eitaa logo
یا کریم
72 دنبال‌کننده
59 عکس
1 ویدیو
11 فایل
اشعار آیینی و مطالب ادبی
مشاهده در ایتا
دانلود
یا علی! ای نجابتِ تاریخ! پهلوانِ دلیر یا حیدر! یلِ خیبرشکن! شکوهِ حنین! تک‌سوارِ شهیر یا حیدر! یا علی! یا عزیز! یا صفدر! اَشجع‌ُالنّاس بعد پیغمبر! قهرمانِ مواضعِ سخت و عرصه‌های خطیر یا حیدر! بیشه‌ی عشق را غضنفر تو؛ اسدالله و میر و رهبر تو شیرِ حقی و دست و بازوی حق؛ دشتِ حق را هژیر یا حیدر! پدرِ خاکی و خدای ادب؛ بر عجم، سرور و شریفِ عرب! خاک‌ساری به‌رغم سرداری! فاتحِ سربزیر یا حیدر! هر دو عالم به زیرِ فرمانت؛ ریزه‌خوارند بر سرِ خوانت سرورِ کائنات بعدِ نبی، بر خلائق امیر یا حیدر! بر فرازِ جهاز دستت را برد بالا که: «این وصیّ من‌ست» صاحبِ اختیارِ اهلِ ولا! نامدارِ غدیر یا حیدر! عدل: منشورِ حکمرانی تو؛ جود و مِهر و کرَم: نشانی تو دولتت بر مدارِ انصاف‌ست؛ حاکمِ بی‌نظیر یا حیدر! رمزِ ادعیه! شورِ راز و نیاز! شرطِ تاییدِ واجباتِ نماز! جانِ قرآن! حقیقتِ اسلام! روحِ جوشن‌کبیر یا حیدر! نانِ جو بود قوتِ غالبِ تو؛ سادگی: انتخابِ جالبِ تو غصه‌دارِ جماعتِ نادار! حامی هر فقیر یا حیدر! کشته ما را دو چشمِ جادویت؛ ای به قربانِ تیغِ ابرویت! پیشِ پایت شهید خواهم شد، گر بگویی بمیر یا حیدر! دشمنم دشمنِ تو را مولا؛ دوستم دوست، دوستانت را ساقیِ کوثر و قسیمِ بهشت! عبدِ ربِ قدیر یا حیدر! در جهانی که شورِ فتنه به‌پاست، مامنِ مومنین: ولیّ خداست! ما نداریم غیر تو یاری؛ دست ما را بگیر یا حیدر!
کوتاه و کم مکن ز سَرم: سایه‌سار را روشن کن از نگاهِ خود: این شامِ تار را هم لطفِ توست شاملِ زوّارِ دوردست؛ هم می‌نوازی از کرمت: هم‌جوار را ریلِ قطارِ مشهدِ تو در مسیرِ شوق حل می‌کند معادله‌ی انتظار را بی‌ساغر و شراب، حریمِ تو می‌کده‌ست! آبِ پیاله می‌بَرد از سَر خمار را حتی به بارگاهِ تو در نیمه‌ی خزان می‌شد شنید: بوی لطیفِ بهار را! ماه و ستاره با خطِ شمس‌الشموسی‌ات تنظیم کرده‌اند: قرار و مدار را در تکّه‌های آینه‌ی دارِ زهدِ تو دیدم: شکوهِ آیه‌ی پروردگار را بارم: کج‌ست و کار: خراب‌ست؛ یا رضا! باری؛ درست کن همه‌ی کاروبار را...
هدایت شده از یا کریم
کوتاه و کم مکن ز سَرم: سایه‌سار را روشن کن از نگاهِ خود: این شامِ تار را هم لطفِ توست شاملِ زوّارِ دوردست؛ هم می‌نوازی از کرمت: هم‌جوار را ریلِ قطارِ مشهدِ تو در مسیرِ شوق حل می‌کند معادله‌ی انتظار را بی‌ساغر و شراب، حریمِ تو می‌کده‌ست! آبِ پیاله می‌بَرد از سَر خمار را حتی به بارگاهِ تو در نیمه‌ی خزان می‌شد شنید: بوی لطیفِ بهار را! ماه و ستاره با خطِ شمس‌الشموسی‌ات تنظیم کرده‌اند: قرار و مدار را در تکّه‌های آینه‌ی دارِ زهدِ تو دیدم: شکوهِ آیه‌ی پروردگار را بارم: کج‌ست و کار: خراب‌ست؛ یا رضا! باری؛ درست کن همه‌ی کاروبار را...
تو آقایی! تو آقازاده‌ای! دارالسّلامی تو تو فرزند امام مهربان! جودِ تمامی تو تو معنای عبادت؛ روح صومی! جان تکبیری! صلاتیّ و سجودی تو! قعودیّ و قیامی تو! از آن ارکانِ خَمسی که پیمبر برشمُرد آری_ اساسِ رکنِ دین یعنی ستونِ این خیامی تو به سنِ کودکی در کوره‌ی حق، پخته‌ شد عقل‌ت تصّور کرد خصمِ کوردل -بیهوده- خامی تو برای صحبت خود برگزیده خالق‌ت؛ جانم! -شبیه حضرت موسی- چه با رَب هم‌کلامی تو ◾ تو را در خانه‌ات سَم داد صیادت -بمیرم من- پرستوی غریب‌افتاده‌ای؛ در بندِ دامی تو ولی مانندِ جدّت، بی‌کس و مظلوم جان دادی! سه روزی هست بی‌غسل و کفن بر روی بامی تو!
کف می‌زنند دورِ تو هر چند عید نیست این هلهله برای اسیران، نوید نیست بعد از غمِ مصیبتِ عظمای بی‌کسی‌ت عیدی اگر رسید یقیناً سعید نیست جان داده‌ای به شوقِ وصالِ جمالِ دوست هر کُشته‌ای که رفته به مقتل شهید نیست گفتم مریز آب! که لب‌تشنه است او آب‌ست -مُحستب- به پیاله؛ نَبید نیست از لحظه‌ای که روی زمین ریخت آب را دیدم که روی هیچ کنیزی سپید نیست این اشتیاقِ ظلم در این خانه‌ی بهشت تاویلِ نقضِ آیه‌ی "هَل مِن مَزید" نیست؟ فردا به پای روضه‌ی تو گریه می‌کنند از این منافقانِ مُزوّر بعید نیست بعد از شکستِ قامتِ تو ای گل رضا! سروی اگر دمید در اینجا رشید نیست مجنون شدند از غمِ این روضه، باغ‌ها برگی دگر به شاخِ درختانِ بید نیست گفتم: کجاست نغمه‌ی مرغِ اسیر؟ گفت: انگار قُمری از قفسِ خود پرید؛ نیست...
غریب‌ماندن و بی‌یاری‌ست تقدیرم در این هجومِ خیانت، اسیرِ تزویرم کشیده‌ام به سرِ ظلم و زور و زر فریاد! بلند گشت به دارالاماره تکبیرم گرفته دور مرا اهلِ جیفه‌ی دنیا میانِ خیلِ شغالان و روبهان: شیرم! مریدِ حیدرم؛ آزادگی‌ست مذهبِ من به این گناه، گرفتارِ دستِ زنجیرم به سینه عشقِ علی دارم و هوای حسین در این طریق، همین‌ست جُرم و تقصیرم دلم گرفته از این روزگار کج‌رفتار اگر چه جورِ جهان را به دل نمی‌گیرم به عهدِ کوفیِ پیمان‌شکن امیدم بود در این کویرِ مروّت، غریب می‌میرم
دستانِ توست: یاورِ بی‌اعتبارها ای جان، فدای دستِ جدای تو بارها! تو کاشف‌الکروبی و باب‌الحوائجی! ای ملجاء نهاییِ چشم‌انتظارها! هر جا تویی بهشتِ برین‌ست بی‌گمان! خاموش می‌شوند به مِهرِ تو نارها بالیده آلِ فاطمه دائم به نام تو آلِ علی کنند به تو افتخارها در سوگ تو به ناله، همه قمریانِ عرش! یاد تو می‌کنند -دمادم- هزارها اِذنَت نداد حضرتِ دل تا درآوری: از خصمِ بی‌وفای یزیدی، دمارها! رفتی کنارِ علقمه، آبی بیاوری تا کم کنی ز سوزِ تبِ بی‌قرارها کردند دوره، اسبِ تو را روبهانِ رَذل پُر شد کنارِ قامتِ سروِ تو خارها تا پیکرِ مطهّرت افتاد بر زمین کلّ پیاده‌ها و تمامِ سوارها_ کردند هل‌هله که: علَم‌دار کشته شد! سهل‌ست از این به بعد در این رزم، کارها دیدند -در کنارِ تنت- کوه، خم شده دیدند در کنارِ تنت، انکسارها از حالتِ حسین همه باخبر شده سرداده از مصیبتِ داغ تو زارها پژمرده گشته‌اند همه غنچه‌های ناز پاییز می‌شوند در این غم بهارها ◾ از پنجه‌ی قلم‌شده دیدم نشانه‌ای‌ نصب‌ست بر ستیغِ علَم در گذارها
هدایت شده از یا کریم
غریب‌ماندن و بی‌یاری‌ست تقدیرم در این هجومِ خیانت، اسیرِ تزویرم کشیده‌ام به سرِ ظلم و زور و زر فریاد! بلند گشت به دارالاماره تکبیرم گرفته دور مرا اهلِ جیفه‌ی دنیا میانِ خیلِ شغالان و روبهان: شیرم! مریدِ حیدرم؛ آزادگی‌ست مذهبِ من به این گناه، گرفتارِ دستِ زنجیرم به سینه عشقِ علی دارم و هوای حسین در این طریق، همین‌ست جُرم و تقصیرم دلم گرفته از این روزگار کج‌رفتار اگر چه جورِ جهان را به دل نمی‌گیرم به عهدِ کوفیِ پیمان‌شکن امیدم بود در این کویرِ مروّت، غریب می‌میرم