشین ظرف شویی.... به دستور مامان چای ریختم و دادم به مهمونا نوش جان کردن.... میوه ها هم چیدم و بردم.... کم کم مهمونا قصد رفتن کردن وقتی رفتن مامان رو به بابا گفت=عباس جان امروز خانم عسگری از اهواز اومدن و امروز غروب هم زنگ گفت فردا جمعه اس اگه میخوایید بریم بیرون تفریح بابا=فردا که هیچ برنامه ای نیست ، زنگ بزن هماهنگ کن +ایول بابا ، با هستی میریم بیرون مامان زنگ زد و هماهنگی های لازم رو کرد و ناهار هم مهمون ما شدن.... تا ساعت ۲ نصف شب داشتیم وسایل فردا رو حاضر میکردیم.... مامان=عباس فقط مونده فردا مرغ بخری و نوشابه و کاهو و گوجه بابا=باشه فقط بنویس یادم نره کارا که تمام شد رفتم تو اتاقم خوابیدم😴 👑 💛👑 👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑💛👑 نویسنده📝 #𝓷𝓪𝔃𝓪𝓷𝓲𝓷
https://harfeto.timefriend.net/16446632236447 حرفاتون رو ناشناس بزنید🖤 🌸🌺🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 https://eitaa.com/joinchat/1414660259C8b2cf0286a
چرا عزیزم چیزی شده دلیل بگید اگه بشه بر طرفش بکنم🌷
۱⇦مرسییی عزیزممم لطف داری😘 ۲⇦ببخشید عزیزم اگه میخوایید توی پی وی بگید اخهه خیلی شلوغه 🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«💙🔗» قبل از مسابقات دو رڪعت نماز میخوند ...🧎🏻‍♂️ پرسیدم چه نمازی میخونی ؟!🤔 گفت:دو رڪعت نماز میخونم از خدا میخوام یه ‌وقت توی مسابقه حــالِ کسی رو نگیرم !!🤍🌚
یــااَبــاعَبْـ♥ـدِالله هزار حمد شفا در قياس تربت تو مثال کوزه ی آبی ست درمقابل بحر】°
12.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲┊ 🌸•‌‌‌! 」 بـر‌دَرد‌ِ‌‌فـراق‌ِ‌مـٰا..؛ ‌‌جُز‌‌اَشڪ‌‌دَوایۍ‌نیٖست‌حُ‌ـسیـٖن‌جـٰان...♥(‌: !' . •
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
«💙🔗» قبل از مسابقات دو رڪعت نماز میخوند ...🧎🏻‍♂️ پرسیدم چه نمازی میخونی ؟!🤔 گفت:دو رڪعت نماز میخونم
یڪبارڪھ‌جلوۍ‌ِ دوستانم‌ قیافہ گرفتھ‌بودم، ابراهیم‌ڪنارم‌ آمدوآرام‌ گفت: نعمتےڪہ خداوند‌ بھ تو‌ داده است را به رخ‌ِ دیگران‌ نڪش!..🚶🏻‍♂ ♥️
'🔗❤️' به امید روز شهادتم که مادرم بگه به خون پسر شهیدم قسم(:🍁✨ 😊❤️ @bcnbzrhkkb
💌 شهید ابراهیم هادی مدتی در جنوبِ شهـر معلـم بود؛ مدیـر مدرسہ‌اش می‌گفت آقا ابراهیم از جیب‌خودش پول می‌داد به یڪی از شاگـردها تا هر روز زنگ اول برای ڪلاس نان‌و پنیر بگیرد! آقاهادی نظرش این بود که این‌ها بچــہ‌های منطقـہ محـروم هستند. اڪثراً سر ڪلاس گـرسنـہ هستنــد. بچـہ گـرسنـہ هـم درس نمی‌فهمد. ابـراهیـم هادی نـہ تنهـا معلــم ورزش، بلڪـہ معلمـی بــرای اخـلاق و رفتار بچـہ‌ها بود. دانش آموزان هـم ڪـہ از پهلـوانـی‌ها و قهرمانی‌های معلم خودشان شنیده بودند شیفتـہ او بودند. 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺 •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• ̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
°•♡ شبیه ابر بهاری دلم عجیب گرفته کجاست شانه امن برادری که ندارم؟! 💔 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸 •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• ̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
به وقت مداحی❤️👇🏻
AUD-20211014-WA0180.mp3
4.75M
حتما چشات خیسه که من.....🖤
4_5918149623158939304.mp3
3.25M
✏خیال روی تو در هر طریق همره ماست 🎤
پی دی اف رمان یادت باشد😍👇🏻
yadat_bashad.pdf
27.78M
پی دی اف رمان یادت باشد🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺شهید ابراهیم هادی 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸 •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• ̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
ای کاش به جای همه میشد که در این شهر این حال به هم ریخته ام را تو ببینی... 💔 ‌
(عجل الله)🌱 - گاهے اوقات ، گناھ ڪه مےکنم ، تو سرت را پایین مےاندازۍ! آقا جــــان حلالم ڪن !✋🏻💔(: