زنی با خویش خلوت کرد و آزاد از علایق شد
از این زندان گذشت و بیکران را دید و عاشق شد
عفیفانه سرودی خواند و جَلبابِ حیا سرکرد
سحر را جامهی خود کرد و از جنسِ شقایق شد
کنارِ ماه بنشست و ز تاریکی فراری شد
حجابِ نور در بَر کرد
و مَستور از خلایق شد
زمان را لمس کرد و جرعهجرعه سرکشید آنرا
ازل را تا ابد چرخید و سرشار از دقایق شد
هوای آسمانها داشت با بال صفا پر زد
به دریا دل زد و رنگی گرفت و محو قایق شد
تبرُّج را رها کرد و خدا را دید با جانش
ز خودبینی گذر کرد و به فیض وصل لایق شد
#امید_امیدزاده
هنوز هالهی ابهام، جنسِ زن دارد!
هنوز جنگ و جدل، حرف از او زدن دارد!
هنوز هم که هنوزست زن پس از مردست
هنوز هم دلِ زن، آشیانهی دردست
هنوز هم همهجا زن، اسیر شهوتهاست
ببین که زینتِ تبلیغهای شرکتهاست!
هنوز زن، هدفِ نقشههای مردانست
هنوز زیرِ لگدهای پای مردانست
زنی ضعیفه و در اختیار میخواهند
برای چرخهی تولید، یار میخواهند!
زنی اگر نه چنینست زن نمیدانند
زنانگی زنان جز به تن نمیدانند!
هنوز دخترکان زندهزنده در گورند
در آرزوی خیالات خویش محصورند
کجاست حضرت پیغمبرِ جهالتسوز؟
کجاست ظلمتِ این شهر را چراغافروز؟
کجاست صاحبِ خُلق عظیمِ رحمانی؟
کجاست در تبِ دنیا نگاهِ انسانی؟
کجاست آنکه به زن اعتبارِ عالی داد؟
کجاست تا که ببیند دوباره این بیداد؟!
ببیند این همه زن را به اسم کار و هنر
خمیرمایهی تفریح کردهاند آخر
ببیند این همه زن را به نام عِلم و سواد
کشاندهاند به هر سوی ناکجاآباد!
کجاست فاطمه تا باز دُر بیفشاند:
《اگر خود از همه نامحرمان بپوشاند_
چنین زنی، زنی آنگونه آنچنان باشد
که برتر از همه زنهای این جهان باشد》
زنی چنین که گُلِ سایهسارِ زندگی است
مقام مادریاش افتخارِ زندگی است
زنی نشسته به کنجِ حریمِ خانهی خویش
خُجسته است به نجوای عارفانهی خویش
چنین زنیست که منظورِ آسمانیهاست
زنی چنین همهجا قدر و ارزشش والاست
کسی که صفحهی تاریخ را ورق زده است
که دست رد به اباطیلِ ماسبَق زده است
گرفته دست زنان را کشیده سوی خدا
به حکم سورهی کوثر؛ به نورِ اَعطینا
نجات داده از آغوشِ دیوِ خودخواهی
بزرگ کرده زنان را به لطفِ آگاهی
زنی نمونهی عالم میانِ نوعِ زنان
زنی چنین که شده اسوهی امام زمان
#امید_امیدزاده
ساعت از نیمه شب گذشت و هنوز
بچه بیدار گوشه ی هال ست
پدرش خواب و مادری تنها
خسته از کار خانه بی حال ست
بوی روغن گرفته پیرهنش
رنگ رویش پریده و رنجور
گود افتاده زیر چشمانش
غصه دار ست قلب او بدجور
عاشقی قصه نیست زندگی است
عاشقی شعر نیست شاعری است
شعر گفتن برای مردی که
در نخ خط و خال دیگری است
من تو را عاشقم تو اما...حیف
عاشق هر کسی به غیر از من
من تو را دوست دارم اما آه
دوست داری تو عشوه ی هر زن
بچه هایت وبال گردن من
تو خودت غرق عشق و حال شمال
تو و بی فکری و اباحه گری
من و این زندگی رو به زوال
با رفیقات هر شب جمعه
غرق مستی و محو دود و عرق
تا سحر پای ماهواره بشین
بازی تخت نرد و منچ و ورق
◽️
باز هم او برای شوهر خود
غزل عاشقانه میگوید
شوهری خواب و همسری تنها
شعر در کنج خانه میگوید
عاشقی قصه نیست شاعری است
غزل بی امید و سردی که
رنگ افسردگی گرفته از این
شعر گفتن برای مردی که ...
#امید_امیدزاده
شد سایه نشین رخ زیبای تو خورشید
دارد به جگر ، داغ تماشای تو خورشید
مَه ، مات شد از چهره ی ماه تو همه شب
محو رخ نورانی و زیبای تو خورشید
هرچندکه ثابت شده سیاره نباشد
در سِیر به سر داشته سودای تو خورشید
از هُرمِ عطش ، سوخته در حسرت حِرمان
اینگونه به دل داشته پروای تو خورشید
از مشرق خود لاله صفت ، دم زده خونین
از بس که به شب داشته
رویای تو خورشید
از سجده نباشد که چنین خون شده مغرب
قربانی هر روزه ی در پای تو خورشید
از شور کلامت سخن عشق تراود
هر صبح مگر می دمد از نای تو خورشید
خورشید نهان ! جان جهان ! باطن عالم !
انداخته سَر ، پیش قدم های تو خورشید
#امید_امیدزاده
بنشین و بنوشان غم هر بارهی ما را
تسکین بده داغ جگر پارهی ما را
لطفی کن و پرسش کن و بنواز و بچرخان
احوال دل سادهی بیچارهی ما را
عدلست اگر ظلم کنی بر دل مسکین
تعدیل کن اندیشه و انگارهی ما را
هر گوشه روانست پی چهرهی ماهت
آرام نما دیدهی آوارهی ما را
ما کودک بیخواب و هراسان تو هستیم
بی تاب مکن سایهی گهوارهی ما را
بیعار به دور دو جهان گشت خیالم
مشغول کن این خاطر بدکارهی ما را
این قافیه سستست مخواهش که بریزد
تخریب مکن کاشی دیوارهی ما را
ابیات من خسته و پربسته حقیرند
پرواز بده مرغ غزلوارهی ما را
#امید_امیدزاده
مغرور آمدی و ندیدی شکستها
غافل شدی شبیه دل خودپرستها
گلدان کنار پنجره هست و دریغ تو
چشمان خویش دوخته بر دوردستها
برخیز و راه خانهی خورشید پیشگیر
بیفایدهست عاقبت این نشستها
هشیارها برای تو فکری نمیکنند
چنگی بزن به دامن تدبیر مستها
طفل رهند مدعیان وصال دوست
میدان بده به طایفهی چیرهدستها
پیوسته رفتهای پی بوی گل امید
هر چند بوده در طلب تو گسستها
ما آبروی جرات پروانه بردهایم
اینست ماجرای تکاپوی پستها
#امید_امیدزاده
پندار بسته راه نظر بر جمال تو
عقل علیل ره نبَرَد در کمال تو
بی دست و پاییاش شده اسباب دردسر
لکنت گرفته است زبان از سوال تو
آمد به محضرت سر تعظیم خم کند
شرمنده شد الف که نگردید دال تو
دل دادهام به مهر تو بیدل نشستهام
چیزیم نیست تا که نهم در قبال تو!
بر باد رفته دار و ندارم در این میان
جان مانده است نزد من؛ این نیز مال تو
آن مدعی که نعرهی مستانه میزند
یک دانه خورده است از انگور کال تو
آمد سر قرار ولی با خیال خویش
غافل به خواب رفت و نپرسید حال تو
ما تشنگان جام همههفتهی توایم
ثبتست این اشاره به تقویم سال تو
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
بی مایهایم و میکده را ساده در زدیم
داغی به دل نداشتهایم و به سر زدیم
آسوده با توهّم سود آرمیدهایم
بر مال خویش -ای دل غافل- ضرر زدیم
از خاطرات ماست خیال جمال دوست
یک عمر گرد خاطرهاش بال و پر زدیم
با چشم عُجب آینه را سیر کردهایم
از حبّ نفس، خوبی خود را نظر زدیم
در زندگی اقامه نکردیم یک نماز
-دور از حضور قلب- فقط بر کمر زدیم
پروانگان به رندی و دیوانگی خوشند
این نام را به تارک اهل هنر زدیم
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
صبح، کافر؛ ظهر، مومن؛ عصر، کافر؛ شام، هیچ
از تحوّلها نمانده در دلم آرام، هیچ
در پی لذّت دویدیم و هدَر کردیم عمر
در همه ایام، ما را برنیامد کام هیچ
ننگ را بر خود خریدیم و نشان، گم کردهایم
آبرو باقی نماند از حرصِ ننگ و نام هیچ
نامهها دادیم و مُردیم از عذابِ انتظار
از کسی هرگز نیامد پاسخِ پیغام هیچ
بیخودیم و بیخودی از بیخودی دَم میزنیم!
نگذریم از نفسِ خود حتّی به قدرِ گام هیچ
واقعیت را خیالآلوده کردیم از قضا
عاقبت آیا گذشتیم از سرِ اوهام؟: هیچ!
#امید_امیدزاده
دزدیده کشیدیم ز میخانه سبویی
با راحت دل، تازه نکردیم گلویی
آواره و سرگشته و بیچاره و حیران
هر روز دویدیم ز هر سوی به سویی
صد جور کشیدیم از آن یار دل انگیز
زان چهره ندیدیم به غیر از سر مویی
افسرده نشستیم علیرغم خوشیها
آسوده نبودیم به روی پرِ قویی
این دامنِ ترگشته نشستیم به آبی
این خرقهی پشمینه نکردیم رفویی
از بحر به یک قطره نمودیم بسنده
قانع شده از باغِ گلِ عشق به بویی
بیمعرفت و غافل از آن حادثه ماندیم
مُردیم و نگفتند به ما راز مگویی
عمری پی بتخانه دویدیم که گفتند:
باید که به دل منزل معشوق بجویی!
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
علی عنایت محضست تکیهگاه منست
علیست ساحل عالم، علی پناه منست
ربوده دل، ز کفم آن جمال رویایی
هماره خیره به زیباییاش نگاه منست
هزار قافله خورشید، کهکشانها دل
شبانهروز، غزلخوان به گِرد ماه منست
علی نشسته کنار دل تمام بشر
اگر که فاصله دارم از او گناه منست
چنان نشسته غمش در سراچهی قلبم
هزار قمری خوشخوان اسیر آه منست
صراط اقوَم حق راه حیدرست فقط
علیست رهبر جانم صراط و راه منست
بزرگمرتبه سلطان فضل و جود و کرَم
منم گدای گدایش که پادشاه منست
اگر عطا کندم منصب غلامی خویش
چنین غلامی درگاه، عزّ و جاه منست
در آن قیامت کبری، نسیم مهر رخش
یگانه آبروی این دل سیاه منست
#امید_امیدزاده
این روزگار پر ستم و غصه طی شود
این اُشتر وهابی دیوانه پی شود
این قبرهای خاکی و این قبله های شوق
دردآشنای نالهی پر سوز نی شود
ترسیده بود دشمن از آن بارگاه نور
غافل که محو، جلوهی خورشید کی شود؟!
روزی رسد که با دَم عیسای مصطفی
اردیبهشت، قاتل سرمای دی شود
روزی رسد که از اثر تیغ آن سوار
این خون که خوردهاند از این خلق، قی شود
آزاد میشود حرمین از حرامیان
مکه دوباره فتح به مردانِ ری شود
آخر خُماری از سر میخانه میپرد
آخر لبالب از لب خُم، جامِ می شود
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
بسم الله الرحمن الرحیم
📝 دایره ی شعر آیینی محدود به مدح و مرثیه یا به وسعت گستره ی معارف دین ؟!
شعر آیینی یا مذهبی نوعی از ادبیات منظوم است که موضوع آن دین و آیین مذهبی است که بطور کلی شامل اعتقادات ، اخلاقیات و دستورات عملی دین مبین اسلام و مذهب حقه ی تشیع است.
مکتب هدایت بخش اسلام حاوی مجموعه ی معارف بلند و انسان سازی است که ضامن سعادت انسان می باشد و طبعا تمام ساحت ها و شئونی را که بشر در زندگی با آن ها سر و کار دارد را در بر می گیرد.
اسلام هم برای فرد برنامه دارد و هم برای جامعه ؛ و در همه ی زمینه های اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی و ... دستوراتی جامع و بایدها و نبایدهایی دقیق داشته و سکوت نکرده است.
انسان مومن با جهان بینی الاهی و نگرش مبتنی بر وحی -که شامل کتاب خدا و سنت و سیره و کلام پیامبر اکرم و اهل بیت پاکش(صلوات الله علیهم اجمعین) است- اندیشه و روش رفتاری خود را تنظیم نموده و به سلوک فردی و اجتماعی می پردازد.
پس بر اهل ایمان فرض است که ضمن حمایت عملی و جانی و مالی با زبان و قلم خود نیز از حق و حقیقت دفاع کرده و به یاری دین خدا برخیزند.
رسول اعظم(ص) به شاعران هم روزگار خویش می فرمودند که شما تا زمانی که با شعر خود دین خدا را نصرت می کنید مورد تایید و یاری فرشته ی وحی یعنی جبراییل هستید.
حتی در تاریخ اسلام می بینیم که شاعران از سوی آن حضرت ، توصیه و تشویق به هجو مشرکان و کفار می شدند.
این سیره ی راهبردی ، دستورالعمل جاودانه و اساسی برای تمامی هنرمندان آگاه و متعهد در همه ی اعصار است که با بصیرت عمیق و ایمان والای خویش در هر شرایطی پس از شناخت حق و باطل ، جبهه ی حق و باطل و اهل آن را نیز تشخیص داده و به یاری مظلوم شتافته و دشمن ظالم باشند و به نشر معارف دین بپردازند.
با این پیش زمینه ی فکری ، شاعر آیینی خود را موظف می داند که نسبت به حوادث دنیای اطراف خویش بی تفاوت نماند و همواره تلاش کند تا موضع درستی اتخاذ کند که مورد رضای پروردگار عالم باشد.
سرودن شعر مدح و منقبت در وصف اولیای الاهی و اهل بیت پیامبر(ع) و مرثیه سرایی و ذکر مصیبت های وارده بر آنان در راستای همین ادای تکلیف مذهبی است که توجیه شرعی و عقلی می یابد.
تجلیل بزرگان دین و اسوه های علم و تقوا ، ترویج حق و راستی است و یادآوری مظلومیت ائمه ی اطهار و خاندان مطهرشان (ع) تقبیح ظلم و رسوا کردن ستمکاران و تنفر و بیزاری از راه و روش آنان است.
معاویه و یزید (لعنه الله علیهما) و امثالهم ، نماد و سمبل شرک و نفاق و بدکرداری اند . هیچگاه کفر و ظلم و زشتی از بین نرفته و در طول تاریخ اتباع و پیروان زیادی برای آن نمادها وجود داشته و خواهد داشت .
انسان مسلمان همواره می بایست راه خود را از جاهلان و گمراهان جدا نموده و مسیر خردورزی و هدایت را در پیش گیرد و در حد توان و سواد و هنر خویش دیگران را هم به راه راست انسانیت دعوت کرده و خود و جامعه اش را از خطا و گناه و پستی دور نگه دارد.
شاعر آیینی ، زبان گویا و تاثیرگذار مذهب و مجاهدی قلم بدست است که ذوق و احساس خود را در جهت اهداف عالی و نورانی مکتب حیات بخش اسلام بکار گرفته و با بیانی زیبا و لطیف زیبایی های آیینش را آینه وار به نمایش می گذارد و جان رهجویان حقیقت را مجذوب و قلب دلدادگان حق را مسرور و قدوم شان را مستحکم می نماید.
شاعر آیینی وظیفه دارد که هر جا ظلمی دید فریاد کند و به یاری مظلوم بشتابد. هر جا انحرافی از معیار راستی و عدالت دید تذکر دهد. اگر در جامعه ی اسلامی ، سقوط ارزش های الاهی را مشاهده نمود زبان به اعتراض بگشاید و با هنر کلامی خویش امر به معروف و نهی از منکر کند . هدفی که پیشوای آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در راه آن جان داد . آرزوی بزرگ تمامی انبیای الاهی که بدست مبارک منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) محقق خواهد شد یعنی اصلاح جامعه و برقراری عدالت و ارتقای معرفت بشر و تکمیل عقول جهانیان .
بنابراین عمق و گستره ی شعر آیینی نه تنها محدود به مدح و مرثیه ی آل الله(ع) نیست بلکه توحید و مناجات و اخلاق و حکمت و پند و موعظه و جهاد و شهادت و سیاست و حکومت و خانواده و همه ی شئون زندگی و جامعه را نیز شامل می گردد.
در موضوع و مضمون شعر آیینی نباید تنگ نظر و کوته بین و سطحی نگر و ظاهربین بود و آن را ایستا و تاریخی دانست بلکه باید نگاهی همه جانبه و جهانی و جاودانه و پویا و زنده به آن داشت ؛ چنان که دین این گونه است.
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
هوای خوبِ تو جان را بسوی طوس کشیده
کبوترِ دلِ عاشق در آن حریم پریده
خیالِ مرقدِ پاکت به عرش برده دلم را
دوباره زائرِ زاری رسیده و نرسیده!
تو دلنوازترینی تو چارهسازترینی
گلی به عطرِ تو در هیچ بوستان ندمیده
زنی نشسته کنارِ رواق و از غمِ غربت
میان گریه بخواند دعا ، بریدهبریده
بروی قولِ خودش ایستاده دخترِ زیبا
فقط به عشقِ شما چادری سپید خریده
به شور و شوقِ جوانی ؛ عصازنان سر پیری
رسانده است خودش را حرم ، خمیدهخمیده
کسی سراغ ندارد چنین نگاهِ بلندی
شبیه چشم تو هرگز ندیده و نشنیده
غزل برای بیانِ فراق ، مایه ندارد
بگیر ای دلکم ، یاری از غنای قصیده
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
در شامِ بُهت و عصرِ پُر از حیرت ، در ظهرِ بیقراریِ بیسامان
در کوچههای رونق لفّاظی ، پشتِ سکوتِ معنیِ سرگردان
در لابلای روحِ بلادیده ، زیر فشار فتنهی پاشیده
باید گذشت از خطر این سیل ؛ باید پرید از سر این زندان
باید من فقیر زمینخورده ، آب از روی تمامیِ دین برده
خود را به آستان تو اندازم ؛ ای حضرت کریم ؛ ای سلطان!
من مستمند رشتهی پیوندت ؛ مسکین بینهایت لبخندت
من سائل نگاه رئوف تو ؛ ای مهربانترین گل این بُستان
ای اصلِ اصلِ اصلِ همه هستی ؛ ای روحِ روحِ روحِ همه عالم
ای جانِ جانِ جانِ تن این خاک ؛ ای پایتختِ معنویِ ایران
هم کاملی و نقص نداری تو ؛ هم آرزوی باغ و بهاری تو
از نسل گل ، بهشتتباری تو ؛ رودی تو از شمیم خوش باران
دل: بی امان سرود تو میخواند ؛ سر : مرشد سعادت خود داند
ای باطن حقایق لاهوتی ؛ ای هشتمین کرامت بی پایان
تو شرط "لااله"ِ مسلمانی ؛ حصنِ حصین قلعهی ایمانی
تو امتداد سورهی انسانی ؛ تفسیر ناب و خالصی از قرآن
ای عارف خدای جهانگستر ؛ بالاترین معادلهی باور
ای رهنمای منزل بیداری؛ ای آیهی معرفی جانان
#امید_امیدزاده
غالباً با درد و غم ، مردُم به مشهد میروند
از مسیر کوچهی هشتم به مشهد میروند
زائرش از حضرت معصومه میگیرد برات
بیشتر ، ایرانیان از قم به مشهد میروند
در زیارت ، همّت و قسمت ندارد اعتبار
خادمان با "دعوت خانم" به مشهد میروند
زاهدان : تسبیح بر کف ، شاعران : حافظ به دست
مَشتیان : با کیسهی گندم به مشهد میروند
ناخدایانِ دلِ دریای طوفانیّ عشق
تا نگردد راهِ ساحل گم به مشهد میروند
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
روزهایی که از شلوغی شهر
خُرد و درمانده میرسم خانه
فکرهای اداری و مالی
میدود در سرَم حریصانه
وقتهایی که از زمین و زمان
خسته و دلشکسته و کِسلم
گاهگاهی که حالِ من خوش نیست
از تمامِ جهان گرفته دلم
لحظههایی که دوری از خورشید
کرده آیینهی مرا تیره
روزگاری که زَرق و برقِ حیات
کرده چشمِ مرا به خود خیره
بیتکلّف، بدونِ تشریفات
سوی قبله به راه میافتم
میروم در پناهِ حضرتِ عشق
مست، در بارگاه میافتم
میروم تا جَلا دهد قلبم
از وجودم غبار برگیرد
میروم تا نهالِ خشکِ دلم
از صفای حرم، ثمر گیرد
شاهعبدالعظیم جانِ ریست!
جانِ ری نه! که جانِ تهرانست
زائرش: زائرِ حسینِ غریب
حرمش: کربلای ایرانست!
مثلِ جدّش: کریم و بخشندهست
ناامید از درش نرفته گدا
زائرش شاد میرود ز حرم
میشود از غمِ زمانه رها
در حریمِ بهشت او مدفون
اهلِ دانش؛ اعاظمِ علماند
طالبانِ حدیثِ اهلُالبیت
گِرد این قبّه، عازمِ علماند
ملجاء مشکلِ گرفتاران
داروی دردهای سختست او
گرچه شاهان، کنارِ او دفناند
شاهِ شاهانِ پایتختست او
بیتعارف، مجاورانِ حرم
اهلِ مهماننوازی و کرماند
همگی سفرهدار و بخشنده
همگی باوقار و محترماند
#امید_امیدزاده
از من شنو نصیحت شیوا را
دشمن بدار دشمن مولا را
دشمن بدار دشمن آنکس که
قبلهست اهل عالم بالا را
من دشمنم به دشمن آن مردی
که گفته آن خطابهی غرا را
فرموده است《شِقشِقَةٌ》چونان
کرده عجب شکایت دنیا را
که آب کرده قلب رئوفان را
سوزانده سخت، سینهی خارا را
گفته حکایت نبی و اصحاب
خوانده روایت غم فردا را
تشریح کرده سوز زمستان را
توصیف کرده ظلمت یلدا را
بعد از رسول، حقّ علی بردند
سوی فلان، کشانده تمنّا را
نصِ بلامنازعِ قرآن را
دستورِ حضرتِ حقِ یکتا را
در زیر پا گذاشته -کافرکیش-
بر روی حق نهاده چرا پا را؟
هرگز ندیدهایم شود کوری
چون رهنمای، سالکِ بینا را
هرگز نبوده است شود پَستی
فرمانده، شخصِ عالیِ اعلی را
گوساله را خدای بنامیدند
لعنت کنید آن بُتِ رعنا را
لعنت کنید جِبت و هُبل را هم
طاغوت را و خادمِ عُزّی را
لعنت کنید سامری دین را
آن فتنهجویِ یاغیِ نازا را
لعنت کنید غاصب ملعون را
آن بیحیا خلیفهی رسوا را
آن بیحیا که آتش کین افروخت
بر بابِ وحی، بیتِ مُعلّا را
آن خانهای که حضرت پیغمبر
سر داد در مقابلش آوا را :
《کز حق درود باد بر اهل حق
آن اهلبیت طاهر و والا را》
هم گفته با صراحت و با تاکید
هم بهره برده صحبت ایما را
فرموده است معنی کوثر را
تصریح کرده خانهی طوبی را
اما دریغ و درد نفهمیدند
شان و مقامِ بانوی حورا را
مردم سکوت کرده در این بلوا
از حد، برون نموده تماشا را
میزان: علیست از چه برون بردید
از بیتِ وحی، بحرِ شکیبا را؟
گم کرده راه و رفته به راه کج
نادیده این صراطِ هویدا را
غرق گمان و تشنهی تشویشید
نشناختید حضرتِ دریا را
دلبستهی دنائت دنیایید
تنها نهاده عارفِ شیدا را
در وهمِ سودِ بیع و نفهمیدید
بازندهاید حکمتِ سودا را
باغِ فدک گرفته به زور از وی
از یاد برده آیهی تقوا را
خوردید خوشهی رطب و اما
نشناختید صاحب خرما را
کردید از این بلای جهانافروز
مرثیهساز، آدم و حوّا را
هم اشکِ نوح را درآورده
هم نالهی خلیل و مسیحا را
در این خزانِ بیپدری باید
لعنت کنیم بانی سرما را
من دشمنم به دشمن اهلِ بیت
من دوستدار، حضرت زهرا را
از ظلم مینویسم و از مظلوم
تا میتوان نوشت الفبا را
یا رب به حق سورهی اَلاِنسان
فرمای بیش، کیفر آنها را
از دشمنانِ سلطهگرِ تاریخ
یا رب! بگیر دادِ دل ما را
یا رب! به حقِّ سورهی وَالعَصرَت
بر ما رسان حمیدهی زیبا را
بر ما رسان بقیّهی معصومین
آن مرد باصلابتِ تنها را
آن منتقم؛ ذخیرهی آینده
بر دردِ این زمانه، مداوا را
#امید_امیدزاده
بسم الله الرحمن الرحیم
تبرّی از دشمنانِ حق، آنجا که در مقامِ عمل و رفتار، مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد جزء فروعِ دین(در کنار تولّی) است ولی آنجا که در مقامِ اعتقادِ قلبی و باورِ عقلی به آن نگاه شود جزء اصولِ دین(در ذیلِ اصلِ توحید، نبوّت و امامت) شمرده میشود.
بنابراین بدیهی است که احکام فقهی یعنی فروعِ دین، تقلیدی است و با رجوع به رسالهی عملیه و فتاوای مراجع تقلید قابل دسترسی است اما مسائلِ اعتقادی یعنی اصولِ دین، کاملاً تحقیقی است و بههیچوجه تقلیدی نیست.
بهعبارت دیگر برای فهم و تعمق در اصل توحید و نبوت و امامت و عدل و معاد باید بهطور مستمر و دائمی و بهصورت گسترده و نامحدود دست به تحقیق زد و برای وصول به حقیقت از طریق مطالعه و مباحثه و مشاورهی علمی پژوهید.
متاسفانه موضوع برائت در جامعهی دینی ما آنچنان که باید تبیین و تحلیل نشده است و این اصل مهم که کلمهی توحید(لا اله الا الله) با آن آغاز شده -که بدون نفیِ طاغوت، پذیرشِ ولایتِ حق غیرممکن است- و قبولِ نبوت بدون شکستنِ اصنامِ شرکآلود، محال و فهمِ امامت بدون بیزاری از مظاهرِ نفاق و عناد و لجاج، ممتنع میباشد دچار تحریف و فراموشاندن و برخورد گزینشی شده است.
در حالیکه این عقیدهی قلبی -یعنی تبری از کفر و شرک و نفاق و ظلم- و اظهار زبانی و رفتاری این بیزاری و تنفر -از کافران و مشرکان و منافقان و ظالمان- دارای اثرات و نتایج اخلاقی و اجتماعی و سیاسی فراوانی است زیرا موجب دوری انسان مومن از گناه و زشتی و نیز تحدید و مرزبندی با اهلِ عصیان و طغیان و همچنین مقابلهی عملی با معاندان و دشمنانِ مذهب خواهد گردید.
لعنِ دشمنان اهلبیت(ع) و قاتلان آن بزرگواران که در زیارات و ادعیهی ماثوره آن حضرات -هم بهصورت کلی و هم مصداقی- بهوفور دیده میشود(۱) چیزی غیر از دعا برای دفع رحمت خدا از آنان نیست و نوعی نفرین است و ربطی به توهین و فحاشی و سَبّ ندارد. چرا که در بسیاری از آیات قرآن نیز لعن و نفرین ظالمان و کافران وجود دارد(۲) و ساحت قدسی کلامالله، مبرا از توهین و فحاشی است و اگر در جایی ظاهرِ آیات چنین بنماید در واقع توصیف است نه توهین!
مفهوم دیگری که در این راستا نیازمند تبیین و موشکافی است بحث《وحدت》است. وحدت مسلمین اگر بهمعنای اتّحاد در برابر دشمنان اسلام است حرف درستی است اما اگر بهمعنی فراموشکردن اختلافات اعتقادی و فقهی و سیاسی و یکی و یکرنگشدن با عامه است قطعاً نه تنها اشتباه بلکه غیرِممکن و تصوّر آن نیز محال است. زیرا در این صورت تباین و تمایزی بین شیعه و سنی باقی نمیماند.
بنابراین بهنظر میرسد ترکِ لعنِ دشمنان و قاتلانِ اهلِبیت(ع) و پرهیز از تبری و بیزاری از آنان، دستِکم بهلحاظ قلبی و اعتقادی غیرِمجاز و غلط است و بهلحاظ عملی و فقهی نیز هرکس، مکلًف است به دستور مرجع خود رفتار کند که در این زمینه، فتوای عموم مراجع، تنها پرهیز از سبّ و توهین نسبت به مقدسات اهلِسنت و ایجاد اختلاف است.
پانوشت:
(۱)
- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ/ اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّی وَ ابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثَّانِیَ وَالثّالِثَ وَ الرّابِعَ(زیارت عاشورا)
- إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا ﴿۵۷﴾ احزاب
همانا آنها که خدا و رسولش را آزار مى دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خوارکنندهاى آماده کرده است.
- انما فاطمة بضعة منّی یؤذینی ما آذاها و ینصبنی ما انصبها
همانا فاطمه پارهی تن من است، هر چه او را بیازارد مرا آزرده و هرچه او را اندوهگین کند مرا اندوهگین کرده است.
(۲)
- وَعَدَ الله الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا هِیَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِیمٌ ﴿۶۸﴾توبه
خداوند به مردان و زنان منافق و کفار، وعده آتش دوزخ داده که در آن جاودانه خواهند ماند که همان کفایتشان میکند! و خدا آنها را لعن کرده و عذاب همیشگى براى آنهاست!
- یَوْمَ لَا یَنفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿۵۲﴾ غافر
روزی که معذرت ظالمین سودی نبخشد و لعنت و جایگاه بد برای آنهاست!
- وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿۲۵﴾ رعد
آنها که عهد الهى را پس از محکم کردن مىشکنند، و پیوندهایى را که خدا دستور به برقرارى آن داده قطع مىکنند، و در زمین فساد مى نمایند، لعنت و ناگواری آخرت براى آنهاست!
عین خدا یکتاست؛ تکراری ندارد
در زندگی جز فاطمه یاری ندارد
معراج را هم در هوای مرتضی رفت
احمد به جز او میلِ دیداری ندارد
شیرِ هوی را کُشت با شمشیرِ تقوا
مرحبکُشی نزدِ علی کاری ندارد
بشنو به گوشِ دل که آوای اذان هم
غیر از ولایت، هیچ اقراری ندارد
ایثار را در《لَن تَنالوا البِر》نشان داد
بخشیدنِ خاتم که دشواری ندارد
#امید_امیدزاده
باران گرفت و چشمهی کوثر روانه شد
بلبل به باغ آمد و گرمِ ترانه شد
آمد کسیکه صبرِ خدا را نشانه شد
دشتِ کویرِ عاطفه را آبودانه شد
از پشتِ لحظههای تجّرد زنی رسید
تاریخ کمکسی به چنین عزمِ جزم دید
دختر مگو! بگو : گُلِ بُستانِ کردگار
خواهر مگو! بگو : سخنِ سبزِ روزگار
مادر مگو! بگو : سببِ خلقتِ بهار
خاتونِ دهر و زاهدهی عارفهتبار
مبهوت شد حماسه از اعجازِ نامِ او
در حیرتاند اهلِ ولا از قیامِ او
زینب: یگانهدخترِ ممتازِ مرتضی ست
او آشنای کوچهی توحیدِ کبریاست
زیباترین تجلّیِ تصویرِ کربلاست
از هر چه عجز و ذلّت و بیچارگی رهاست
زینب: عقیلهایست که از خانومان گذشت
حتی به راه مکتبش از خیرِ جان گذشت
عاشق مگو! که عشق، حقیرست در بَرش
عاشق شدهست عاشقِ عشق برادرش
آیینهای گذاشته حق در برابرش
عشقی که هست مرحمتِ حیِّ داورش
آخر کجاست مَحرمِ این وادیِ غیور
بیطاقتیم ما همه در عشق، او صبور...
▫️
بانو! بگیر از دل ما اضطراب را
هموار کن مسیر پر از پیچوتاب را
بیدار کن تمامیِ دلهای خواب را
بشکن به چشم ما اثراتِ سراب را
ما از الَست طایفهای عشقمحوریم
شکرِ خدا که در دو جهان، خاکِ این دریم
ما را مدافعانِ حریمت نوشتهاند
از سائلانِ فیضِ قدیمت نوشتهاند
مدیونِ خاندانِ کریمت نوشتهاند
از مخلصانِ شانِ عظیمت نوشتهاند
از فتنههای دوزخیان، زار و خستهایم
در انتظارِ مهدیِ زهرا نشستهایم
#امید_امیدزاده
نشناخت آنچنان که تویی هیچکس تو را
مدحِ خدا به آیهی تطهیر بس تو را
لحظهبهلحظه زندگیات یادِ مرتضیست
مشغول خود نکرد جهانِ عبث تو را
هستی چو حلقهایست کفِ دستهای تو
لاهوت همچو طاقچه در دسترس تو را
مرغی! -پر از طراوتِ پرواز- ای دریغ!
این پستآشیانهی دنیا قفس تو را
آیینهای زلالی و پاکیزه از غرض
هرگز نبود در دلِ پاکت هوس تو را
تو مادری برای نبی؛ او تو را پدر
تو همدمی برای علی؛ او نفس تو را
دریای بیکرانهای! -آرام و ژرفخو-
بیارزشست غائلهی خاروخس تو را
سیمرغِ ذوالجلالی و در این دو روزِ عمر
این دشمنانِ سستعناصر مگس تو را
مبهوتِ ارتفاعِ مقام تو ماندهایم
باید شناخت ذاتِ خدا را سپس تو را
#امید_امیدزاده
May 11
https://ble.ir/omidzadeh1359
سلام علیکم
در صورت تمایل دوستانتان را از طریق این پیوند به صفحهی اشعار من در نرمافزار بله دعوت بفرمائید!