eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
409 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
بمونینــ❤️🍃
دوستان لف ندید اگه مارو زیاد کنید فردا شب هم پرداخت میزاریم❤️🍃
باسلام و صلوات و تبریک عید بزرگ 🌺 به محضر شما خوبان می‌رسانیم در یکی از شهرهای استان خراسان رضوی پایگاه فرهنگی تربیتی در حال ساخت می باشد که برای تکمیل آن نیاز به یاری و کمک شما عزیزان هست🌷 لطفا کمک های خیرخواهانه خود را به این شماره حساب بفرستید👇 💳 6273811618724774 بنام قدردان
شبتون به زیبایی بانوی دمشق🌿🌹
💠امام زمان از ما خیلی توقع دارند 🔶 🔷ما در زمانی قرار گرفته ایم که به آن آخر الزمان میگویند؛ به خاطر این که صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدند و بعد از آنها سیزده معصوم آمدند زندگی کرده اند و رفته اند و همه شان تا آخرین لحظه عمرشان را وقف هدایت بشریت کرده اند و تمامی راه های هدایت را نه تنها نشان داده اند. بلکه آن را با خون دل ها و سختی هایی که در این مسیر کشیده اند مثل لقمه جویده شده در کام ما قرار داده اند و سختی ها و پیچیدگی هایش را آسان کرده اند و رفته اند 🔶و حالا ما در زمان حکومت آخرین آن ها یعنی قرار گرفته ایم آقایی که آمده است زحماتی که پدرانش کشیده اند را به ثمر برساند. 🔶ظهور حرکتی جمعی 🔷امام زمان نمی خواهد به تنهایی این کار را انجام دهد؛ بلکه اگر قرار بود تنهایی کار کند پدرانش هم میتوانستند انجام دهند و لازم نبود کربلاها به پا شود بلکه می خواهند بشریت با رقبت خودش به سمت خوبی ها و از بین رفتن ظلم حرکت کند. 🔶انسانها دو دسته می‌شوند 🔷در آخر زمان با این اتمام حجتی که تمامی انبیا و امامان انجام داده اند دیگر جای حرفی باقی نگذاشته اند تا جایی که باغیبت امام زمان هم باز راه روشن است و آدم ها به دو دسته تقسیم می شوند و دیگر کسی نمیتواند بی تفاوت باقی بماند 🔶دسته اول کسانی هستند که هدایت را پذیرفته اند 🔷و دسته دوم کسانی هستند که از این هدایت الهی سر باز زدند و در مقابل تمامی انبیا و امامان ایستاده اند و پرچم دشمنی در دست گرفته اند و عده ی زیادی از مستضعفین جهان را به غل و زنجیر کشیده اند و حق انتخاب را از آن ها گرفته اند 🔶این دو دسته هردو در اوج قرار گرفته اند که در احادیث داریم که در آخر زمان ظلم و ستم فراگیر می شود و در مقابل خوب ها غربال می شوند تا جایی که ذره ای بدی در وجودشان نماند و حالا ما مانده ایم و این مسیر دو راهی و هر کدام را هم اگر انتخاب کنیم در آن به اوج خواهیم رسید. 🔶توقع امام از بچه شیعه ها 🔷امام زمان از مستکبرین و مستضعفین جهان توقع ندارد بلکه از ما بچه شیعه ها که مسیر هدایت را انتخاب کرده ایم توقع دارد در راهی که هستیم به کمال برسیم تا بتوانیم بار حکومت جهانی را به دوش بکشیم و از پرچمداران و فرماندهان او شویم. ✅پس بیاییم از نیمه شعبان امسال خود را برای داشتن کوچک ترین بدی و کوتاهی و نداشتن بزرگ ترین کمالات و خوبی ها مواخذه کنیم که ندای هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنیِ امام زمان (ع) در عالم پیچیده است
بعداز خدا ؛ بهِ نامِ تو آغاز میشود با یڪ سلام :) سمتِ ‌حَرم‌ رُوز نوکران صبحتون حسینی
15.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞| نماهنگ بسیار زیبا ⚜بی هَمگان به سر شود، بی تو به سر نمی‌شود... 🌀همخوانی موزیکال و شاد ویژه نیمه شعبان 🌼به مناسبت ولادت باسعادت منجی عالم بشریت، حضرت امام زمان(عج) 🔅جدیدترین اثر: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت: 🌐 aparat.com/v/MLXG9
ابراهیم؟! به آقا بگو ۳۱۳ یار آماده اند.. مهدی باکـری بندهای پوتینش را محکم بسته.. حاج احـمد متوسـلیان دم در ایستاده... خــرازی و کاظــمی و باقــری گوش به فرمان پای بیسیم نشسته اند تا فرمان قیام بدهی... صــدرزاده و بلــباسی و بیضایی و حـجــجی هم کنارِ حـاج قـــــاســـــم اند. زمان آن نرسیده که بیای آقا؟!🙏 ‌‌
هدایت شده از دختران زهرایی❥︎
تبادلات پر جذب گل مریم تازه شروع کردیم عکس بالا رو ببينيد جذب اولین تب جذب بستگی به بنرتون داره شرایط سنجاق شده ✨ https://eitaa.com/joinchat/614465710C7a276c9fda لینک کانال تبادلات پر جذب گل مریم
هدایت شده از تبادلات پر جذب گل مریم
بنرتون۲۰۰ سین میزنم ۲۰۰۰ریال ۳۰۰سین ۳۰۰۰ ریال ۴۰۰ سین ۴۰۰۰ریال ۵۰۰ سین ۵۰۰۰ ریال عکس کانال درست می کنم قشنگ ۲۰۰۰ریال ۴ عضو فعال میارم برای کانالتون ۲۰۰۰ریال ۱۰ عضو میارم ۴۰۰۰ریال خدمات کانالمونه https://eitaa.com/joinchat/3443261614C81f7523e05 عضو این گروه بشید سوالاتتون و هر کدوم می خواید بگید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚يا صاحب الزمان(عج)... دیدن روی تو بر دیده جلا می بخشد💚 قدم یار به هر خانه صفا می بخشد 💚 بدتر از درد جدایی به خدا دردی نیست😔 خاک پاهای تو گفتند دوا می بخشد💚 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🙏 ❤🧡💛💚💙💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 🌼بر مهدی دین منجی دنیا صلوات بر چهره آن ماه دل آرا صلوات🌼 🌼در دامن نرجس گل زهرا بشکفت بر این گل وبر نرگس و زهرا صلوات🌼 🍃🌼 اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🍃🌼 مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🍃🌼 وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم ❤🧡💛💚💙💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای گل سرسبد عالم هستی 🌹 از امروز یابن الزهرا 💚 بر دل عالم نشستی💖 ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج🙏 ❤🧡💛💚💙💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸💚روز ولادت گل خـــلاق سرمـــد است 🎊🎉 🌸💚او از تبار حیـدر و از نـسل احمد است🎊🎉 🌸💚در آسمـان و زمین می رسـد به گـوش🎊🎉 🌸💚میـــــلاد قـــــائم آل محــــــــمد است 🎊🎉 🌸💚ولادت حضرت مهدی عج قائم آل طاها مبارک باد🎊🎉 ❤🧡💛💚💙💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در دست امام ما زمام عصر است از حضرت او به پا قوام عصر است تبریك به شیعیـان عـالـم گــوئید روز میلاد امــام عصر است ❣️✨ (عج)❣️✨ 🎊❣️✨ 🌹🌹
🎉🌸 🎂 عشقِ‌من، روی ڪیڪ‌ تولدت جایے براے شمع نیست . . . مانده‌ام هزار‌ و صد‌و‌هشتاد‌ و هشتمین شمع ࢪ‌ا ڪجا بگذارم ؟!؟ حالِ عجیبے دارم 💔 گاهے میخندم و گاه گریه میڪنم. در جشنِ‌میلادت، عجیب جاے خالے‌ات حِس میشود . . . خدایا باقی غیبتش‌ࢪا بر ما ببخش 😔 •🦋°اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 خدا بهتر از من و شما میدونه که اصلاح جامعه کار من و شما نیست! ولی . . 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ 📡به کانال آمرین بپیوندید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 یه وقت یه گناهی رو ده نفر لازمه بگن❗️ 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ 📡به کانال آمرین بپیوندید👆
💠چگونه از اصحاب خاص امام زمان شویم⁉️ 🔷در اولین قدم باید متوجه بزرگی و عظمت مقصد باشیم. ما می خواهیم یار کسی شویم که تمامی انبیاء و اولیاء و معصومین منتظرش بودند و به عشق او زندگی میکردند. کسی که طاووس اهل جنت است و عطریست حاصل از تمامی گل های عالم یعنی تمامی کمالات انبیاء و معصومین در او جمع شده است.کسی که امام حسین (ع) و امام صادق(ع) در مورد او فرموده اند : اگر زمان او را درک کنم، در تمام عمرم به او خدمت خواهم کرد. 🔷مقام یاری او مقامیست که هر فرد عاقلی آرزویش را دارد و حسرتش را می خورد ولی سوال اینجاست که پس چرا کسی به این مقام نمیرسد یا کمتر کسی به این مقام میرسد⁉️ 🔶پاسخ این است خداوند متعال به خاطر این که هر کسی به این مقام شریف دست پیدا نکند بلکه فقط مخلصین حقیقی به این مقام برسند سختی هایی در راه رسیدن به این مقام قرار داده که اکثریت کسانی که آرزوی این مقام را دارند وقتی به این سختی ها میرسند جا میزنند و از رسیدن به مقصد منصرف میشوند و فقط به حسرت خوردن اکتفا می کنند. ✅ولی عده ای هم هستند که شیرینی وصال محبوب، هر تلخی ای را از کامشان برده و به عشق او حاضرند هر سختی ای را به جان خود بخرند و جان و مال و خوانواده ی شان را فدای حضرتش کنند. 🔷آری او انقدر دلبر است که برای یارانش دلی نمی ماند که بخواهد متوجه سختی ها بشود بلکه همه ی توجه شان معطوف به او و رضایتش است. ✅بیاییم با زیاد کردن و حضرتش در دلمان سختی های این مسیر را برای خودمان آسان کنیم تا بتوانیم باری هرچقدر کم از روی دوشش برداریم و پیش او رو سفید شویم. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چہ کنیــم محضــر مبارڪــ (عج) برسیــم🤗 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
به وقت رمان ❤️👇🏻 جانانم تویی❤️👇🏻
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
رمان:جانانم تویی❤️ پارت:44 در یخچال و باز میکنم و دنبال چیزی داخلش میگردم که گرسنگی مو بر طرف کنه،
رمان:جانانم تویی❤️ پارت:۴۵ انقدر محو اتاقش شده بودم که کارن و فراموش کرده بودم و فقط داشتم به اتاقی نگاه میکردم که هیچ ربطی به کامران عصبی و خودخواه نداشت، یک کتابخانه پر از کتاب های مختلف داشت و در قفس بالاییش هم قرآن و دعا بود، توی اتاقش یک سری از عکسای خودش که توی مشهد و کربلا بود به دیوار زده بود. با صدای امیر چشمم و از اون اتاق باورنکردنی گرفتم و به امیر دادم -خانوم اینجا چیکار میکنید؟ آقا بفهمه هردومون و بدبخت میکنه -اوممم چیزه آقا کارن با کامران کار داشتن -خانوم نباید سرخود میومدید، الانم زودتر بریم بیرون خواهشا آروم قدم برداشتم بیرون و تازه یاد گوشی افتادم و سریع گوشی و نزدیک گوشم بردم -الو؟ گوشی و قطع کرده بود و منم زنگ نزدم و رفتم دوباره توی اتاقم و نمیتونستم باور کنم اون چیزی که دیده بودم رو، اون کامران بی ادب و بد اخلاق و خشک و پر غرور یک اتاقی داشت که پر از چیزای مذهبی بود ،کی میتونست همچین چیزایی رو درباره ی کامران سرابی باور کنه!؟ دیگه واقعا نمیتونستم گرسنگی مو تحمل کنم و گوشی و برداشتم و شماره ی فست فودی و گرفتم و یک پیتزا سفارش دادم و منتظر بودم تا بیاره و تا اونموقع رفتم طبقه ی پایین، با صدای آیفن شالم و انداختم و رفتم سمت در و پیتزا رو گرفتم که همزمان کامرانم اومد و بدون هیچ حرفی رفت داخل و منم درو بستم و رفتم داخل خونه، مشغول خوردن پیتزا بودم که گفت -تو چقدر خودسری مثل اینکه اینجا خونه ی منه؟ -یک پیتزا سفارش دادم اونم از... -حتما از پولای خودته؟؟ خندید و گفت -عجیبه، فردا هم تا شب خونه نیا مهمون دارم، شبم نیا حتی خونه لقمه ای که خوردم تو گلوم گیر کرد و به سلفه افتادم که کامران با تمسخری گفت -همش مال تو، نمیری انقدر حالم گرفته شده بود که نمیخواستم حتی یک دقیقه اینجا بمونم اما مجبور بودم نمیتونستم برای شبنم هم مزاحمت درست کنم بیشتر از این، با صدای آیفن امیر رفت و جواب داد و بعد رو به من گفت -شبنم خانوم دوستتون کیمیا خانوم هستن جانا❤️نم تویی لایک فراموش نشه❤️😉 نویسنده:m.s
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
رمان:جانانم تویی❤️ پارت:۴۵ انقدر محو اتاقش شده بودم که کارن و فراموش کرده بودم و فقط داشتم به اتاقی
رمان:جانانم تویی❤️ پارت:46 کامران مثل همیشه صدای پوزخندش اعصابم و بهم ریخت و بعد آروم زیر لب طوری که من بشنوم گفت -خودش کم بود رفیقاش هم اضافه شدن سریع از جام بلند شدم و رفتم سمت در حیاط، کیمیا با دیدنم پرید بغلم و تند تند گفت -آخ تو سالمی الهی قربونت بشم چقدر نگرانت شدم چرا به من خبر نمیدی؟ -چرا اینجوری میکنی کیمیا؟ مگه قرار بوده چه اتفاقی واسم بیفته؟ -بابا این پسره مریضه خندیدم و به زور کیمیا رو از خودم دور کردم و گفتم -نه اتفاقا یک چیزایی ازش فهمیدم شاخ در آوردم، تو اینجا چیکار میکنی؟ -اومدم ببینمت خوبی یا نه؟ -خوبم بیا بریم داخل -نه دیگه نمیام اگه اون پسره هست -بیا بابا ولش کن اونو دستش و گرفتم و رفتیم سمت خونه، کامران روی مبل نشسته بود و مشغول تلفن صحبت کردن بود، منم سریع با کیمیا رفتیم داخل اتاقم و کلی صحبت کردیم و خندیدیم؛ نزدیک های شب قرار شد برم خونه ی کیمیا چون فردا هم قرار نبود بیام اینجا و برام راحت تر بود اینکارو بکنم، کیفم و برداشتم و با کیمیا رفتیم پایین و خواستیم بریم که با صدای کامران ایستادیم -به به تشریف داشتین کیمیا مثل خود کامران لبخند مصنوعی زد و گفت -نه دیگه میرم کامران: من میگم ساحل جان بگو مامان و آقا مرتضی و شبنم خانوم هم تشریف بیارن کیمیا: ببین آقای محترم من واسه دیدن شما نیومدم دلم واسه رفیقم تنگ شده بود اومدم ببینمش کامران: مثل اینکه باید یاد آوری کنم اینجا کجاست ایندفعه کیمیا جوابش و نداد و راهش و کشید رفت و منم پشت سرش راه افتادم.تا خود خونشون غرغر میکرد و از کامران بد میگفت و منم ریز میخندیدم به حرفاش؛ ولی من اونچیزایی که از کامران دیدم و هنوزم نمیتونستم باور کنم، ولی اون چیز ها باعث شد دلم بهش گرم بشه که به قول کیمیا و شبنم بلایی سرم نمیاره. -اااا پسره ی چندش ببین چجوری با من صحبت میکنه کانال تلوزیون و عوض میکنم و میگم -بابا ولش کن مخ منو خوردی انقدر از اون گفتی، انگار چقدر مهمه که ما دربارش بحثم بکنیم... جانا❤️نم تویی لایک فراموش نشه❤️😉 نویسنده:m.s
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
رمان:جانانم تویی❤️ پارت:46 کامران مثل همیشه صدای پوزخندش اعصابم و بهم ریخت و بعد آروم زیر لب طوری ک
رمان:جانانم تویی❤️ پارت:47 -راست میگیا ساحل جان همچین آدمی ارزش انقدر اعصاب خوردی نداره -منم همینو میگم دیگه ولش کن بالاخره بحث کامران و ول کردیم و کمی باهم صحبت کردیم درباره س دانشگاه و بعدش هم خوابیدیم. صبح با صدای آلارم گوشیم که کوک کرده بودم بلند شدم و رفتم سمت دستشویی و دست و صورتم و آبی زدم و بدون اینکه کیمیا رو بیدار کنم حاضر شدم افتادم دنبال املاکی و بنگاه دنبال خونه، چهار ساعتی میگشتم دنبال خونه از خستگی زیاد بطری آب معدنی گرفتم و در حال خوردن بودم با صدای گوشیم نگاهی به اسمش کردم و با دیدن اسم(alter-ego) کلید سبز و زدم -الو؟ -سلام ساحل کجایی؟ -دنبال خونه ام -پیدا کردی؟ شالم و با یک دستم کشیدم جلوتر و گفتم -خودت چی فکر میکنی؟ نه هنوز اصلا با قیمت ما پیدا نمیشه -پاشو بیا خونه ی من -واسه چی؟ -تو بیا میگم -اومدم سریع گوشی و قطع کردم و تاکسی گرفتم و تا پنج دقیقه رسیدم دم خونه ی شبنم، از ماشین پیاده شدم و در خونشونو زدم که بعد از چند ثانیه ای در باز شد و رفتم داخل و سریع کفشهام و در آوردم و رفتم داخل و به همه سلامی کردم و گوشه ای نشستم و گفتم -خب شبنم چیکار داشتی؟ شبنم چایی و تعارف کرد و گفت -مرتضی میگه منتظر نگاه آقا مرتضی کردم که گفت -طبقه ی بالای خونه ی ما خالیه ساحل خانوم گفتم مامان و داداش بیان اونجا قورتی از چای مو خوردم و گفتم -خب چقدر هست پولش؟ -پولش زیاد نیست شما هرچقدر دارین و بدین به من حلش میکنم -خب اگر زیاده که نمیشه میگردم پیدا میکنم -نه قیمتش همینه -دستتون درد نکنه مرتضی و شبنم نگاه های مشکوکی بهم میکردن و نگاهاشون منو نگران میکرد اما خودمو به اون راه زدم و گفتم -راستی مامان سهیل کجاست؟ مامان چهرش تغییر کرد که رو کردم به شبنم و گفتم -نمیدونی کجاست؟ شبنم من منی کرد و گفت -راستش از دو روز پیش که شما عقد کردین پیداش نیست -یعنی چی؟ کجاست؟ گوشیش و جواب نمیده -نه مامان: دارم از نگرانی میمیرم مادر -نه نترس بچه که نیست حتما پیش رفیقاشه با صدای گوشیم از جام پا میشم و میرم سمت گوشیم، شمارش مثله شماره ی کارن بود واسه همین جواب دادم -بله؟ جانا❤️نم تویی لایک فراموش نشه❤️😉 نویسنده:m.s